معرفی کتاب خانه‌ی پوچی اثر کریستال سادرلند مترجم اطلسی خرامانی

خانه‌ی پوچی

خانه‌ی پوچی

کریستال سادرلند و 1 نفر دیگر
4.3
15 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

39

شابک
9786227314625
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1400/12/29

توضیحات

        آیرس هالوی هفده‌ساله همیشه دختری عجیب بوده است.

در کودکی اتفاقی برای او و خواهرانش افتاده، اتفاقی که هیچ‌یک به خاطر نمی‌آورند؛ اما باعث شده زخمی به شکل ماه پایین گلوی  هر سه نفر شکل بگیرد.

آیرس تمام سال‌های نوجوانی خود در تلاش بوده تا از جو سنگین و عجیبی که مانند لایه‌ای قیر بر او چسبیده فاصله بگیرد؛ اما وقتی خواهر بزرگ‌ترش، گری، تحت شرایطی مشکوک گم می‌شود، آیرس تازه می‌فهمد زندگی‌اش تا چه حد توان عجیب شدن دارد. بارها مردهایی شاخ‌دار را به دنبال خود می‌بیند، جسدی از میان سقف خانه‌ی خواهرش فرو می‌افتد و خاطراتی پلید و ناممکن راه خود را به ذهنش باز می‌کنند.

حینی که آیرس آخرین قدم‌های گری را دنبال کرده و یک‌به‌یک سرنخ‌های او را که پیوسته عجیب‌تر می‌شوند پیدا می‌کند، درمی‌یابد که شاید تنها راه یافتن و نجات دادن خواهرش پرده برداشتن از اتفاقی‌ است که در کودکی برایشان افتاده.

و آیرس هرچه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود، بیشتر درمی‌یابد که پاسخ سؤال‌هایش چیزی مخوف و خطرناک است؛

که گری سال‌هاست راز وحشتناکی را از او پنهان می‌کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خانه‌ی پوچی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به خانه‌ی پوچی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          ۳.۵✨
خلاصه داستان:
داستان درباره سه خواهره که شب کریسمس،وقتی برای یک ثانیه مادرشون ازشون روبرمیگردونه،درشرایطی که ناپدید شدن غیرممکن بوده،ناپدید میشن.به مدت یکسال هیچکس نه اونها رو میبینه و نه میفهمه چه اتفاقی براشون افتاده…تااینکه بعدازیکسال یکی اونهارو همونجا که ناپدید شدن پیدا میکنه.اما بااین تفاوت که موهای قهوه ایشون،سفید و چشمای به رنگ دریاشون،سیاه شده،زخمی یکسان روی گردن همشونه،یه چاقو توی دست بزرگترینشون و هیچ چیز رو به یاد نمیارن.سالها میگذره،پدرشون بعد ازشوک گمشدن فرزندانش و پیداشدنشون به اون شکل خودکشی کرده،بزرگترینشون،گری تبدیل شده به یه طراح لباس ومدل معروف که نشونه های عجیبی رو توی لباسهاش به جا میذاره.عطر مخصوصی داره که بوی جنگل سوخته میده.ویوی خواهر یاغی و تقریبا همیشه مست ،موزیسینه و تو شهرای مختلف برنامه اجرا میکنه.و آیرس،شخصیت اصلی داستان، با اونها فرق داره تنها اونه که با مادرش زندگی میکنه و میخواد مثل یک ادم عادی درس بخونه و زندگیش رو بکنه.نقطه اشتراک بین این سه نفر توانایی (قدرت) هاییه که بعد از گم شدنشون پیدا کردن وهمینطور علاقه ای که بهم دارن.والبته هنوز هیچکدومشون نه درباره اون موضوع نه حرف میزنه و نه چیزی به یاد میاره.وهمه چیز مثل قبله،تاوقتی زمان دیدار خواهرها میرسه، و خبری از خواهر بزرگتر وسلبریتی معروف،گری هالو نیست.اما اون همیشه نشونه هایی به جا میذاره.و پیدا کردنشون مخصوصا الان که مردی با شاخ تعقیبشون میکنه،خیلی مهمه.

🥀🧝🏻‍♀️نظرمن:
حقیقتش داستان از همون مقدمه ای که داشت تقریبا کمی ناامیدم کرد.(اونقدر مقدمه جذابي نبود.)فصل های بعدش کمی بهتر شد و باعث شد بخوام ادامه بدم.نيمه اول كتاب كنجكاوت ميكرد وبا هر چرايي كه شخصيت ميگفت و دنبال جواب بود توام ميخواستي بدوني چرا.اما ازيه جايي به بعد اين چراها خيلي زياد شدن و كتاب ميگذشت بدون اينكه جواب مناسبي بهت بده.كمي اواسطش خسته كننده شد.تقريبا اخراي كتاب كه فضاش عوض شد باز يكم براي من افتاد روي ريتم و جذاب شد.فضاي جديدش جذاب بود.جنگلي كه توصيف ميكردو دوست داشتم واقعا.و بنظرم جايي كه اين كتاب زيبا شد همونجا بود كه وارد جنگل شدن.وقتي وارد اين فضاشد ديگه تقريبا ميشد حدس زد كه قراره جواب هامونو بگيريم.پلات توييستش خوب بود.شايد يكم قبلش بتونيد حدس بزنيد چيه، ولي بازهم خوب بود.چيزي كه من باهاش مشكل داشتم اين بود كه من كل كتاب منتظر بودم كه بفهمم چرا.تنها دليل ادامه دادنم همين بود.و وقتي همه چيز رو شد من بازهم سوال داشتم.نويسنده دنياي اصلي اي كه ساخته بودو خيلي نصفه رها كرد.شايد اگه بيشتر به دنياش پروبال ميداد و دليل اتفاقا رو ميگفت اين كتاب خيلي بهتر ميشد.اتفاق ها فقط به وجود ميومدن، تو جريانشو ميفهميدي، اما منطق و چطوري به وجود اومدنشو زياد بهش نپرداخته بود.
درمورد شخصيت ها..خود آيرس،شخصيت اصلي كل كتاب حرف ميزد باهام اما نتونستم زياد ارتباط برقرار كنم باهاش.كل كتاب از شخصيت "گري" حرف زده شد.ووقتي خودش اومد اصلا درست نتونستم بشناسمش.نتونستم باهاش ارتباط بگيرم و دركش كنم.تنها شخصيتاي جذاب براي من ويوي بود و دوست پسر گري.
كتاب توصيفاتي هم داشت از اينكه گل و مورچه و..اززخم ها و بدن ادم ها ميزنه بيرون، واين خيلي برام اذيت كننده بودولي سعي كردم زياد توي نظرم اين موضوعو حساب نكنم اما شايد يكي از دلايلي كه از داستان دور شدم وزياد ارتباط نگرفتم اين باشه.
اما دركل بنظرم توصيفات كتاب خوب بودن و راحت ميتونستي تصورشون كني.
درمورد پايانش...راستش حداقل دلم ميخواست پايان خوبي داشته باشه.پاياني نبود كه داستان رو برام موندگار كنه.شايد كمي خوشحالم كرد ولي اصلا شبيه يك پايان نبود...
همونطور كه گفتم چيزهايي بود كه دوست داشته باشم، مثل توصيفاتش از اون جنگل، واقعا فضاي داركي رو رقم زده بود و حسشو منتقل ميكرد و من واقعا عاشق اون جنگل شدم.جزيياتي رو توصيف ميكرد كه تو منزجر شي و اين نشون ميداد حداقل كارش رو بلده.اما اگه بيشتر بود خيليي زيبا تر ميشد.ومثل شخصيت ويوي كه واقعا دوستش داشتم.
و ايدش ميتونست ايده ي زيبايي باشه اگه پرداختش بهتر ميبود..
درنهايت بنظرم اين كتاب براي اون دسته از افراد كه خيلي به فضاي جنگل و گل وگياه علاقه دارن ميتونه كتاب خوبي باشه.كتابيه كه راحت وسريع ميشه خوندش.شايد من رو كمي خسته كرد اما نميتونم بگم كه كشش نداشت.اما كتابي نيست كه بخوام توصيه و معرفيش كنم.(مگه اينكه شخصي عاشق جنگل باشه..)
        

3

          این کتاب رو وقتی به سایت نشر باز سر زده بودم دیدم و در نگاه اول، جلدش برام جذاب بود. بعد نظراتش رو خوندم و دیدم خیلی‌ها فضا و داستان کتاب رو عجیب توصیف کردن. در نهایت، تصمیم گرفتم مطالعه‌ش کنم‌.
باید بگم درست مثل نظراتی که خونده بودم، کتاب فضای عجیب و تاریکی داشت. میشه گفت یه جورایی ترسناک هم محسوب می‌شد و وایب دارک فانتزی داشت. 
دنیایی که نویسنده  خلق کرده، تازه و خلاقانه‌ست و بنظرم توانایی  این رو داره که جلد‌های بعدی هم داشته باشه. داستان اصلی توی  فضایی به نام نیمه‌راه روایت میشه که مرزی بین دنیای زنده‌ها و مُرده‌هاست. توصیفات این فضا جالب و یه جاهایی هم چندش‌آور بود ولی در کل فضاسازی رو دوست داشتم. از اول داستان یه چرای بزرگ وجود داشت که همون منو به خوندن ادامه‌ی داستان ترغیب می‌کرد‌. البته در کنارش چراهای دیگه‌ای هم بود که بدون جواب موند. 
خلاصه‌ی داستان بدون اسپویل: داستان در مورد سه خواهر به نام‌های گری، ویوی و آیرسه که وقتی بچه بودن، به طرز عجیبی شب سال نو گم میشن. بعد از یک ماه، در حالی که کثیف و بی‌لباس بودن، توی کوچه‌ای  پیدا شده و به خونواده‌شون تحویل داده میشن. اما سه خواهر خیلی تغییر کردن، رنگ چشم‌هاشون، موهاشون، اخلاقشون...
هیچ کدوم از سه خواهر یادشون نمیاد چه اتفاقی براشون افتاده و از نظر دیگران همیشه عجیب و غریبن. تا اینکه سال‌ها بعد خواهر بزرگتر، گری، به طرز مشکوکی گم میشه. آیرس و ویوی تلاش می‌کنن خواهرشون رو پیدا کنن، اما متوجه میشن مرد ترسناک و شاخ‌داری در حال تعقیبشونه و میخواد اونا رو به دام بندازه. 
آیرس و ویوی در حین دنبال کردن قدم‌های گری و  سرنخ‌ها، باید از دست مرد هم فرار کنن و کم‌کم متوجه میشن که جواب، جایی در میان اتفاقاتیه که توی کودکی براشون افتاده. 
آیرس و ویوی وارد نیمه‌راه میشن، مرزی بین دنیای زنده‌ها و مرده‌ها که توش همه چیز رو به فساد تدریجیه.  و قدم به قدم، با حقایق و راز وحشتناکی روبرو میشن که ازشون پنهان شده بود. 
آیا می‌تونن خواهرشون رو پیدا کنن؟ این راز وحشتناک چیه؟ 
📌 امتیاز در گودریدز: ۴.۰۲

        

25