یادداشت‌های SMKazemi (18)

SMKazemi

1403/3/13

پینوکیو آدمک چوبی
        اولین رمانی بود که خوندم. اولش توی خودم نمی دیدم که تمومش کنم ولی بعد متوجه انگار اینقدر بزرگ شدم که یک کتاب بدون تصویر و بدون رنگ آمیزی هم میتونه سرگرمم کنه. میشه گفت با این کتاب وارد دنیای کتابخوانی شدم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

SMKazemi

1403/3/13

کتابخانۀ نیمه شب
من این کتا
          من این کتاب رو دوست داشتم اقا. و نمی فهمم چرا جوی که علیه کتاب های زرد وجود داره دامن این کتابو گرفته! فقط به جرم پرفروش بودنش؟!
من هم از اون دسته ادم های خودشیفته ایم که به کتاب هایی که تو یک برهه گل می کنن و همه میخوننشون بدبین میشم... فکر می کردم شاید یک چیزی مثل ملت عشق باشه.. یک کتاب سطحی که همه تحت تاثیر همه! ازش تعریف می کنن.. یا همه تحت تاثیر همه ازش بد میگن! 
ولی خوندمش. یک نفسم خوندمش و دوسش داشتم. تهش یکم آب بندی شده بود البته. ولی این نکته رو در مورد کتاب دوست داشتم که نویسنده چقدر خوب این مطلب رو جا می ندازه که زندگی نه جبر مطلق و نه اختیار مطلقه ؛ یک چیزی بین این دوتا است و مضامین دینی دیگه.. مثلا حین خوندن قصه یاد مطلبی که قبلا شنیده بودم افتادم و اون لحظه بهتر درکش کردم... مطلب این بود: علت اینکه به قیامت میگن روز حسرت اینه که اون روز عمیقا درک می کنیم که چی میتونستیم بشیم و چی شدیم... (تو ذهن من این اومد. حتی اگه نویسنده یعنی مت هیگ آتئیست باشه یا به نظر شما کتاب در سطحی نباشه که بشه چنین معانی رو ازش استخراج  کرد یا برعکس از نسبت دادن این نکته به کتاب مورد علاقه تون خوشتون نیاد! شرمنده. ذهن منه دیگه) 

مشابه ایده کتاب رو شاید در فیلم هایی با موضوع سفر در زمان دیده باشید (مثلا about time) اما به نظرم این کتاب پرداخت پخته تری داشت و بهتر از فانتزی برای انتقال پیام و حرفی که میخواست بزنه استفاده کرده بود. 
        

0