یادداشت‌های وحید شریفی (25)

             این کتاب که نه دقیقا میتوان گفت رمان است و نه داستان کوتاه. بنظرم میتوانی گفت رمانی است که به سبک داستان کوتاه های بهم پیوسته نوشته شده است. هر فصل داستان یکی از اهالی شهر کوچک کراسبی است. که هر داستان حسی از همذات پنداری را برای هر خواننده ای به همراه دارد. از مرگ و پیری و تنهایی گرفته تا روابط بین انسان ها و بیشتر روابط زناشویی و والدین و فرندان. شما انگار کسی هستید که با دانستن همه چیز بیشتر از هر کسی کارهایی که شخصیت ها انجام می دهند را درک می کنید ه چه جلوتر می روید با شخصیت ها به خصوص شخصیت های اصلی که آلیو کیتریج یکی از آنها است آشنا می شود و دلیل رفتار هایش را می فهمید. الیو که معلم بازنشسته ی ریاضی کراسبی بوده زتی بسیار درشت هیکل و در ظاهر زنی سرد و عجیب است اما در باطن او هم دقیقا مثل مابقی انسان هاست با همان تفکرات و روح انسانی. در کل داستانی بسیار دلنشین و انسانی است و معلوم است نویسنده زنی جا افتاده است که اینقدر روابط انسان ها را خوب ترسیم کردم بخوانیدش لذت می برید. 
          
            کتاب خم رمانی بود که بیش از هرچیز با دیگر رمان های ایرانی تفاوت داشت. داستان  با سه دوست شروع می شود که شب ها به خرید کتاب می روند. از میان این سه دوست یکی راوی است اما  روای نمی خواهد خواننده بفهمد کدامشان  راوی است.  قسمت اول رمان انگار در مهی می گذرد که بعضی چیزها را پنهان می کند و هم فضایی وهم آلود به داستان می دهد. شبی که سه دوست در گرگ و میش صبح برای خریدن کتابخانه ی شخصی زنی سیاه چشم  به صوفیان می روند با ماجرای بسیار عجیبی مواجهه می شوند. کتابخانه ای از کتب خطی بسیار ارزشمند که زن به جای فروش آنها از سه دوست می خواهد آن را به آدرسی که  به آنها می دهد ببرند. آنها کتاب ها را می آورند ولی وارد ماجرای عجیبی می شوند. هم خود داستان و هم نوع روایت جذابیت های بسیاری دارد هرچند که من احساس کردم بعضی از بخش های کتاب لازم نبوده و نویسنده آنها را بی دلیل اورده یا نیمه کاره   رها کرده، شاید هم من متوجه دلیل وجود این بخش ها نشدم که امکان دومی بسیار بیشتر است. 
          
            سلین نویسنده ی جنگ است. کتاب جنگ که در همین چند سال اخير در بین دستنوشته های سلین پیدا شده. دستنوشته هایی مربوط به دهه ی سی میلادی. فضای داستان مرا به یاد وداع با اسلحه همینگوی انداخت. جنگ، جراحت، میخانه ها و انسان های آزرده. داستان رمان، داستان جوانی است به نام فردیناند که تنها بازمانده ی لشکرش است که بر اثر حمله ی دشمن همگی کشته شده اند. در اوایل داستان فردیناند در میان کشتگان همرزمش به هوش می آید با توصیفات بی رحمانه ی سلین جسد ها و خون و جراحت ها را روایت می کند. بعد تصویری بسیار فوق‌العاده را روایت می کند که فردیناند در کوپه ای از مردگان لبه ی قطار در حال حرکت نشسته و چیزهایی برای 4 همرزشم که روح هایشان در جنگلی مه آلود مثل جسمشان تکه پاره است تعریف می کند که بنظرم زیباترین قسمت کتاب است. و بعد هم ادامه ی داستان در بیمارستان. سلین با زبان تند و صریحش در این کتاب هم به همه چیز لعنت می فرستد. داستانی از جنگ، جراحت. از زبان نویسنده ی جنگ لویی فردینان سلین. 
          
            ابداع مورل داستان عجیب و تامل برانگیزی دارد. داستان مردی که به دلایل جرایمی که مرتکب شده فراری است (اما معلوم نمی شود که این واقعیت است تا توهم او که واقعا تحت تعقیب است) و دوستش که تاجر ایتالیایی است به او می گوید که بهترین جا برای پنهان شدنش جزیره ای است که هیچ است آنجا نمی رود چون شایعه است که هرکس آنجا برود حافظه اش را از دست می دهد و بدنش متلاشی و نابود میشود اما چون شخصیت داستان از دستگیری بسیار می ترسد خطر را به جان می خرد و وارد جزیره می شود و بعد از چند روز بودن در جزیره آن اتفاقات و مرگ شوم برایش رخ نمی دهد اما مدتی بعد  با ورود عده ای به جزیره همه چیز دچار تغییر می شود تغییری که بسیار عجیب خواهد بود و البته تامل برانگیز. تغییری که حاصل ابداع مورل است. داستان به واقعیت، توهم، ملال، تنهایی، جاودانگی و عشق و آزادی می پردازد در قالب داستانی که همچون تقدیم کتاب توسط نویسنده به بورخس است به داستان های بورخس هم شباهت کمی دارد. ترجمه ی مجتبی ویسی هم از نظر نثر فارسی روان و قابل قبول بود. داستان های آمریکای لاتین بشدت ناب و البته عجیب اند که ابداع مورل هم از این قاعده مستثنی نیست. 
          
            رمان دانشکده داستانی عجیب دارد. انگار آمریکایی جنوبی ها زیاد به دنبال نویسندگان گمشده اند. دانشکده، 2666 و سایه باد که میدانم امریکای جنوبی نیست اما به دلیل اسپانیایی بودن شباهت های فرهنگی زیاد بینشان است. داستان در ابتدا با استاد دانشگاهی شروع می شود که برای نوشتن ماجرایی عجیب به ساختمان قدیمی و پر از کاغذ و سایه ی مرموز دانشکده ای وارد می شود چون اذعان می کند فقط در آنجاست که می تواند این داستان عجیب را بنویسد. داستان نویسنده ای به نام بروکا که کسی از او خبر ندارد و فقط میدانند که در کشتی ای غرق شده که البته معلوم نیست این هم درست باشد. سه متخصص بروکا شناس که هریک با دشمنی با سایر بروکا شناسان درصدد این هستند که بروکا را مال خود کنند و راوی داستان(میرو) که آن هم در درگیری این سه نفر به عنوان منشی انستیتو ادبیات وارد می شود و کنجکاوی و گاهی اجبار درگیر قضیه می شود و چیزهایی می فهمد. اگر  بیشتری بگویم داستان را لو می دهم. سبک داستان به کتاب سایه باد با همان ساختمان های قدیمی، کتاب ها، نویسنده گمشده، سایه ها و جستجو شبیه است اما این کتاب فقط درپی داستانی جذاب (هرچند که داستانی مهیج و جذاب هم دارد) نیست. مرگ، تنهایی، ادبیات هم در جای جای داستان به چشم می خورد. ترجمه هم بسیار روان است. با تشکر از زحمات بیوک بوداغی مترجم رمان. و نکته ی دیگر پایان داستان است که غافلگیرکننده و عجیب است این کتاب را از دست ندهید. داستانی خاص از دل آرژانتین کشور بورخس
          
            رمان قول از غول نمایشنامه نویسی سوئیسی قرن بیستم فریدریش دورنمات یکی از داستان های کارآگاهی است که به واقعیت نزدیکی بسیار زیادی دارد این رمان کارآگاهی نه بخاطر شکل عجیب قتل ها یا هوش استثنایی کارآگاه بلکه به خاطر روند عجیبی که کاراگاه ماتئی برای حل پرونده پیش می گرد که تمام زندگی ش را برای آن میگذارد جالب است و اینکه شاید دورنمات با این داستان می‌خواهد فلسفه اش در مورد دنیای انسان ها و واقعیت را با رمانی پلیسی تعمیم دهد .  جایی که مضمون حرف های راوی داستان  قتل ها این است که دنیا و واقعیت را نمی توان با روابط علت و معلولی پشت سرهم رمان های کارآگاهی نشان داد دنیا در واقع همچون کلافی سردرگم است از تصادف هاست و اینکه لزوما منطق یا عاقبتی یا واقعیتی را در پی ندارند. بنظر من زندگی ماتئی نمونه ای از دنیا و زندگی کنونی ماست. رئیس پلیس سابق  داستان پرونده ی قتل سه دختربچه ی دامن قرمز با موهای دم اسبی را برای نویسنده ی داستان های کارآگاهی روایت می کند که سومین قتل چند روز قبل رفتن بهترین کارآگاهش ماتئی به اردن که برای آموزش پلیس اردن است اتفاق می افتد دستفروشی که خبر پیدا شدن جسد دختربچه را به پلیس می دهد تحت فشار بازجویی اعتراف میکند قتل کار اوست اما عقیده ی ماتئی به درست نبودن این اعتراف باعث میشود که بین رفتن به اردن و پیشرفت و طی پله های طرقی و یا  پیدا کردن قاتل و امنیت کودکان یکی را انتخاب کند انتخابی که تمام زندگیش را سر آن میگذارد انتخابی که  به شدت عجیب به اجرا خواهد گذاشت. جایی رئیس پلیس سابق میگوید، شما داستان نویسان همیشه همه چیز را سرجای خود قرار می‌دهید و اگر گارگاه داستان تان قواعد را بلد باشد بدون هیچ اتفاق تصادفی ای پرونده را حل می کند تا نشان دهد عدالت وجود دارد اما در داستان ماتئی تصادف و اتفاق به خوبی نقش خود را نشان می دهند داستانی که در یک روز 180 صفحه اش را تا انتهای شب خواندم و از آن لذت بردم اما اگر داستان ها را صرفا به خاطر معما و رازش بخواهید بخوانید احتمالا راضیتان نکند اما داستان عمیق و فکر شده ای دارد.
          
            عزادارن بیل رمانی یا   9 داستان کوتاه با شخصیت ها و مکانی مشترک که همان روستای بیل است می باشد که پنج یا شش شخصیت اصلی و تکرار شونده در داستان ها دارد. داستان ها به گونه‌ای است که توصیفات و فضاسازی های آن از زندگی روستاییان ن و فقرای دهه های اول سالهای ۱۳۰۰ بسیار واقعی و تلخ است اما این توصیفات واقعی با چاشنی های زیادی از تفکرات و خرافات ایران آن زمان همراه است. داستان آن در جاهایی همراه با اتفاقات ماوراطبیعه م همراه است. داستان هایی که حول محور مرگ مریضی فقر می چرخد و پر از روابط انسانی است. یکی از داستان های معروف کتاب داستان گاو است که فیلم گاو هم توسط داریوش مهرجویی از فیلمهای معروف تاریخ سینمای ایران است. عزاداران بیل بااینکه محتوای ساده و بسیار تکرار شونده ای در ادبیات داستانی ایران دارد اما پرداخت غلامحسین ساعدی به آن تفاوت بخشیده است و می توان گفت یکی از از متفاوت ترین رمان ها یا به بیانی درست تر مجموعه داستانی به هم مرتبط ایرانی است.
          
            رمان سقوط به گفته نیویورک‌تایمز یک بررسی غیرقابل مقاومت و درخشان از وجدان مدرن است. نظر من هم در مورد کتاب هم این است اما کمی گسترده تر. یک بررسی درخشان از انسان و زندگی مدرن. روایت رمان سقوط به صورت مونولوگی است که یک قاضی تائب  آنگونه که خود را معرفی می کند در یک کافه در شهر آمستردام هلند که نام  کافه مکزیکوسیتی است آغاز می شود و در تمام داستان قاضی تائب دست شخصیت داستانی اش را می گیرد و  شروع می کند  به روایت  زندگی‌ و عقایدش به عنوان یک وکیل عدالت طلب  که مدافع حقوق زنان و کودکان است و نمودی عینی از عدالت خواهی. روایت داستان به گونه ای است که انگار دست خواننده را گرفته و به صورت مونولوگ با او حرف میزند  و هیچ دیالوگی از هیچ شخصیت دیگری در داستان وجود ندارد اما هرچه از داستان میگذرد کامو با واکاوی روان و و دلایل رفتار شخصیت اصلی داستان ش نقبی به زندگی رفتار و اخلاق مدرن می زند. در جایی از کتاب ب شخصیت اصلی می گوید اگر در زندگی امروز کسی بگوید که از راه برده داری روزگار می گذراند او هم مثل وکلای دیگر به تنظیم شکایت از او او خواهد پرداخت اما هرچه داستان جلوتر میرود نشان می دهد که همه انسان ها در وجود خود خواستار داشتن کسی هستند که بی چون و چرا مطیع آنها باشد یعنی همان برده .نام رمان هم به نظر من به این دلیل سقوط است که نشان دهنده چگونگی سقوط انسان  به اعماق شرارت و پلیدی ها را می کاود. رمان سقوط به نظرم شبیه ترین نوشته ی کامو به نوشته های نویسنده موردعلاقه‌اش داستایفسکی است. ژان پل سارتر در مورد رمان سقوط گفته احتمالا زیباترین و درک نشده ترین کتاب کامو. هر چند که نیمه اول رمان از نیمه انتهایی آن کیفیت بهتری دارد اما همچنان رمان سقوط داستانی است پر مفهوم و قابل اعتنا که غیر از این هم از آلبر کامو انتظار نمی رود. ترجمه کاوه میرعباسی هم بسیار خوب بود.