محمد
یادداشتها
نمایش همهباشگاهها
این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.
چالشها
بریدههای کتاب
نمایش همهفعالیتها
26
33
4
115
0
احتمالاً باید فیلم خواهران غریب را دیده باشید. آن فیلم در اصل از روی داستان این کتاب تولید شده. داستان درباره لوته و لوییزه است. دو دختر دوقلویی که یکی با پدرش زندگی میکند و دیگری با مادرش و یک روز مخفیانه جایشان را با یکدیگر عوض میکنند تا هرکدام طعم زندگی کنارِ پدر و مادرِ نداشتهشان را بچشند. پشت جلد کتاب نوشته شده: {اگر بزرگسالی از پشت سر شما دزدانه کتابتان را میخواند، سلام مرا به او برسانید و از قول من به او بگویید که در دنیا زوج های جدا شده و کودکان یتیمماندهای که از این جدایی رنج میبرند بسیارند. البته کودکان بسیار دیگری هستند که رنجشان از این است که پدر و مادرشان به فکر جدایی از هم نمیافتند. اما اگر قبول داشته باشیم که بچه ها از این شرایط رنج میبرند، البته از نازکی بیش از اندازهی دل و در عین حال از سبکی مغز است که از روی تفاهم و به صورتی روشن با آن ها از مسئلهشان حرف نزنیم.} ولی من احساس میکنم این کتاب، علیرغم داستان فوقالعادهاش، اگر آن طور که متن پشت جلد ادعا کرده، برای حرف زدن درباره جدایی باشد، شاید زیاد هم کتاب خوبی نباشد. بچه ها درباره جدایی والدینشان همیشه یک امید واهی دارند: [ممکن است پدر و مادرم یک روز دوباره باهم زندگی کنند.] این کتاب هم به این امید واهی اعتبار میبخشد. آقای پالفی میخواهد دوباره ازدواج کند. اما لوییزه از نامزد پدرش خوشش نمیآید و کتاب هم تایید میکند که خانم گرلاخ زن بدجنس و حقهبازی است. و لوته و لوییزه سعی میکنند میانه بین آن ها را به هم بزنند تا پدر و مادرشان دوباره باهم زندگی کنند. و آخر کتاب هم این اتفاق با خوبی و خوشی رقم میخورد. ولی اینجا که ما زندگی میکنیم، دنیای واقعی است. قصه نیست. و احتمال چنین پیشامدی اگر محال نباشد، خیلی کم است. کنار آمدن با این موضوع به اندازه کافی سخت هست. و شاید اعتبار بخشیدن به این امید واهی وضع را بدتر هم کند. کتاب [همیشه آمبر براون] دقیقاً نقطه مقابل این کتاب است. موضوع آن کتاب هم همین است. پدر و مادر آمبر جدا شدهاند و حالا مادرش میخواهد با فرد دیگری ازدواج کند و آمبر نمیتواند با این موضوع کنار بیاید چون هنوز امیدوار است پدر و مادرش دوباره باهم زندگی کنند. اما روند داستان به او نشان میدهد که اگرچه پدر و مادرش دیگر همدیگر را دوست ندارند اما تا همیشه او را دوست خواهند داشت و ایرادی ندارد اگر مادرش دوباره ازدواج کند و او میتواند با همسر مادرش دوست باشد و در عین حال هم هنوز پدرش را دوست داشته باشد و این هیچ عیبی ندارد. خیال میکنم آن کتاب کنار آمدن با چنین موضوعی را راحت تر کند. شاید بهتر باشد کودک بیچاره بتواند خودش را با شرایط وفق دهد، نه اینکه با تکیه بر یک امید واهی تلاش کند پدر و مادرش را به هم برگرداند و یا مانع ازدواج مجددشان شود. کتاب داستان خوبی داشت. ولی احساس من این است که شاید مناسب حال و احوال مخاطبش نیست. شاید اگر مثل فیلم خواهران غریب مخاطب ماجرای این کتاب هم بزرگسال میبود، بهتر بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
15
6
37
37
84
6
6
83
3
50
148
148
0
0
اخطار: کتاب 1951 میلادی منتشر شده است و در سال 1343 به فارسی ترجمه شده است. این خیلی مهمه. آخرش توضیح میدم. کتاب را برتراند راسل[بدون پیشوند و پسوند] نوشته است و "دکتر" محمود حیدریان ترجمه کرده است! بابا راسل با اون همه عظمت روی جلد کتاب بدون پیشوند و لقب اومده، بعد "دکتر" بودن مترجم قید شده... هعی. خوبه باز در دیداری که انگار مترجم با راسل داشته، راسل تاکید کرده است بر امانتداری در ترجمه. بعد برای نمونه، مترجم عزیز ارتودوکس (orthodox) را "خشکه مقدس" ترجمه کرده است. ببین قبول دارم در کنه معنای ارتودوکس بودن نوعی اصولگرایی و گرایش به گذشته موجود است (مخصوصا در مقابله با عبارت هترودوکس) ولی دیگه خشکه مقدس ترجمه کردنش خیلی پیاز داغ زیاد کردن است. خودِ کتاب و حرفهای راسل اگزجره و علمباورانه( scientism) و مترجم هم بیشتر در متن دخالت کرده. ولی راسل واقعا تاثیرگذار مینویسه. واقعا، واقعا قلم قویای داره. فصل اول کتاب که داشت تغییراتی که علم ایجاد کرده را ردیف میکرد، به نظرم نمونهای از بهترین متونِ خطابی و جدلیای بوده است که خوانده ام. کلی از موضوعات بالا و حرفهای کتاب هست که میشه سرش ساعتها بحث کرد و با اینکه با کلیت کتاب و ایدههای راسل زاویه دارم (من کی باشم اصلا؟ 😂) ولی نمیتونم منکر این باشم که این اثر حقیقتا ارزش نقد دارد. حواسمان باشد هر ترهاتی هم ارزش نقد ندارد. اگر حرفی عیار داشته باشه میشه نقدش کرد. فرض کن تو فصل اول کتاب چه اسمهایی با چه ادعاهایی که نیامد: 1) هراکلیتوس 2) ارسطو 3) سنت آگوستین 4) دکارت 5) نیوتون 6) کوپرنيک 7) پاسکال 8) داوینچی 9) نیچه 10) برنارد شاو 11) داروین 12) شکسپیر 13) عهد عتیق 14) انجیل 15) علم جوان انسانشناسی 16) بسیاری دیگر مفهوم، فرد، دیسیپلین و واقعیتهای تاریخی مختلف که تک تک اینها محل مناقشه اند. با اینکه یکی از مشکلهام تا اینجای کتاب همین لیست بلند بالای بالاست (هرکدوم از اینا خودش جهانی است برای دعوا) ولی نمیتونم منکر این بشم که به نظرم یکی از دفاعهای خوب از علم مدرن و جهان مدرن رو میتونیم تو این کتاب ببینیم. یعنی اگه بتونی خوب این کتاب رو نقد کنی، یعنی یه چیزایی بارت است! اصلا ریشه این نحوه تفکر که تنها تحصلِ تجربی است که میتواند انسان را به دانش و صدق(با تسامح) برسونه، تو متن پر واضحه. چجوری مردم این کتابها رو میخونن و ازش رد میشن؟ تک تک جملههاش رو میشه سرش مکث و دعوا کرد. حالا خودمون، راسل الکی راسل نشده! البته خیلی از گیرهای کتاب به نظرم زیادی سطحی است. مثلا گیر دادن با طبیعیات ارسطو دیگه خیلی ساده است. یعنی شاید برای مخاطب ناآشنا خیلی جالب بیاد و هیبت ارسطو را نابود کند، ولی خودمونیم، نمیشه با ارجاع به طبیعیات ارسطو، تمام نفی کرد ایشون رو. البته چون متن به نظرم تماما حالت جدلی و اسکات خصم دارد، خیلی هم بیربط نیست. اصلا فرض کن میاد به هراکلیتوس میگه: "اول فاشیست جهان". آقا من اینو کجای دلم بذارم؟ 😂😂 بعد خودش یه نگاه غربباورانه عجیب داره که "فتح شرق توسط اسکندر" باعث شده خرافات وارد اندیشه یونانی بشه. بعد جالبه خودش هی ارسطو رو بخاطر ایدههای شبهذخرافاتیاش میزده. یعنی این نگاه غرب خوب، شرق خرافاتی رو خودش داره، بعد هراکلیتوس فاشیست تشریف داره! ( راستی "فتح" اسکندر، همون قتل و غارت و جهانگشایی مشهور اسکندر که به توبره کشیده بوده خاک ایران رو! مثل ماجرای "عملیات ویژه نظامی" و "تهاجم" روسیه به اوکراین شده) آهان، با اینکه طولانی شده-اصلا کی انقدر متن رو میخونه؟ - ولی زمان انشار کتاب و این تاریخ 70ساله پس از کتاب خیلی مهمه. نه اینکه الان جهان پیشرفت کرده و حرفهای راسل قدیمی شده (اساسا یکی از مشکلهام با راسل همین نگاه رادیکال پیشرفتباورانهاش است)، بلکه خواننده باید بداند پس از آن سر خیلی از حرفهای این کتاب دعواهای پردامنهای صورت گرفته...
16