بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

الهام خوش چشم

@elhamkhoshcheshm

6 دنبال شده

10 دنبال کننده

                      این روزها یک مامان گرفتارم، کمی آشفته و خسته.
این روزها از دخترک کتاب خور گذشته، زیاد دور شده ام.
دیگر خانم کارمندی که در هر وقت استراحت کوتاه یا بلند، جای روی هم گذاشتن چشم های خسته کتاب دست میگرفت، نیستم.
این روزها، مادر سه فرشته ی کوچکم، که خودش و فرشته هاش عاشق کتاب اند و قصه.
                    

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            همه مقصرند، همه قابل ترحمند
امروز بین مرورهای بهخوان،  متنی درباره‌ی آناکارنینا دیدم و چشمم برق زد. مگر می‌شد نخوانمش؟ درباره‌ی این زن چیزی را هرگز از دست نمی‌دهم. ذره‌ای را حتی. و بین کامنتها بده بستان و آمد و رفتی بود که تشویقم کرد این یادداشت را که یکی دو سال پیش نوشته بودم و چاپ هم شده ، شاید بیشتر به عنوان کامنتی بر آن بده‌بستان در کامنتهای یادداشت فاطمه‌ی عزیز، این جا نقل کنم.  
آناکارنینا يكي از پيچيده‌ترين، اصيل‌ترين و بدبخت‌ترين موجوداتي است كه نويسندگان در طول تاريخ بشر خلق كرده‌اند. براي من از آنهايي است كه هميشه حسرت آشنايي‌اش را داشته‌ام. از آنهايي كه دلت مي‌خواهد مي‌توانستي از نزديك ببينيش، با او هم‌كلام شوي و در چشمهايش نگاه كني.
آنا از آنهايي است كه به طرز بيمارگونه و وسواسي‌اي صداقت مي‌ورزند، هم با خودشان هم با ديگران. از آنهايي كه با جهان به منزله يك جاندارِ باهوش و حساس رفتار مي‌كنند، با او وارد درگيري و بده‌بستان مي‌شوند. زخم مي‌زنند و زخم مي‌خورند. آنا از آنهايي است كه با همه وجودشان زندگي مي‌كنند. با همه وجودشان درگير مي‌شوند. با همه وجودشان مي‌بينند، مي‌شنوند و وارد بازي مي‌شوند. انگار مجبورند. ناچارند. انگار راه ديگري نيست. انگار همه همين كار را مي‌كنند. انگار همه همين قدر ابله، راستگو، مجنون و به شكل ناگزيري، خودشانند. ولي همه اين طور نيستند و فاجعه از همين جا شروع مي‌شود. آنا مصداق تمام و كمال آدمهايي است كه اطرافيانش مدام دارند بهشان گوشزد مي‌كنند« هي! سخت نگير! دنيا اصلا اين طوري نيست!» جايي در انتهاي رمان-  دو ماه بعد از اين كه آنا آن بلا را سر خودش مي‌آورد- مادرِ كنت ورونسكي دارد به مردي كه رفيقِ پسرش است مي‌گويد « زندگي آن زن همان طور كه اين جور زنها سزاوارش هستند تمام شد». رفيقِ ورونسكي مي‌گويد « مي‌دانم چه قدر براي شما گران تمام شده ولي نبايد قضاوت كنيم» و كنتس مي‌گويد « هر چه مي‌خواهيد بگوييد ولي او زن بدي بود. اين چه جنوني بود؟ مي‌خواهيد بگوييد صداقت و اصالت داشت؟ فرض كنيم كه داشت، با آن هم خودش را نابود كرد هم دو مرد نازنين را: شوهرش را و پسر بدبخت مرا.»
تولستوي خودش در طول اين داستانِ عجيب همان كاري را مي‌كند كه رفيقِ ورونسكي مي‌گويد، قضاوت نمي‌كند. فقط با نبوغ و مهارتي فرا‌ انساني صحنه را مي‌چيند و آدمها را حركت مي‌دهد ميان ترديد و يقين، اندوه و خوشي و راستي و تظاهر تا ما ببينيم و با گوشت و پوستمان حس كنيم كه زندگي مي‌تواند چه قدر درهم پيچيده، غيرقابل داوري، متناقض، رنج‌آور و باشكوه باشد. چند سال پیش وقتی جو رایت به کمک نبوغ تام استوپارد نسخه سینمایی جدیدی از این رمان روی پرده برد در مقاله ای ازیک استاد دانشگاه ویرجینیا توصیفی دیدم که شاید داشت عمق غیرممکنی را که تولستوی در این کتاب با خلق زنی که همزمان قربانی و قهرمان است ممکن کرده است نشانمان می داد:
وقتي تولستوي آن اول، كار روي اين رمان را شروع كرد آنا را يك زن بوالهوس توخالي تصور كرده بود. اما همان طور كه جلو رفت همدردي و سمپاتي‌اش با مخمصه‌اي كه آنا در آن بود بيشتر شد و اين در حالي بود كه او قصد نداشت آنا را ببخشد و عفو كند. آنا بابت تصميماتش و كارهايش اخلاقا مسوول بود. حسي كه شايد بعضي از خواننده‌ها هم هميشه درباره او داشته‌اند. اما آنا يك شمايل تراژيك است. در اين شكي نيست. تولستوي با ساختن اين شمايل تراژيك مي‌خواهد اين را حقيقت را نشان بدهد كه خانواده‌هاي از هم گسيخته، شورو اشتياق‌هايي كه پايشان روي زمين نيست و تنهايي آدم‌ها، در مركز تجربه‌ي زندگي مدرن هستند. اينجا جايي است كه هيچ كس در امان نيست. همه مقصرند و همه قابل ترحمند. چون در نهايت همه دارند در دهان تجربه‌اي تراژيك روزگار مي‌گذرانند.
          
            کتاب فوق‌العاده‌ای ست. بارها آن را ورق زده‌ام و تماشا کرده‌ام و از ایده‌اش لذت برده‌ام. نویسنده، زندگی هفت کودک در جهان از کشورهای مختلف را تصویر می‌کند. این که خانواده‌شان چطوری ست، مدرسه‌شان چه شکلی است، چی می‌خورند، چه بازی می‌کنند و... یکی از بچه‌ها هم ایرانی ست.
هر بار این کتاب را می‌خوانم فکر می‌کنم کاش مثل نویسنده که این پروژه را درباره بچه‌های ایالت‌های مختلف امریکا هم پیاده کرده، ما هم شبیهش را درباره بچه‌های کشور خودمان داشتیم. مثلا زندگی یک روز بچه‌هایی از اقوام مختلف را می‌دیدیم، یا زندگی بچه‌هایی در مناطق متفاوت جغرافیایی... یا زندگی بچه‌های کشورهای همسایه و ایران. البته به شرطی که همین قدر در فرم و محتوا روی کتاب کار شود و محصول نهایی دقیق و جذاب باشد!
کتاب را سه ناشر منتشر کرده‌اند.
نشر فاطمی با عنوان: ما این طوری زندگی میکنیم
نشر پرتقال با عنوان: دور دنیا در یک روز
نشر زعفران با عنوان: یک روز با کودکان دنیا
قطع و کیفیت چاپ و قیمت همگی تقریبا یکی ست. صحافی هر سه هم یکی ست؛ هر سه بسیار بد! خیلی زود برگه‌های کتاب از عطف جدا می‌شوند و کودکان دنیا از دور هم پراکنده می‌شوند!! :)))
          
جاذبه و دافعه ی علی(ع) اثر شهید مطهری، کتاب زیبا و تاثیر گذاری بود که در نوجوانی خواندم. امام علی، صدای عدالت انسانی نوشته ی جرق جرداق هم فعلا جلد اول رو مطالعه کردم که بعضی قسمت هاش بسیار زیبا و زاویه ی نگاه نویسنده قابل تأمل و شگفت انگیز بود.
بهترین کتاب درباره امام علی؟

بهترین کتابی که درباره امام علی خوانده‌اید معرفی کنید.