هاشم فروزش

هاشم فروزش

@Hashem.Foroozesh

3 دنبال شده

5 دنبال کننده

            هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند...
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

        :
او آن‌جا می‌جنگید و من این‌جا می‌جنگیدم. کسی را ندیدم که بگوید خدا حفظ کند این جوان‌ها را که به خاطر ائمه‌ی طاهرین جنگی وحشیانه را تاب‌آور می‌شوند. نقل مجلس همه صحبت از سوریه بود و رزمندگان افغانستانی که آن‌جا رفته بودند. صحبت‌های توهین‌آمیز و تحقیر کننده. همه‌ی ارزش‌ها را با پول می‌سنجیدند:
«این‌ها به خاطر پول می‌روند...»
«بینشان شیرگی و دزد هم هست...»
«آنجا کیف می‌کنند...»
«سر کار رفتند از بیکاری خیلی بهتر است...» 
«و...»

آن‌چه خواندید بخشی از کتاب عزیز #خاتون_و_قوماندان است که به روایت زندگی و مجاهدت خاموش سرکار خانم #ام_البنین_حسینی همسر شهـiـد #علیرضا_توسلی فرمانده لشکر فاطمیون به قلم مریم قربان‌زاده چاپ و منتشر شده است.

کتاب را الان تمام کردم و برای او متن دیگری نوشتم. اما به احترام ایام عزاداری سید و سالار شهیدان ن متن را می‌گذارم و می‌گذرم. شاید در روزهای پیش رو آن را منتشر کنم.

#پست_های_معرفی_کتاب 
#معرفی_کتاب 
#معرفی_کتاب_خاتون_و_قوماندان
#کتاب_خاتون_و_قوماندان
#خاتون_و_قوماندان
#کتاب_خوب 
#کتاب_خوب_بخوانیم
      

1

        :
ساعت چهارونیم بعدازظهر [روز ۲۲ بهمن] پیام دادند امام فرموده: همه‌ی مردم بریزند توی خیابان‌ها و حکومت نظامی را بشکنند. با شنیدن این خبر از خانه بیرون زدیم. مهم نبود کدام طرف و به کجا می‌رویم. فقط می‌دویدیم. و باز به جاهایی که فکر می‌کردیم صدای تیراندازی بیشتر می‌آید می‌رفتیم. از همه جا بوی باروت و لاستیک سوخته می‌آمد و صدای آژیر آمبولانس‌ها کم شده بود. خبر رسید پادگان جمشیدی سقوط کرده است. مراکز نظامی یکی یکی به دست جوانان انقلابی می‌افتاد و من احساس غرور می‌کردم.

ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان آمده بودم. اما غرور شکسته شده‌ام در هیروشیما و ناکازاکی را این‌جا - هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریم - بازیافتم.

آن‌چه خواندید خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.
کتاب فوق‌العاده‌ای است.
قلم روانی دارد. این‌که در این کتاب از لابه‌لای کلمات آن بتوانی احساسات زنی را کشف و درک کنی که به اقتضای نژاد و محیط زندگی و تربیتی که داشته است طبیعی است که با احساسات بیگانه باشد و یا ابزاری برای بیان آن نداشته باشد، خودش لذت فوق‌العاده‌ای دارد.
      

1

        :
کتاب مبهوت کننده‌ی #تنها_گریه_کن را خواندم. روایت گرم و زنده‌ی آدم‌های به شدت معمولی‌ای که #المراقبات و #رساله_لقاءالله را نخوانده‌اند ولی تحت تأثیر مغناطیس ولیِ زمان خود یه جایی رسیده‌اند که #المراقبات_خوانها و #رساله_لقاءالله_گوها رشک رسیدن به غبار پای‌شان را می‌برند.
بدون اغراق عرض می‌کنم؛ یادم نمی‌آید کتابی این‌گونه دگرگونم کرده باشد. کتاب‌هایی بوده است که پنج بار از اول تا آخرش را خوانده‌ام و بیش از بیست و پنج بار خریده و هدیه کرده باشم - مثل #من_او - و کتاب‌هایی بوده‌اند که تا تمامشان نکردم نخوابیدم - مثل #پس_از_بیست_سال - اما این کتاب چون مستند به تجربه‌ی زیسته‌ی عزیزانی است که ‌می‌توان دید و شنیدشان، بسیار اثرگذارتر از همه‌ی کتاب‌های انتزاعی از آب درآمده است.
من اگر بخواهم طرح جلدی برای این کتاب طراحی کنم پاهای زن میان‌سالی را طراحی می‌کنم که جوراب‌های ضخیم مشکی‌اش را بالا کشیده و پارچه‌ی سبزی به دور مچ پای راستش پیچیده شده و به گونه‌ای روی اسفالت‌ها افتاده است که انگار نفسی برای ادامه دادن ندارد... یعنی همان طرح جلد چاپ شده‌ی کتاب.
دوستان کتاب معرکه‌ای است این #کتاب_تنها_گریه_کن...
خواندنش را از دست ندهید...


      

1

        :

گاهی انسان نیاز به تنهایی دارد و این یک امر طبیعی و فراگیر و رایجی بین انسان‌ها است. انرژی مورد نیاز روان انسان گاهی در جمع و شور و نشاط اجتماعی و گاهی در تنهایی و سیر در عالم درونی خود پیدا می‌شود. برای من تنهایی و دوری و کناره‌گیری از هرگونه معاشرت و دوستی و رفاقت بیرونی گاهی بیشتر انرژی به همراه می‌آورد.
کتاب #خون_دلی_که_لعل_شد را در شرایطی خواندم که خودم به شدت احساس نیاز به تنها بودن را در خودم بالا می‌دیدم.
کتاب خوبی بود. مرا با خود به درونی‌ترین حالات و احساسات فردی برد که هم او را دوست دارم و هم تنهایی، دوری، حزن، شادی، ترس، امید، و ناامیدی و دیگر حالات روحی- روانی یک انسان را به شیوایی با من و با تمام مخاطبان این کتاب به اشتراک گذاشت...
با او نور تابیده شده از لای در سلول کاملاً تاریک شماره‌ی چهارده، لباس سفید و تمیزِ برفی پست قلعه‌ی سرخ تهران، رشته‌ی باریک نسیم لطیف شب‌های گرم ایرانشهر، دور از انتظار بودن هم‌دلی‌های برخی از مأموران دژخیم ساواک و تلخی روی‌برگرداندن بعضی از رفقای نزدیک را تجربه کردم.
توصیه می‌کنم خواندن این کتاب را.
بخوانید و با او سفر کنید به درونی‌ترین حالات انسانی که اگر خود شما را به این ضیافت دعوت نکند راه دیگری برای دستیابی به آن را ندارید.


      

1

        :
پدیده‌ی امسال #نمایشگاه_کتاب تا به این‌جا که گشته‌ام، کتاب سه جلدیِ فاخر #سرگذشت_استعمار از انتشارات #مهرک است.
شعار انتشارات مهرک را هم خیلی پسندیدم: #ناشر_کتاب_های_باادب !
انقدر در این سال‌ها کتاب‌های سبک و سخیف و بی‌محتوا دیده‌ام که شعار #انتشارات_مهرک به جانم نشست.

اما نکاتی در مورد خود کتاب:

یک. هر آن‌چه بوی نابوی #استعمار بدهد را از همه‌ی نوار پهناور تاریخ جمع کرده؛ به اشاره یا به تفصیل. 

دو. من تاریخ خوانده‌ام در دانشگاه - در حد کارشناسی - و تاریخ کهن و ملل و دین و ضد دین را ورق زده‌ام. می‌دانم که روایت‌گری تاریخ چه مؤلفه‌هایی دارد. می‌دانم که مهم‌تر از پدیده‌ها علت پیدایش و سیرت و صورت پدیدآورندگانش است.
این را در این کتاب دیدم و پسندیدم.

سه. آفت تاریخ مثل آفت دیگر علوم، سوگیری است... این را بدانید. گریزی از این نیست. بالاخره شما در یک سوی این جبهه ایستاده‌اید. آن‌سو که باشید ملکه‌ی شما می‌شود فاتح و این‌سو که باشید ملکه‌ی آن‌ها می‌شود طماع متجاوز! آن‌چه در این کتاب مهم است این است که فکت‌های آن‌طرفی را هم آورده؛ آن‌جا که خودشان به خودشان صریح و برهنه گفته‌اند متجاوز! 
و این یعنی کتاب دودچراغ‌خورده‌ای در دست دارید.

چهار. ادبیات کتاب روان است. به نحوی که محمد جان عزیز ده - یازده ساله‌ی من هم کتاب را گرفت و خواند و زمین نگذاشت... و این نعمتی بزرگ برای من و پسران کتاب‌خوان من است.

پنج. قیمتش هم مناسب است. 🤭

بخرید و بخوانید و حالش را ببرید.


      

6

        :
بعد از کتاب #تنها_گریه_کن که در تعطیلات نوروز خواندم، سه چهار کتاب دیگر دست گرفتم و هر کدام را به بهانه‌ای در همان یکی دو هفته‌ی اولِ بعد از تعطیلات کنار گذاشتم.
سال ۹۳ چاپ صد و چهل و سوم کتاب #من_زنده_ام را با پانصد تومان تخفیف به قیمت هشت هزار تومان خریدم. روی کاغذ کاهی شصت گرمی چاپ شده بود و خبری از کاغذ بالک و چاپ فاخری که در نمایشگاه کتاب امسال دیدم نبود.
اعتراف می‌کنم در این ده سال جرأت خواندن این کتاب را نداشتم. در خود نمی‌دیدم توان خواندن روایت پرماجرای اسارت دختران کشورم را در دست حبیث صدامیان بی‌همه‌چیز.
اما بالاخره خودم را مواجه کردم با این روایت. اما بجز فصل اول و دوم بیشتر از روزی چند صفحه نمی‌توانستم بخوانم چون به شدت درگیر ماجرا شدم. همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم.
این دوماهه در کنار این کتاب شب و روز سختی را گذراندم و به قول رهبر فرزانه‌ی انقلاب‌مان، احساس دوگانه‌ی اندوه و افتخار را با هم داشتم.
 خانه‌ات آباد معصومه آباد. به تو و خواهران در بندت افتخار می‌کنم.
کتاب خوبی است. جزئیات را با دقت بالایی روایت کرده.
بخوانید و بخوانانید...

      

0

        در کوران تبلیغات انتخابات، تلخی خبرها را کتاب #قصه_ننه_علی  خودش می‌شست و می‌برد. داستانش هم می‌کِشد هم می‌کُشد. این کتاب را بعد از کتاب تلخ #مرا_پیدا_کن دست گرفتم. می‌خواستم حال و هوایم عوض شود و عوض هم شد. 
#ننه_علی مانند #مژگان_بیتانه صبر عجیبی دارد و در برابر مشکلات زندگی یک #پرسفون ِتمام عیار است. چه خصلت‌های مشترکی!
ننه علی مثل #معصومه_آباد کتاب #من_زنده_ام تعلقاتش را به پای آرمان‌هایش سر می‌برد و مانند #اشرف_سادات_منتظری کتاب #تنها_گریه_کن و #کونیکو_یامامورا کتاب #مهاجر_سرزمین_آفتاب ملحفه‌های سفید خانه‌اش را برای مجروحان انقلاب و جنگ بذل و بخشش می‌کند... چه صفات مشترکی!
ننه علی مانند اشرف سادات منتظری بارها و بارها از دست پسرش نجات و شفا دریافت می‌کند. چه آثار مشترکی!
این آرک‌تایپ را دوست دارم آرک‌تایپی که در آن ایثار و صبر به هم آمیخته و می‌بینی که چگونه زجر زیستن را به حلاوت حضور در ساحت #حیات_طیبه حمل می‌کنند. 
#امام_خمینی ِننه علی رنگ و بوی امام خمینی کونیکو یامامورا و معصومه آباد و اشرف سادات منتظری و سیده زهرا حسینی و هزاران زن و مرد مجاهد و از خود گذشته را می‌دهد.
روحت شاد #امام_ما که به ما جرأت طوفان دادی...
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

هاشم فروزش پسندید.
گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

5

گلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

0

جمعه، دوم آوریل = Friday, April 2nd : شهید محمدحسین ابراهیمی به روایت همسر

0

هاشم فروزش پسندید.
مثل ماه شب چهارده

4

خاتون و قوماندان: روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون
          :
او آن‌جا می‌جنگید و من این‌جا می‌جنگیدم. کسی را ندیدم که بگوید خدا حفظ کند این جوان‌ها را که به خاطر ائمه‌ی طاهرین جنگی وحشیانه را تاب‌آور می‌شوند. نقل مجلس همه صحبت از سوریه بود و رزمندگان افغانستانی که آن‌جا رفته بودند. صحبت‌های توهین‌آمیز و تحقیر کننده. همه‌ی ارزش‌ها را با پول می‌سنجیدند:
«این‌ها به خاطر پول می‌روند...»
«بینشان شیرگی و دزد هم هست...»
«آنجا کیف می‌کنند...»
«سر کار رفتند از بیکاری خیلی بهتر است...» 
«و...»

آن‌چه خواندید بخشی از کتاب عزیز #خاتون_و_قوماندان است که به روایت زندگی و مجاهدت خاموش سرکار خانم #ام_البنین_حسینی همسر شهـiـد #علیرضا_توسلی فرمانده لشکر فاطمیون به قلم مریم قربان‌زاده چاپ و منتشر شده است.

کتاب را الان تمام کردم و برای او متن دیگری نوشتم. اما به احترام ایام عزاداری سید و سالار شهیدان ن متن را می‌گذارم و می‌گذرم. شاید در روزهای پیش رو آن را منتشر کنم.

#پست_های_معرفی_کتاب 
#معرفی_کتاب 
#معرفی_کتاب_خاتون_و_قوماندان
#کتاب_خاتون_و_قوماندان
#خاتون_و_قوماندان
#کتاب_خوب 
#کتاب_خوب_بخوانیم
        

1

مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران
          :
ساعت چهارونیم بعدازظهر [روز ۲۲ بهمن] پیام دادند امام فرموده: همه‌ی مردم بریزند توی خیابان‌ها و حکومت نظامی را بشکنند. با شنیدن این خبر از خانه بیرون زدیم. مهم نبود کدام طرف و به کجا می‌رویم. فقط می‌دویدیم. و باز به جاهایی که فکر می‌کردیم صدای تیراندازی بیشتر می‌آید می‌رفتیم. از همه جا بوی باروت و لاستیک سوخته می‌آمد و صدای آژیر آمبولانس‌ها کم شده بود. خبر رسید پادگان جمشیدی سقوط کرده است. مراکز نظامی یکی یکی به دست جوانان انقلابی می‌افتاد و من احساس غرور می‌کردم.

ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان آمده بودم. اما غرور شکسته شده‌ام در هیروشیما و ناکازاکی را این‌جا - هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریم - بازیافتم.

آن‌چه خواندید خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.
کتاب فوق‌العاده‌ای است.
قلم روانی دارد. این‌که در این کتاب از لابه‌لای کلمات آن بتوانی احساسات زنی را کشف و درک کنی که به اقتضای نژاد و محیط زندگی و تربیتی که داشته است طبیعی است که با احساسات بیگانه باشد و یا ابزاری برای بیان آن نداشته باشد، خودش لذت فوق‌العاده‌ای دارد.
        

1

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
          :
کتاب مبهوت کننده‌ی #تنها_گریه_کن را خواندم. روایت گرم و زنده‌ی آدم‌های به شدت معمولی‌ای که #المراقبات و #رساله_لقاءالله را نخوانده‌اند ولی تحت تأثیر مغناطیس ولیِ زمان خود یه جایی رسیده‌اند که #المراقبات_خوانها و #رساله_لقاءالله_گوها رشک رسیدن به غبار پای‌شان را می‌برند.
بدون اغراق عرض می‌کنم؛ یادم نمی‌آید کتابی این‌گونه دگرگونم کرده باشد. کتاب‌هایی بوده است که پنج بار از اول تا آخرش را خوانده‌ام و بیش از بیست و پنج بار خریده و هدیه کرده باشم - مثل #من_او - و کتاب‌هایی بوده‌اند که تا تمامشان نکردم نخوابیدم - مثل #پس_از_بیست_سال - اما این کتاب چون مستند به تجربه‌ی زیسته‌ی عزیزانی است که ‌می‌توان دید و شنیدشان، بسیار اثرگذارتر از همه‌ی کتاب‌های انتزاعی از آب درآمده است.
من اگر بخواهم طرح جلدی برای این کتاب طراحی کنم پاهای زن میان‌سالی را طراحی می‌کنم که جوراب‌های ضخیم مشکی‌اش را بالا کشیده و پارچه‌ی سبزی به دور مچ پای راستش پیچیده شده و به گونه‌ای روی اسفالت‌ها افتاده است که انگار نفسی برای ادامه دادن ندارد... یعنی همان طرح جلد چاپ شده‌ی کتاب.
دوستان کتاب معرکه‌ای است این #کتاب_تنها_گریه_کن...
خواندنش را از دست ندهید...


        

1

خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی
          :

گاهی انسان نیاز به تنهایی دارد و این یک امر طبیعی و فراگیر و رایجی بین انسان‌ها است. انرژی مورد نیاز روان انسان گاهی در جمع و شور و نشاط اجتماعی و گاهی در تنهایی و سیر در عالم درونی خود پیدا می‌شود. برای من تنهایی و دوری و کناره‌گیری از هرگونه معاشرت و دوستی و رفاقت بیرونی گاهی بیشتر انرژی به همراه می‌آورد.
کتاب #خون_دلی_که_لعل_شد را در شرایطی خواندم که خودم به شدت احساس نیاز به تنها بودن را در خودم بالا می‌دیدم.
کتاب خوبی بود. مرا با خود به درونی‌ترین حالات و احساسات فردی برد که هم او را دوست دارم و هم تنهایی، دوری، حزن، شادی، ترس، امید، و ناامیدی و دیگر حالات روحی- روانی یک انسان را به شیوایی با من و با تمام مخاطبان این کتاب به اشتراک گذاشت...
با او نور تابیده شده از لای در سلول کاملاً تاریک شماره‌ی چهارده، لباس سفید و تمیزِ برفی پست قلعه‌ی سرخ تهران، رشته‌ی باریک نسیم لطیف شب‌های گرم ایرانشهر، دور از انتظار بودن هم‌دلی‌های برخی از مأموران دژخیم ساواک و تلخی روی‌برگرداندن بعضی از رفقای نزدیک را تجربه کردم.
توصیه می‌کنم خواندن این کتاب را.
بخوانید و با او سفر کنید به درونی‌ترین حالات انسانی که اگر خود شما را به این ضیافت دعوت نکند راه دیگری برای دستیابی به آن را ندارید.


        

1