بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تمساح

تمساح

تمساح

3.2
30 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

18

کتاب تمساح، مترجم بابک شهاب.

لیست‌های مرتبط به تمساح

یادداشت‌های مرتبط به تمساح

Ms.nobody  ؛)(=

1402/10/23

            
امروز بعد از تماشای اتفاقی تلویزیون و شنیدن  تحلیلهایش خواندن این داستان مسکن بود نمی دانم چرا  یاد آن شبح غمیگن انیمه شهر اشباح افتادم که همه چیز را می بلعید یا تداعی گر  یک گرگ یک اردک یک موش بود داستانی که در آن  از ترس گرگ به شکم خود گرگ پناه می برند خلاصه بگذریم این بلعیدن و هضم کردن  بد جوری ذهنم را مشغول کرده است. 

در این داستان  بلعیدن  و هضم شدن  دو کلید واژه اساسی  بودند. به گونه ای که بعد از اتمام کتاب کنجکاو شدم که در ادبیات داستانی چه پیشنه ای دارند و به جز این نویسنده چه افرادی  از آن استفاده کردند. شاید به مناسبت ذات بشر در جهان امروز  انتخاب این دو واژه  هوشمندانه  باشد.

من به نیت مولف در این داستان کاری ندارم و نظری هم نمی دهم چون باید در مورد شرایط اجتماعی و سیاسی که نویسنده از آن متاثر بوده است آگاهی داشته باشم  متاسفانه  در حال حاضر علم آن را ندارم اما  در این شک نیست از نظر تکنیک،   غنای ادبی داستان فدای زبان نمادین نویسنده شده است.



اگر بخواهم خوانش خودم را از تمساح از نو  خلق کنم بگمانم تمساح می تواند نمود خیلی چیزها باشد در جهانی زندگی می کنیم که در خطر بلعیده شدن توسط تمساح ها هستیم حالا  فکر کن تمساحی تو را بلعیده باشد تو هنوز زنده باشی اما تمساح داران و شرکا تو را مقصر بدانند و حتی بگویند اگر اتفاقی برای تمساحشان افتاد تو  مقصر هستی این در حالی ایست که روح و جسم تو  خوراک این تمساح می شود و در خطر هضم شدن قرار گرفتی.

در این شرایط ممکن است  یک عده برای رهایی تلاش  کنند اما عده ای مانند شخصیت داستان خود را می بازند به گونه ای که این اسارت را یک نوع امتیاز به شمار می آورند از وقاحت  تمساح داران و شرکا گله ای ندارند بلکه کاملا آن را حق خودشان می دانند حتی در قبال این رفتار انتظار پاداش و اجر دارند.

هیچ چیز  غم انگیز تر از آن نیست که شاهد باشی این افراد با رضای خاطر به کام این افراد می روند. ظالم حق به جانب خود را قربانی جا می زند و قربانی واقعی بی خبر از حقیقت یا شاید با انکار حقیقت،  زنده بودن خود را منکر می شود بی آن که از جهان بیرون خبری داشته باشد.

واقعا عصبانی و خشمگین هستم طرح این داستان را در واقعیت دیدم که زندگی می کنند یعنی بلعیده شدند  اما تمساح داران و شرکا اجازه نمی‌دهند آزاد شوند چون امنیت تمساح در الویت است.  این افراد بی خبر از این سرنوشت وحشتناک  ارزش وجودی شان را با این معیار تعریف می کنند و  حتی می خواهند با این طرز فکر شناخته شوند یا شاید با  افتخار سایرین را به این طرز فکر دعوت می کنند.

باز هم یادآوری می کنم با نیت مولف کاری ندارم و فکر می کنم در جهان امروز  این هضم شدن  و بلعیده شدن توسط تمساح   می تواند  نمودی  از هر وضعی   باشد. این را  هم نوشتم تا از خودم بپرسم چگونه می توان آدمها را از پدیده نوظهور تمساح نجات داد؟ راستش  این  سوالی ایست که در  داستان تمساح  به جوابش دست نیافتم.
          
سارا 🦋

1402/05/27

            فضای این کتاب با آثار دیگه‌ای که از داستایفسکی خونده بودم بسیار متفاوت بود. این بار به جای پرداختن به پیچیدگی‌های انسان، انگشت اتهام رو به سمت نظریه‌ای گرفته که می‌گه روسیه برای پیشرفت باید اروپا رو سرلوحه و مسائل اقتصادی رو در اولویت قرار بده.
برای نقد این تفکر، اروپا رو به تمساح حریصی تشبیه کرده که کارمندی رو که نماد مردم سطحی‌نگر روس هست می‌بلعه. این مرد بعد از یکی شدن با تمساحی که از درون تهیه، شروع به نظریه پردازی‌هایی می‌کنه تا با طراحی یک نظام اجتماعی جدید، اقتصاد قوی‌تری ایجاد کنه. و ما به خوبی می‌بینیم که چه طور در ازای پیشرفت‌های مالی، مسائل اخلاقی و معنوی کم‌ کم رنگ می‌بازن.
مترجم توی مقدمه توصیحات کامل‌تری ارائه داده که می‌تونه کمک کنه درک بهتری از این طنز سیاسی-اجتماعی داشته باشیم.
نکته‌ای که جا داره بهش اشاره کنم این هست که اگه قراره این کتاب اولین تجربه شما از داستایفسکی باشه نباید به سایر آثارش تعمیمش بدید. چون کتاب‌هایی مثل یادداشت‌های زیرزمینی، جنایت و مکافات، شیاطین و ... به قدری از لحاظ محتوا عمیق و پیچیده می‌شن که حتی از توصیفشون هم عاجزم!
امیدوارم این یادداشت براتون مفید بوده باشه ^^
          
            دارم سعی می‌کنم با انتخاب کتاب‌های کم‌حجم از نویسنده‌های بزرگ، کم‌کم برم سراغ آثارشون. «تمساح» هم (بعد از شب‌های روشن) یه قدم دیگه بود برای داستایسفسکی خوندن. و چه قدم جذابی! هم ایده‌ی داستان رو دوست داشتم و هم لحن طنزش رو. تمساح اولین بار تو یه نشریه چاپ شده و کنایه‌هایی به اوضاع جامعه‌ی اون روز روسیه داره. ضمنا پیش‌گفتار ناشر اون مجله برای داستان هم در ابتدای کتاب اومده و حتی خوندن اونم لذت‌بخش بود!
تنها ایرادی که به داستان می‌تونم بگیرم این بود که زود تموم شد. جا داشت شرح این دیوانگی‌ها ادامه داشته باشه :))

+ ترجمه هم دلچسب بود. صحبت‌های مرد آلمانی که به روسی مسلط نبود بامزه ترجمه شده بودن (مثلا: «من تیمساح را نمی‌فروخم»!). چند مورد هم کلماتی استفاده شده بود که من تا حالا نشنیده بودم و خوشحالم چند تا لغت و معادل جدید یاد گرفتم (داوخواهانه، خریطه). هرچند دو سه کلمه و معادل هم بود که یا من نفهمیدم یا واقعا اشتباه بودن. ولی در کل کتاب ترجمه‌ی خوبی داشت.
          
            به این وسیله تمساح رو به مقام بدترین کتابی که از داستایوفسکی خواندم نائل می کنم. 
اول از همه این که ایده ی داستان خیلی کودکانه بود؛ مردی با همسر و دوستش به دیدن تمساح میره. توسط تمساح خورده میشه اما در شکم تمساح به زندگیش ادامه میده.
خب تا همین جا هم مشخصه که اگر داستایوفسکی این کتاب رو ننوشته بود احتمالا هرگز خوانده نمیشد اما با چشم پوشی از نام نویسنده،این اثر ایرادات عجیبی داره. اول از همه این که پیامش خیلی واضحه و روئه. انگار داری کلید اسرار میخونی. همه میدونن اقتصاد و سیاست خیلی مهمه. ما هم می دونیم که آدم ها حتی به سخت ترین شرایط عادت میکنند و برای سود بیشتر برنامه می چینند ولی آخه از تو شکم تمساح بیانیه سیاسی-اقتصادی میدی؟ 
مشکل بعدی اینه که همه چیز خیلی تنده. ظرف یک یا دو روز همسر فرد خورده شده چنان رفتاری از خودش نشون میده و چنان برنامه ریزی هایی میکنه که انگار پنجاه ساله شوهرش مرده. (که تازه در این مورد نمرده)
راوی که در واقع دوست این جناب خورده شده ست، وقتی می بینه تمساح در حال بلعیدن رفیقشه چنان خونسردانه به تشریح اوضاع در و دیوار می پردازه و جیغ و فریادهای همسر دوستش رو نقد می کنه که انگار آدم ها هر روز توسط تمساح خورده میشن و این خیلی عادیه. 
یه سری ایرادات دیگه هم هست که اگر بخوام بهشون بپردازم مجبورم کل داستان رو براتون تعریف کنم پس هیچی.

در کل این که قرار نیست چون داستایوفسکیه همیشه خوب بنویسه.  این یکی جدا حالم رو گرفت.