مسخ: داستان کوتاه "مسخ": نقد و تفسیر "مسخ"
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
19
خواندهام
791
خواهم خواند
178
توضیحات
کافکا در ژوئیه 1883 در پراگ به دنیا آمد. آثار کافکا عمدتا در مورد تناقضات زندگی می باشد. او در مورد خودش می گوید: «من یک نویسنده هستم حتی اگر چیزی ننویسم.» او در سال 1924 درگذشت. کافکا «مسخ» را در سال 1912 میلادی به رشته تحریر درآورد. در این داستان تضادی در هویت موجود مرکب از انسان و حیوان (گرگور و حشره) وجود دارد ولی به این تضاد ظاهرا اهمیتی داده نمی شود. «مسخ» دلهره و اضطراب بنیادین عصر مدرن را بازتاب می دهد؛ دلهره از دست دان هویت خود. این دلهره و اضطراب در اثر سلطه طرز تفکر علوم طبیعی و فنی و نیز از گرایشات این علوم به تنزل انسان به مجموعه ای بدون هویت از فاکت ها به وجود آمده است.
پستهای مرتبط به مسخ: داستان کوتاه "مسخ": نقد و تفسیر "مسخ"
یادداشتها
1401/4/3
15
1401/3/11
12
1401/3/17
2
1401/5/19
2
1402/5/6
📚~~گرگور زامزا بازاریابی که دائم در سفره، صبح از خواب بیدار می شه و متوجه می شه که به حشره ی عظیمی تبدیل شده. صبح که خانواده اش و بعد پیشکار رئیسش به سراغش میان و گرگور در رو باز نمی کنه(چون هنوز نمی دونه چطور باید از بدن جدیدش استفاده کنه و بلند بشه) خیال می کنن که نمی خواد سر کار بره و بهانه می تراشه. گرگور در عوض قرضی که پدرش به رئیس فعلی داره به اجبار براش کار می کنه. ~~📚 . 《#گرگور نماد انسانی از جامعه مدرن و صنعتیه. در سیستم جامعه ی صنعتی و مدرن اون دوران، انسان تا زمانی که توانایی کار کردن داشت به حساب می اومد و به محض اینکه تواناییش رو از دست می داد از جامعه حذف می شد و حتی حق انتخاب نداشت. و فقط می تونس انتخاب کنه که چی بخوره و چی بپوشه (مثل پدر و مادر و خواهر گرگور!) 》 در اصل مسخ برای گرگور اتفاق نیوفتاد و خانواده اش بودن که مسخ شده بودن. ظاهر انسانی داشتن اما از درون تبدیل به حشره شده بودن. گرگور فقط از نظر ظاهری تغییر کرد اما همچنان از درون یک انسان به تمام معنا بود. انسانی که قربانی جامعه مدرن شد. . . <<گزارشی به فرهنگستان، داستان کوتاه دیگه ای از مجموعه مسخ! توی این داستان هم شخصیت اصلی دچار دگردیسی(مسخ) می شه؛ ولی این بار تبدیل از حیوان به انسان اتفاق می افته. میمونی که به اجبار و برای رهایی از قفس حرکات انسان ها رو تقلید می کنه و پیش معلم ها تعلیم می بینه و با یادگرفتن فرهنگ انسانی به انسان تبدیل می شه و خیلی هم پیشرفت می کنه. میمونه که اسمش 'پیتر سرخه' ست، مجبوره بین رفتن به باغ وحش و واریته یکی رو انتخاب کنه. چون که دیگه نمی تونه آزادی که قبلا داشت رو بدست بیاره مجبوره واریته رو به قصد رهایی از قفس انتخاب کنه.>>
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/8/10
0
1401/12/14
0
1401/10/8
6