یادداشت homa

homa

homa

1402/5/6

مسخ و درباره مسخ
        📚~~گرگور زامزا بازاریابی که دائم در سفره، صبح از خواب بیدار می شه و متوجه می شه که به حشره ی عظیمی تبدیل شده. صبح که خانواده اش و بعد پیشکار رئیسش به سراغش میان و گرگور در رو باز نمی کنه(چون هنوز نمی دونه چطور باید از بدن جدیدش استفاده کنه و بلند بشه) خیال می کنن که نمی خواد سر کار بره و بهانه می تراشه. گرگور در عوض قرضی که پدرش به رئیس فعلی داره به اجبار براش کار می کنه. ~~📚
.
《#گرگور نماد انسانی از جامعه مدرن و صنعتیه. در سیستم جامعه ی صنعتی و مدرن اون دوران، انسان تا زمانی که توانایی کار کردن داشت به حساب می اومد و به محض اینکه تواناییش رو از دست می داد از جامعه حذف می شد و حتی حق انتخاب نداشت. و فقط می تونس انتخاب کنه که چی بخوره و چی بپوشه (مثل پدر و مادر و خواهر گرگور!) 》
در اصل مسخ برای گرگور اتفاق نیوفتاد و خانواده اش بودن که مسخ شده بودن. ظاهر انسانی داشتن اما از درون تبدیل به حشره شده بودن. گرگور فقط از نظر ظاهری تغییر کرد اما همچنان از درون یک انسان به تمام معنا بود. انسانی که قربانی جامعه مدرن شد.
.
.
<<گزارشی به فرهنگستان، داستان کوتاه دیگه ای از مجموعه مسخ!
توی این داستان هم شخصیت اصلی دچار دگردیسی(مسخ) می شه؛ ولی این بار تبدیل از حیوان به انسان اتفاق می افته. میمونی که به اجبار و برای رهایی از قفس حرکات انسان ها رو تقلید می کنه و پیش معلم ها تعلیم می بینه و با یادگرفتن فرهنگ انسانی به انسان تبدیل می شه و خیلی هم پیشرفت می کنه.
میمونه که اسمش 'پیتر سرخه' ست، مجبوره بین رفتن به باغ وحش و واریته یکی رو انتخاب کنه. چون که دیگه نمی تونه آزادی که قبلا داشت رو بدست بیاره مجبوره واریته رو به قصد رهایی از قفس انتخاب کنه.>>
      
11

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.