مسخ و درباره مسخ

مسخ و درباره مسخ

مسخ و درباره مسخ

3.7
350 نفر |
72 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

791

خواهم خواند

178

شابک
9789644480454
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1397/11/21

توضیحات

        رساترین تعریفی که می توانیم از هنر به دست دهیم این است زیبایی به اضافه دریغ هر جا زیبایی هست، دریغ هم هست، به این دلیل ساده که زیبایی محکوم به فناست. زیبایی همیشه می میرد، وقتی ماده بمیرد، رفتار هم می میرد، وقتی فرد بمیرد، جهان هم می میرد. اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک می گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است. ولادیمیر ناباکوف
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به مسخ و درباره مسخ

نمایش همه
محاکمه با نقد و تفسیر: محاکمه - قصر - گمشدهمسخ و درباره مسخمرشد و مارگاریتا

رئالیسم

21 کتاب

در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم توسعه‌ و ترویج دانش در فرهنگ جوامع اروپایی تغییرات زیادی به وجود آورد و همین موضوع رمان را بین مردم محبوب‌تر کرد. با گسترش و محبوبیت پیدا کردن آثار مکتوب مثل رمان، فرصتی برای سبک رئالیسم پدید آمد و بیشتر در دسترس مردم عادی جامعه قرار گرفت. از طرفی دیگر یکی از بهترین سبک‌ها برای انتقال پیام به طبقات متوسط، کارگر و فرودست جامعه رئالیسم بود که در بافت و ساختار خود هیچ پیچیدگی نداشت و شخصیت‌ها شباهت زیادی به مردم عادی داشتند. بنابراین رئالیسم به بهترین بستر ممکن برای ایجاد حرکت‌های اجتماعی و آگاهی‌بخشی تبدیل شد. شاخه‌های مختلف رئالیسم  رئالیسم در دنیای ادبیات کاملا پویا بود و شش شاخه از آن منشعب شد که هر یک داستان‌های ماندگار زیادی را به گنجینه‌ی ادبیات جهان اضافه کردند: رئالیسم جادویی دنیای واقعی در رئالیسم جادویی یک دنیای پر از جادو و سرزندگی است. در واقع دنیای واقعی در داستان‌های این سبک همان دنیای واقعی است که ما در آن زندگی می‌کنیم (با همان قواعد منطقی و همان انسان‌های معمولی)، اما عنصر جادو در آن به شدت پررنگ است و این عنصر داستان را از مدار منطقی خارج نمی‌کند. گابریل گارسیا مارکز یکی از شاخص‌ترین نویسندگان رئالیسم جادویی است که آثار مشهوری مثل رمان صد سال تنهایی، پاییز پدرسالار، عشق در زمان وبا، ساعت شوم و… را خلق کرده است البته ممکن است که رئالیسم جادویی با سورئالیسم اشتباه گرفته شود. باید این نکته را در نظر داشت که سورئالیسم قواعد و قوانین منطقی جهان ما را ندارد و دنیایی که در آن ساخته می‌شود، دنیایی جدید با قواعد و قوانین منحصر به خودش است. مرشد و مارگاریتا از بولگاکف، مسخ، قصر و محاکمه از کافکا، زن در ریگ روان از کوبو آبه، پرنده‌ی کوکی، شهر گربه‌ها و ۱Q۸۴ از موراکامی از بهترین آثار ادبی سورئال هستند. ((گذری کنیم بر شباهت ، تفاوت و ارتباط رئالیسم و ناتورالیسم سبک رئالیسم با ناتورالیسم شباهت‌های بسیاری دارد و اغلب افراد این دو را با هم اشتباه می‌گیرند که البته حق هم دارند. چرا که ناتورالیسم یکی از سبک‌هایی است که از دل رئالیسم خلق شد و به نوعی رئالیسم مادر ناتورالیسم به شمار می‌رود. ناتورالیسم در اواخر قرن نوزدهم درست پس از جار و جنجالی که نظریات چارلز داروین به پا کرد، سر از ادبیات درآورد. امیل زولا (نویسنده‌ی آثار ارزشمندی مثل ژرمینال، پول و زندگی، سایه‌های شب و شاهکار) و ویلیام فاکنر (خالق آثار پراهمیتی مثل خشم و هیاهو، تابستان طولانی، سرخپوست می‌رود و…) از جمله نویسندگان موجه و مشهور ناتورالیست هستند)) رئالیسم اجتماعی  نویسندگان آثار رئالیسم اجتماعی به زندگی واقعی طبقه‌ی کارگر دقت و توجه ویژه‌ای دارند و در آثارشان این موضوعات را دقیقا مطابق با واقعیت به نمایش می‌گذارند. بینوایان از ویکتور هوگو یکی از بهترین داستان‌های رئال اجتماعی در جهان است. ناتورالیسم یا طبیعت‌گرایی  داستان‌های ناتورالیستی تحت تاثیر نظریات داروینی نوشته شدند. امیل زولا و ویلیام فاکنر از مهم‌ترین نویسندگان طبیعت‌گرا هستند.  رئالیسم روانشناختی آثار ادبی که در دسته‌ی رئالیسم روانشناختی گنجانده می‌شوند به دنیای درونی شخصیت‌های واقعی پا می‌گذارند و روان شخصیت‌های عادی جامعه را بررسی می‌کنند. رمان‌های ابله، شب‌های روشن، جنایت و مکافات، قمارباز و… از فئودور داستایفسکی بهترین و شاخص‌ترین آثار رئالیستی روانشناختی هستند.  رئالیسم سینک ظرفشویی آشپزخانه  رئالیسم سینک ظرفشویی آشپزخانه یک جنبش فرهنگی بود که در انگلستان شکل گرفت و بیشتر از اینکه در ادبیات حضور داشته باشد، از تئاترها و سریال‌های تلویزیونی سردرآورد. در این جنبش فرهنگی به مسائل و زندگی روزمره‌ی طبقات متوسط و پایین‌تر از نظر اقتصادی پرداخته می‌شد و موضوعات زیادی مثل سبک لباس پوشیدن، نوع خانه، تفریحات و روابط را دربرمی‌گرفت. رئالیسم سوسیالیستی  نویسندگان این شاخه از رئالیسم عموما مارکسیست‌‌ها بودند و هدف‌ آنها از نوشتن داستان آگاهی دادن به طبقات کارگر بود. آنها در آثارشان به دنبال بازتاب دادن سختی‌ها و فشارهایی بود که مردم این طبقه از جامعه تحمل می‌کردند و با جدیت برای برابری و آزادی تلاش می‌کردند. غلامحسین ساعدی، صادق چوبک، علی اشرف درویشیان و احمد محمود از بهترین نویسندگان ایرانی این سبک هستند.  ویژگی‌های رئالیسم در ادبیات  رئالیسم هم مثل هر مکتب دیگری قواعد و اصول دارد و برای اینکه یک اثر ادبی رئال شناخته شود، باید این قواعد و اصول را رعایت کرده باشد: داستان تصویری نزدیک، قابل درک و پر از جزئیات از واقعیت ارائه می‌دهد.  داستان به واقعیت شباهت زیادی دارد.  شخصیت‌های زنده و واقعی نسبت به پلات و وقایع اهمیت بیشتری دارند.  شخصیت‌های داستان در عین اینکه پیچیده هستند و هدفی را دنبال می‌کنند، باید واقعی باشند. شخصیت‌های داستان متعلق به طبقه‌ی اجتماعی متوسط و فرودست جامعه با وضعیت اقتصادی معمولی یا فقیر هستند. وقایع داستان باید منطقی باشند و ترتیب وقایع باید با عقل جور دربیایند. وقایع یا چینش آنها ابدا نباید احساسی یا فراواقعی باشد. شخصیت‌ها الگوی زبانی طبیعی دارند و مردم عادی جامعه دیالوگ‌های آن‌ها را به راحتی می‌فهمند. زبان فاخر، شاعرانه یا ادیبانه در داستان رئال جایی ندارد. راوی کاملا خنثی و بدون هیچ دیدگاهی داستان را روایت می‌کند. شقایق ابراهیم زاده دوست عزیز هدف از انتشار این لیست آشنایی کمی با رئالیسیم بود و امیدوارم تونسته باشم کمک کوچکی به شما در انتخاب این رئال های جذاب کرده باشم با تشکر

165

پست‌های مرتبط به مسخ و درباره مسخ

یادداشت‌ها

          تمامی ما مسخ دنیای مدرن شده‌ایم. هرکدام از ما یک گرگوری سامسا هستیم! 
.
همین اول بگویم که این کتاب را من با همین ترجمه خواندم و به نظرم ترجمه‌ی بدی نبود. البته با ترجمه‌ی صادق هدایت هم خواندم که خب طبیعی است لزوما ترجمه‌ی خوبی نیست و پر از کلمات قدیمی‌تر است. 
.
اما درباره کتاب؛ تجربه‌ی عجیبی بود! چیز زیادی درباره اش نیست که بگویم اما به نظرم الکی نیست که یک داستان به ظاهر ساده انقدر در تاریخ می‌ماند و نسل‌های مختلف می‌خوانندش. بعد از خواندن کتاب چندین یادداشت درباره اش خواندم و کمی بیشتر به زوایا و عمقش پی بردم. جالب‌ترینش را حدودی بازگو می‌کنم؛ در کتاب احتمالا و در این داستان به قول معروف "کافکایی"، احتمال زیاد منظور از "مسخ" و "مسخ شده" گرگور سامسا نیست؛ بلکه خانواده اوست. این خانواده اوست که از ابتدا مسخ شده اند و در پایان ما می‌بینیم که از این حال در می‌آیند آنجا که دیگر شخصیت اصلی به کل به نیستی می‌رسد. البته که این موضوع عمیق‌تر‌ از اینهاست و من فقط در پایان می‌توانم بهتان پیشنهاد کنم کتاب را حتما بخوانید و حتما بعدش یادداشت ها و بازخورد‌هایی که برایش نوشته را نگاهی بیاندازید. همین. 
        

5

homa

homa

1402/5/6

        📚~~گرگور زامزا بازاریابی که دائم در سفره، صبح از خواب بیدار می شه و متوجه می شه که به حشره ی عظیمی تبدیل شده. صبح که خانواده اش و بعد پیشکار رئیسش به سراغش میان و گرگور در رو باز نمی کنه(چون هنوز نمی دونه چطور باید از بدن جدیدش استفاده کنه و بلند بشه) خیال می کنن که نمی خواد سر کار بره و بهانه می تراشه. گرگور در عوض قرضی که پدرش به رئیس فعلی داره به اجبار براش کار می کنه. ~~📚
.
《#گرگور نماد انسانی از جامعه مدرن و صنعتیه. در سیستم جامعه ی صنعتی و مدرن اون دوران، انسان تا زمانی که توانایی کار کردن داشت به حساب می اومد و به محض اینکه تواناییش رو از دست می داد از جامعه حذف می شد و حتی حق انتخاب نداشت. و فقط می تونس انتخاب کنه که چی بخوره و چی بپوشه (مثل پدر و مادر و خواهر گرگور!) 》
در اصل مسخ برای گرگور اتفاق نیوفتاد و خانواده اش بودن که مسخ شده بودن. ظاهر انسانی داشتن اما از درون تبدیل به حشره شده بودن. گرگور فقط از نظر ظاهری تغییر کرد اما همچنان از درون یک انسان به تمام معنا بود. انسانی که قربانی جامعه مدرن شد.
.
.
<<گزارشی به فرهنگستان، داستان کوتاه دیگه ای از مجموعه مسخ!
توی این داستان هم شخصیت اصلی دچار دگردیسی(مسخ) می شه؛ ولی این بار تبدیل از حیوان به انسان اتفاق می افته. میمونی که به اجبار و برای رهایی از قفس حرکات انسان ها رو تقلید می کنه و پیش معلم ها تعلیم می بینه و با یادگرفتن فرهنگ انسانی به انسان تبدیل می شه و خیلی هم پیشرفت می کنه.
میمونه که اسمش 'پیتر سرخه' ست، مجبوره بین رفتن به باغ وحش و واریته یکی رو انتخاب کنه. چون که دیگه نمی تونه آزادی که قبلا داشت رو بدست بیاره مجبوره واریته رو به قصد رهایی از قفس انتخاب کنه.>>
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          مسخ رو خوندم. سر کلاس‌های کسالت‌بار بهداشت که این کسالت قطعا شرف داره به بیمارستان و کشیک وایستادن! ولی شروعش برمی‌گرده به آخرین کشیک‌های شب طب اورژانس:) وقتی نیمه شب به بعد، توی اورژانس مرغ پر نمی‌زد و فقط باید زمان رو می‌گذروندم تا تموم بشه. 

خیلی خوب بود. ناباکوف می‌گه برای فهم بهتر یک اثر هنری باید یک فاصله‌ای رو باهاش حفظ کرد. من خیلی نمی‌فهمم اینو. وقتی می‌خوندمش دلم کباب می‌شد برای گرگور. که هرچی می‌گذشت رقیق‌بودن و فداکاریش بیش‌تر دلم رو ریش می‌کرد. خانواده‌ش زالوهایی بودن که شیره‌ی جانش رو می‌مکیدن. مسخ‌شده‌های واقعی بودن. امان از خواهرش. اولش منم گول خوردم. کافکا اینقدر خوب ذهنیت مثبت گرگور نسبت به خونواده‌ش رو شکل داده‌بود که واقعا تا آخر که خواهرش ضربه‌ی نهایی رو زد من هنوز به انسانیت و مهربونیش باور داشتم. لعنت بهش! شرح ریش‌شدگی دلم برای گرگور و طفلکی‌بودنش یکم سخته. اینقدر گرگور در نقش فداکار ایثارگر فرو رفته‌بود که همون اول صبح که تبدیل شده‌بود باز به فکر این بود که اگه نرم سرکار خانواده‌م چه‌طور سر کنن! بخت‌برگشته... قسمت دیگه‌ای از داستان که رقیقم کرد صحنه‌ی ویولون زدن خواهر نامردش بود. اینکه گرگور داشت فکر می‌کرد اگه این اتفاق نمی‌افتاد می‌خواست خواهرش رو به کالج موسیقی بفرسته. و خب صحنه‌ی آخر داستان یه جوری بود برام. احساس کردم این بار خواهرش قراره طعمه‌ای بشه برای پدر و مادرش تا شیره‌ی جانش رو بکشن و ازش استفاده کنن! برداشت من این بود. نمی‌دونم درسته یا نه. 
و در نهایت الان که دارم فکر می‌کنم، شاید گرگور هم علاوه بر خونواده‌ش به نحوی مسخ‌ شده‌بود. مسخ شده بود که نمی‌دید چه ظلمی بهش روا شده. و فرو رفته بود در نقش اشتباهش.

چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ داستان رو تموم کردم و یک‌شنبه ۸ مهر هم قسمت درباره‌ی مسخ که از نابوکف بود.
        

11

          کتاب "مسخ" اثر فرانتس کافکا با ترجمه صادق هدایت

 ماجرا از این قرار است که شخصیت داستان، بعد از اینکه صبح از رختخواب بلند می‌شود، می‌بیند که تبدیل به سوسک شده است. 
و از آن پس زندگی سوسکی را می‌پذیرد و مانند سوسک و با تمایلات سوسکی به زندگانی ادامه می‌دهد.
شخصیت داستان، قبل از اینکه تبدیل به سوسک شود، نان آور خانواده‌ (پدر و مادر پیر و خواهر جوانش) بود. 
اما بعد از اینکه سوسک می‌شود، خانواده اش با او حتی برخورد شایسته با یک حشره را هم ندارند و خواهان کشته شدن او هستند. 
او حتی بعد از اینکه تبدیل به حشره می‌شود، بازهم دائم به فکر خانواده اش است و به آنان عشق می‌ورزد . 
خوش بینانه ترین نظری که در مورد داستان دارم این است : 
امکان دارد صورت انسان داشته باشی اما مسخ شده‌ باشی، که حتی ذره ای هم انسانیت و عشق را متوجه نشوی. 
و امکان دارد به حشره ای تبدل شوی( و به ظاهر مسخ شده باشی)، اما از قلبی سرشار از انسانیت و مروت برخوردار باشی. 
( به تعبیر بهتر : مسخ واقعی، به «شخصیت» تعلق دارد و نه «ظاهر» صرف). 
می‌توان گفت که کاراکتر سوسک صرفا یک عنوان مشیر یا نشان سمبولیک است؛ بدین صورت که کافکا می‌خواهد بگوید تو بعد از آنکه ضعیف و زشت و ناتوان و غیرقابل تحمل شدی (به هر دلیلی، مانند دچار شدن به مریضی های لاعلاج یا صعب العلاج)، عزیزترین نزدیکانت هم می‌توانند تو را طرد کنند و از خود برانند. ( و مسخ واقعی اینجاست و از برای این چنین انسان های بی‌وجودی است) 

✔️ راستش را بخواهید داستان آنطوری که باید و شاید، من را نگرفت و توقع داشتم ادامه داشته باشد، اما به یکباره خاتمه یافت.

این کتاب را با خوانش زیبای آرمان سلطانزاده گوش دادم
        

5

        این کتاب با ترجمه صادق هدایت به من ثابت کرد که هدایت علاوه بر یک نویسنده با قلم ضعیف ، مترجم بدی هم بوده 
داستان جالبه کمی نکات خوب داره ولی انچنان کشش خاصی ندیدم من
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6