معرفی کتاب کوچه ابرهای گمشده اثر کورش اسدی

کوچه ابرهای گمشده

کوچه ابرهای گمشده

کورش اسدی و 1 نفر دیگر
3.8
23 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

18

ناشر
نیماژ
شابک
9786003671645
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1396/5/11

توضیحات

        
میان رهگذرها رفت سمت همان چهار راه قدیم.نزدیک که می شد همیشه دلش می گرفت-قدیم می آمد،و چهار راه،کتابی می شد که تند تند ورق می خورد.برگ برگ کتاب این حوالی را از بر بود.با چنارها شاهد شهری بود که زخم می خورد و از زخم های خود می خورد و رشد می کرد و پهن می شد.

      

لیست‌های مرتبط به کوچه ابرهای گمشده

یادداشت‌ها

          چند روز پیش داشتم به یک دوستی میگفتم خیلی وقته با کتابی گریه نکردم.
بااین کتاب باریدم.
باریدم و باریدم.

اوایل داستان خیلی گنگ ولی گیراست.
شخصیت اول، کارون، داستان رو با مستی شروع میکنه و تو از مستی کارون مست میشی. حس میکنی این تویی که شب قبل توی مهمونی بودی یا نمیتونی نوشته‌های اون بالن رو بخونی.

پریا،
شخصیتی که با تمام وجود عاشقش شدم و بهش حسودی کردم.
پریا،
کسی که بود ولی نبود. 
کسی که دروغین بود.
کسی که عاشق بود ولی عاشقی پنهان.

داستان که پیش میره کم‌کم شخصیت‌های عجیب‌غریب دیگه‌ای بهش اضافه میشن.
حتی شخصیت‌های فرعی داستان هم سرنخ‌های عجیبی میدن.
شخصیت‌های پنهان، شخصیت‌های قلابی، شخصیت‌های دروغین.
دوستی‌های عجیب، احساسات درک‌نشدنی، عاشقی‌های یواشکی
وتمام این شخصیت‌ها و احساسات با خودشون حقایقی رو بهت میفهمونن، حقایق دردناک، حقایق پنهان.

قدرت یه شخصیت توی تمام این داستان موج میزنه
این شخصی وقتی نیست هست و وقتی هست قدرتمنده.
و سوالی که هست اینکه چجوری یک انسان میتونه زندگی‌هارو از بین ببره؟
        

3

          خب. الان دیگه تقریباً دو هفته از تموم کردن کتاب می‌گذره و حالا می‌تونم بگم «کوچهٔ ابرهای گمشده» از شاهکارهای تکرارنشدنی ادبیات فارسیه و «کورش اسدی» از نابغه‌ترین نویسنده‌های فارسی.

سراسر کتاب فضای وهمی فوق‌العاده عجیبی داره. اما عجیب‌تر از اون مجوز گرفتنشه و من هنوز هم باورم نمی‌شه که کتابی با چنین محتوایی و چنین صحنه‌سازی‌هایی و چنین انتقادهای صریح و سختی تو ایران چاپ شده. درسته که ده سال چاپ نشد و موفق به گرفتن مجوز نشد. اما همین‌که بعد ده سال بالاخره چاپ شده و الان هم سانسور نمی‌شه واقعاً عجیبه. :))))

اما از اون که بگذریم، قطعاً از لحاظ تکنیکال این اثر از بهترین رمان‌های فارسیه. شاید این رو حتی وقتی کتاب رو تموم می‌کنید هم متوجهش نشید. اما نکته اینجاست که بعد از تموم شدن کتاب، اکثر مسائل براتون حل‌نشده باقی می‌مونن و همینه که باعث می‌شه بعد از کنار گذاشتنش دائماً بهش فکر کنید. با یک بار خوندن کتاب و کنار گذاشتنش، احتمالاً نیمی از نکات رو متوجه نخواهید شد و لازمه که کتاب رو دوباره و حتی سه‌باره بخونید. درباره‌ش هم بخونید، بلکه بعضی مسائل روشن بشن. هرچند به‌نظرم منتقدها و تحلیل‌گر‌های کتاب هم خییییییلی از چیزها رو نگفتن. اصلاً همینه که باعث قشنگی کتاب می‌شه. خودت باید کشفش کنی.

تا اواسط کتاب همه‌چی گنگ و بی‌ربط به‌نظر می‌رسه اما چندباره خوندنش و هرلحظه فکر کردن بهش، بهتون نشون می‌ده که هیچ‌چیز بی‌دلیل بیان نشده و درهای جدیدی رو به روتون باز می‌کنه. ممکنه چیزهایی رو بفهمید که تا حالا هیچ منتقد و خواننده‌ای نفهمیده.

یه نکتهٔ خفن دیگه اینه که کورش اسدی مانیفست ادبی خودش هم لابه‌لای داستان می‌گه. از «استعاره» و «وهم» و «تاریخ» می‌گه بدون اینکه از جذابیت جریان داستان کم بشه یا توقفی ایجاد بشه.

این هم نظر یکی از کاربرای گودریدزه که کاملاً باهاش موافقم و با یکم تغییر کوچولو اینجا بیانش می‌کنم:
«شروع کتاب خیلی خوبه. نویسنده تمهیدی در نظر گرفته که شخصیت اصلی نامطمئن باشه و راوی هم دیدش محدود به شخصیت اصلیه پس با حجمی از پرت‌گویی روبه‌رو می‌شیم که به شدت جذابه. یکی دیگه از جذابیت‌های کتاب روند تاریخی هست که در دل روایت مطرح می‌شه ولی تمام این جذابیت‌ها تا قبل از ورود شخصیتی به اسم شیده‌ست. از اونجا به بعد نویسنده از مونولوگ ۶۰ صفحه‌ای این شخصیت کمک می‌گیره که داستان رمزگشایی بشه که اصلاً به بقیهٔ داستان نمی‌خوره و البته تا یه جایی انگار شخصیت اصلی و خواننده دارن پابه‌پای هم جلو می‌رن ولی در صد صفحهٔ آخر، خواننده از شخصیت جلو می‌زنه و رمزگشایی‌های صفحات پایانی کتاب بی‌معنی می‌شه و اون شروع خوب به پایان ضعیف ختم می‌شه.»

و در آخر، کاش گلشیری بود و این رمان رو می‌خوند. :)
        

11

          "کوچه ابرهای گمشده"، رمانی بی‌تکرار در بستر وقایع انقلاب، فرار شاه و دوران جنگ است، که به دلیل استفاده از تشبیهات و استعارات زیبا و پیچیدگی خاص در متن آن ، علاوه بر  داستانی تلخ و گیرا ، لذت خواندن متنی زیبا را نیز به خواننده خواهد داد.

"کارون" کودکیست جنگ زده که خانه و کاشانه، خاطرات کودکی و حتی پدر و مادرش همراه اولین خمسه‌خمسه‌ها از هم پاشیده است. بعد از آن زندگی خود را در شهری غریب، روی کانتینری در پارک، از صفر شروع ‌می‌کند.حال او جوانی‌ست نه روشنفکر و نه فعال سیاسی. تنها روبه‌روی دانشگاه، بساط کتاب پهن می‌کند و کارش خرید و فروش کتابهای قدیمی ست.

داستان در ابتدا حالت وهم‌ گونه‌ی فوق العاده ای دارد، با رفت و برگشتهایی به حال و گذشته.این خواننده است که باید از لابلای خیال و واقعیت تکه‌های پازل را پیدا کند تا بداند قرار است در داستان به دنبال چه چیز باشد.
در کنار این مرور خاطرات و حال و هوای وهم آلود ،داستان موازی دیگری به همان زیبایی و حالتی معما‌ گونه، در کنار خط اصلی داستان روایت می‌شود که بر جذابیت آن می‌افزاید. ذهن خواننده مدام درگیر ارتباط بین شخصیت‌ هاست تا بتواند خط داستانی را به دست بگیرد که حداقل تا چند فصل ابتدایی چنین اتفاقی نمی‌افتد.

مرور خاطرات جنگ، التهاب کوچه‌ها، تغییر مداوم راوی‌ها، کشف رابطه‌ی شخصیتهای داستان .... همه، بخشی از زیبایی کتاب بود.از موضوع داستان و تلخی آن که بگذریم، به جرات می‌توانم بگویم، این داستان اگر ساده نوشته شده بود این همه جذابیت پیدا نمیکرد! متن نمادی و استعاری آن، بخش تکمیل کننده‌ی زیبایی کوچه‌‌ ابرهای گمشده است.

بحثهای بسیاری درباره‌ی این کتاب وجود دارد که باعث شده آن را رمانی" مباحثاتی" بنامند. منتقدان ادبی نقدها و دیدگاه‌های متفاوت و متناقضی در باره‌ی آن دارند که با جستجویی کوتاه می‌توان به آنها دسترسی داشت. اما یک نکته مهم را دوست داشتم اینجا ذکر کنم،آن هم  وجود "کرگدن" در داستان بود که استعاره‌ای ست  از شخصیتِ خودِ " کارون ".سالهایی که بر او گذشته، رنجهایی که تحمل کرده و پوست و پینه‌های زمختی که با توده‌ای از خاطرات و رنجها بر تَنَش نشسته است....

برخی مقایسه‌ها و شباهتهایی نیز بین این اثر و "بوف کور" صادق هدایت صورت گرفته است، که خواندنش به گره‌گشایی بیشتر  کمک خواهد کرد.حتی نکات جالبی که شاید توجه‌‌ای به آن نداشتیم نیز به چشم خواهد آمد. 
و یک نکته جالب! سایه‌ی" مرگ اندیشی" در داستان و خودکشی‌های پیاپی شخصیتها، به روایتی، همان ذهنیت خود نویسنده است که در انتها، خودش نیز بدان دچار می‌شود....

و در آخر ،زیباترین توصیفی که برای این کتاب خواندم این بود:
"خواننده‌ای که به سراغ رمان «اسدی» می‌رود، گویی چون «آلیس» به «سرزمین عجایب» می‌رود که همه چیز و کس برایش ناآشنا و پرسش‌انگیز است، زیرا جنگلی از یادهای از هم گسیخته و رخدادهایی است که هیچ‌گونه پیوند مستقیمی با هم ندارند"

        

2

          کوچه ابرهای گمشده، داستانی است بر بستر تقریبا مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران؛ فرار شاه، روزهای آغازین انقلاب و وقایع و درگیری‌های حزبی پس از آن و جنگ . تصاویر التهابِ کوچه های شهر از چشمان کارون" کودکی جنگ زده که خمسه خمسه ای خانه ، خانواده و کودکی اش را برده است" روایت میشود. جنگ مجبورش میکند به مهاجرت و زندگی روی کانتینری در شهر غریب. لای تصاویر شهر ملتهب با دستفروشی کتاب بزرگ میشود. سالها میگذرد و وقایع با پرشهای زمانی و تغییر مداوم راوی بیان میشود.نکته جالب و جسارت آمیز اینکه، نویسنده تمام این تغییرات زمانی و روایت را بدون فصل بندی کردن کتاب و تنها در یک فصل بیان میکند. تغییر مداوم راوی از دانای کل به اول شخص های متفاوت چنان طبیعی و در لابلای قصه اتفاق میافتد که خواننده سردرگم نمیشود. قصه در ادامه معما طرح میکند اما جذابیت داستان تنها بر عهده معما و گره افکنی نیست. نوع روایت و خود قصه به خصوص در اواسط داستان ، مخاطب را مجذوب و مجبور به ادامه میکند. بخش دوم داستان در زمان معاصر اتفاق میافتد. جایی که باز التهاب در خیابانها از طریق حضور موتور سواران و نیروهای پلیس به تصویر کشیده می‌شود. 
در مجموع رمانی است جذاب و قصه محور.
        

14

          کوچه ابر های گمشده به نظر من از آن دسته کتاب هایی است که نویسنده به فرم توجه خیلی بیشتری نسبت به داستان نشان داده است. 
فرم فوق العاده ای دارد، در ادبیات داستانی ایران تا حدودی بدیع و نوآورانه است و این دیوانگی نویسنده از آن نوع دیوانگی هایی است که شدیدا دوستشان دارم و برایم تحسین بر انگیز است. 

کتاب، داستان زندگی کارون را در یک شبانه روز روایت می کند و با رفت و برگشت های زمانی تا حد زیادی گذشته اش را نمایان می کند اما از آن جایی که کارون معتاد است دقیقا پایان کارش مشخص نمی شود و مخاطب در هاله ای از ابهام باقی می ماند.
و ابهام خصیصه سبک پست مدرن است که این داستان کاملا بر این اصل استوار است. 

اما در کل، دوستش نداشتم، داستانش به طور غیر قابل توضیحی ناقص بود، شخصیت ها جان دار و دارای ابعاد گوناگون شخصیتی نبودند، لحن هایشان عوض نمی شد، نویسنده می خواست با دیالوگ ویژگی هایی را به شخصیت ها بچسباند که به قد و قواره شان نمی خورد. 
روابط ضربدری و داستان های ضربدری ای هم که نویسنده وارد داستان کرده بود به گمانم نقطه ضعفش شده بودند. 
اما در آخر باید گفت از آن کتاب هایی است که برای فرمشان هم شده باید حداقل یک بار خوانده شوند. 

        

21

          کتاب در 312 صفحه و در سال 1395 در انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است. این کتاب یک داستان بلند یا رمان است که نثری قابل توجه و روان و به دلیل استفاده از تعابیر و استعارات و کنایات کمی پیچیده یا شاید نو، کمی سخت خوان است.

یعنی اگر فقط خط سیر اصلی داستان را بخواهیم متوجه بشویم، کمتر نیاز به دقت فراوان به واژگان، جملات و عبارات و توصیف صحنه‌ها داریم.

درست مثل کسانی که وقتی به مسافرت می‌روند، جلوی در خانه استارت می‌زنند و در مقصد ماشین را خاموش می‌کنند و اعتقادی به ایستادن و استفاده از زیبایی‌های مسیر ندارند.

فضای این رمان نیز؛ مانند دیگر آثار اسدی تیره، سرد، غمناک، همراه با بوی نا و کهنگی، پر از درد و رنج، ظلمانی، تاریک، غم زده، ناآشنا و دردناک است.

این فضا ناخودآگاه دردهایی جانکاه را به دل آدم می‌اندازد یا دردهایی قدیمی را در وجود آدم بیدار می‌کند و از زیر بار خاطرات مدفون شده، در تاریکخانۀ ذهن بیرون می‌کشدشان و روی دایره می‌ریزد و انسان ناگهان متوجه می‌شود؛ مطالبی را شاهد است که سال‌ها از یاد برده بوده است!

آدم‌های داستان هم، همه گرفتار و درد کشیده و حیران و سرگردانند و جای خود را در زندگی نمی‌دانند و در ارتباط گیری با دیگران هم دچار مشکلند و نیاز به هم‌ذات پنداری (...!؟) و یاری و همراهی دیگران دارند.

وقتی رمان را خواندم، ابتدا یاد سریال هزار دستان زنده یاد علی حاتمی افتادم. در اینجا هم ممشاد، همان خان حاکم است که قرار است از بین برود، اما با زیرکی تمام افرادی را که سد راهش می‌شوند، ابتدا تطمیع می‌کند و اگر نشد، برایشان پاپوش درست می‌کند یا از میان بر می‌دارد و خود را از مهلکه به در می‌برد.

ممشادِ رمان یک فرد نیست، بلکه نمایندۀ گروهی از افراد است که در هر حکومتی در حاشیه و سایه، زندگی مرفهی دارند و در عین حال از منافع حکومت و حمایت مسئولان نیز برخوردارند و حلال و حرام و انصاف و وجدان و انسانیت، برایشان واژگانی بی‌معنا و مفهوم است.

اینها ماشین‌هایی هستند بزرگ و غول آسا که آدم‌های کوچک را اگر در جهت منافع‌شان فعالیت کنند، به عنوان بخشی از ماشین‌شان استفاده می‌کنند و با خود همراه می‌کنند و تا حدودی مراقب‌شان هستند؛ اما اگر بخواهند نافرمانی کنند و در برابرشان قد علم کنند یا از گردونۀ همکاری با آنان جدا و خارج شوند، زیر چرخ‌های ماشین، با بی‌رحمی تمام خُرد می‌کنند و از بین می‌برند. ...
        

5