کوچه ابرهای گمشده

کوچه ابرهای گمشده

کوچه ابرهای گمشده

کورش اسدی و 1 نفر دیگر
3.9
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

12

میان رهگذرها رفت سمت همان چهار راه قدیم.نزدیک که می شد همیشه دلش می گرفت-قدیم می آمد،و چهار راه،کتابی می شد که تند تند ورق می خورد.برگ برگ کتاب این حوالی را از بر بود.با چنارها شاهد شهری بود که زخم می خورد و از زخم های خود می خورد و رشد می کرد و پهن می شد.

لیست‌های مرتبط به کوچه ابرهای گمشده

یادداشت‌های مرتبط به کوچه ابرهای گمشده

            چند روز پیش داشتم به یک دوستی میگفتم خیلی وقته با کتابی گریه نکردم.
بااین کتاب باریدم.
باریدم و باریدم.

اوایل داستان خیلی گنگ ولی گیراست.
شخصیت اول، کارون، داستان رو با مستی شروع میکنه و تو از مستی کارون مست میشی. حس میکنی این تویی که شب قبل توی مهمونی بودی یا نمیتونی نوشته‌های اون بالن رو بخونی.

پریا،
شخصیتی که با تمام وجود عاشقش شدم و بهش حسودی کردم.
پریا،
کسی که بود ولی نبود. 
کسی که دروغین بود.
کسی که عاشق بود ولی عاشقی پنهان.

داستان که پیش میره کم‌کم شخصیت‌های عجیب‌غریب دیگه‌ای بهش اضافه میشن.
حتی شخصیت‌های فرعی داستان هم سرنخ‌های عجیبی میدن.
شخصیت‌های پنهان، شخصیت‌های قلابی، شخصیت‌های دروغین.
دوستی‌های عجیب، احساسات درک‌نشدنی، عاشقی‌های یواشکی
وتمام این شخصیت‌ها و احساسات با خودشون حقایقی رو بهت میفهمونن، حقایق دردناک، حقایق پنهان.

قدرت یه شخصیت توی تمام این داستان موج میزنه
این شخصی وقتی نیست هست و وقتی هست قدرتمنده.
و سوالی که هست اینکه چجوری یک انسان میتونه زندگی‌هارو از بین ببره؟
          
            خب. الان دیگه تقریباً دو هفته از تموم کردن کتاب می‌گذره و حالا می‌تونم بگم «کوچهٔ ابرهای گمشده» از شاهکارهای تکرارنشدنی ادبیات فارسیه و «کورش اسدی» از نابغه‌ترین نویسنده‌های فارسی.

سراسر کتاب فضای وهمی فوق‌العاده عجیبی داره. اما عجیب‌تر از اون مجوز گرفتنشه و من هنوز هم باورم نمی‌شه که کتابی با چنین محتوایی و چنین صحنه‌سازی‌هایی و چنین انتقادهای صریح و سختی تو ایران چاپ شده. درسته که ده سال چاپ نشد و موفق به گرفتن مجوز نشد. اما همین‌که بعد ده سال بالاخره چاپ شده و الان هم سانسور نمی‌شه واقعاً عجیبه. :))))

اما از اون که بگذریم، قطعاً از لحاظ تکنیکال این اثر از بهترین رمان‌های فارسیه. شاید این رو حتی وقتی کتاب رو تموم می‌کنید هم متوجهش نشید. اما نکته اینجاست که بعد از تموم شدن کتاب، اکثر مسائل براتون حل‌نشده باقی می‌مونن و همینه که باعث می‌شه بعد از کنار گذاشتنش دائماً بهش فکر کنید. با یک بار خوندن کتاب و کنار گذاشتنش، احتمالاً نیمی از نکات رو متوجه نخواهید شد و لازمه که کتاب رو دوباره و حتی سه‌باره بخونید. درباره‌ش هم بخونید، بلکه بعضی مسائل روشن بشن. هرچند به‌نظرم منتقدها و تحلیل‌گر‌های کتاب هم خییییییلی از چیزها رو نگفتن. اصلاً همینه که باعث قشنگی کتاب می‌شه. خودت باید کشفش کنی.

تا اواسط کتاب همه‌چی گنگ و بی‌ربط به‌نظر می‌رسه اما چندباره خوندنش و هرلحظه فکر کردن بهش، بهتون نشون می‌ده که هیچ‌چیز بی‌دلیل بیان نشده و درهای جدیدی رو به روتون باز می‌کنه. ممکنه چیزهایی رو بفهمید که تا حالا هیچ منتقد و خواننده‌ای نفهمیده.

یه نکتهٔ خفن دیگه اینه که کورش اسدی مانیفست ادبی خودش هم لابه‌لای داستان می‌گه. از «استعاره» و «وهم» و «تاریخ» می‌گه بدون اینکه از جذابیت جریان داستان کم بشه یا توقفی ایجاد بشه.

این هم نظر یکی از کاربرای گودریدزه که کاملاً باهاش موافقم و با یکم تغییر کوچولو اینجا بیانش می‌کنم:
«شروع کتاب خیلی خوبه. نویسنده تمهیدی در نظر گرفته که شخصیت اصلی نامطمئن باشه و راوی هم دیدش محدود به شخصیت اصلیه پس با حجمی از پرت‌گویی روبه‌رو می‌شیم که به شدت جذابه. یکی دیگه از جذابیت‌های کتاب روند تاریخی هست که در دل روایت مطرح می‌شه ولی تمام این جذابیت‌ها تا قبل از ورود شخصیتی به اسم شیده‌ست. از اونجا به بعد نویسنده از مونولوگ ۶۰ صفحه‌ای این شخصیت کمک می‌گیره که داستان رمزگشایی بشه که اصلاً به بقیهٔ داستان نمی‌خوره و البته تا یه جایی انگار شخصیت اصلی و خواننده دارن پابه‌پای هم جلو می‌رن ولی در صد صفحهٔ آخر، خواننده از شخصیت جلو می‌زنه و رمزگشایی‌های صفحات پایانی کتاب بی‌معنی می‌شه و اون شروع خوب به پایان ضعیف ختم می‌شه.»

و در آخر، کاش گلشیری بود و این رمان رو می‌خوند. :)
          
            کوچه ابرهای گمشده، داستانی است بر بستر تقریبا مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران؛ فرار شاه، روزهای آغازین انقلاب و وقایع و درگیری‌های حزبی پس از آن و جنگ . تصاویر التهابِ کوچه های شهر از چشمان کارون" کودکی جنگ زده که خمسه خمسه ای خانه ، خانواده و کودکی اش را برده است" روایت میشود. جنگ مجبورش میکند به مهاجرت و زندگی روی کانتینری در شهر غریب. لای تصاویر شهر ملتهب با دستفروشی کتاب بزرگ میشود. سالها میگذرد و وقایع با پرشهای زمانی و تغییر مداوم راوی بیان میشود.نکته جالب و جسارت آمیز اینکه، نویسنده تمام این تغییرات زمانی و روایت را بدون فصل بندی کردن کتاب و تنها در یک فصل بیان میکند. تغییر مداوم راوی از دانای کل به اول شخص های متفاوت چنان طبیعی و در لابلای قصه اتفاق میافتد که خواننده سردرگم نمیشود. قصه در ادامه معما طرح میکند اما جذابیت داستان تنها بر عهده معما و گره افکنی نیست. نوع روایت و خود قصه به خصوص در اواسط داستان ، مخاطب را مجذوب و مجبور به ادامه میکند. بخش دوم داستان در زمان معاصر اتفاق میافتد. جایی که باز التهاب در خیابانها از طریق حضور موتور سواران و نیروهای پلیس به تصویر کشیده می‌شود. 
در مجموع رمانی است جذاب و قصه محور.