یادداشت پرنیان صادقی
1403/11/3
"کوچه ابرهای گمشده"، رمانی بیتکرار در بستر وقایع انقلاب، فرار شاه و دوران جنگ است، که به دلیل استفاده از تشبیهات و استعارات زیبا و پیچیدگی خاص در متن آن ، علاوه بر داستانی تلخ و گیرا ، لذت خواندن متنی زیبا را نیز به خواننده خواهد داد. "کارون" کودکیست جنگ زده که خانه و کاشانه، خاطرات کودکی و حتی پدر و مادرش همراه اولین خمسهخمسهها از هم پاشیده است. بعد از آن زندگی خود را در شهری غریب، روی کانتینری در پارک، از صفر شروع میکند.حال او جوانیست نه روشنفکر و نه فعال سیاسی. تنها روبهروی دانشگاه، بساط کتاب پهن میکند و کارش خرید و فروش کتابهای قدیمی ست. داستان در ابتدا حالت وهم گونهی فوق العاده ای دارد، با رفت و برگشتهایی به حال و گذشته.این خواننده است که باید از لابلای خیال و واقعیت تکههای پازل را پیدا کند تا بداند قرار است در داستان به دنبال چه چیز باشد. در کنار این مرور خاطرات و حال و هوای وهم آلود ،داستان موازی دیگری به همان زیبایی و حالتی معما گونه، در کنار خط اصلی داستان روایت میشود که بر جذابیت آن میافزاید. ذهن خواننده مدام درگیر ارتباط بین شخصیت هاست تا بتواند خط داستانی را به دست بگیرد که حداقل تا چند فصل ابتدایی چنین اتفاقی نمیافتد. مرور خاطرات جنگ، التهاب کوچهها، تغییر مداوم راویها، کشف رابطهی شخصیتهای داستان .... همه، بخشی از زیبایی کتاب بود.از موضوع داستان و تلخی آن که بگذریم، به جرات میتوانم بگویم، این داستان اگر ساده نوشته شده بود این همه جذابیت پیدا نمیکرد! متن نمادی و استعاری آن، بخش تکمیل کنندهی زیبایی کوچه ابرهای گمشده است. بحثهای بسیاری دربارهی این کتاب وجود دارد که باعث شده آن را رمانی" مباحثاتی" بنامند. منتقدان ادبی نقدها و دیدگاههای متفاوت و متناقضی در بارهی آن دارند که با جستجویی کوتاه میتوان به آنها دسترسی داشت. اما یک نکته مهم را دوست داشتم اینجا ذکر کنم،آن هم وجود "کرگدن" در داستان بود که استعارهای ست از شخصیتِ خودِ " کارون ".سالهایی که بر او گذشته، رنجهایی که تحمل کرده و پوست و پینههای زمختی که با تودهای از خاطرات و رنجها بر تَنَش نشسته است.... برخی مقایسهها و شباهتهایی نیز بین این اثر و "بوف کور" صادق هدایت صورت گرفته است، که خواندنش به گرهگشایی بیشتر کمک خواهد کرد.حتی نکات جالبی که شاید توجهای به آن نداشتیم نیز به چشم خواهد آمد. و یک نکته جالب! سایهی" مرگ اندیشی" در داستان و خودکشیهای پیاپی شخصیتها، به روایتی، همان ذهنیت خود نویسنده است که در انتها، خودش نیز بدان دچار میشود.... و در آخر ،زیباترین توصیفی که برای این کتاب خواندم این بود: "خوانندهای که به سراغ رمان «اسدی» میرود، گویی چون «آلیس» به «سرزمین عجایب» میرود که همه چیز و کس برایش ناآشنا و پرسشانگیز است، زیرا جنگلی از یادهای از هم گسیخته و رخدادهایی است که هیچگونه پیوند مستقیمی با هم ندارند"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.