نامه های بلوغ

نامه های بلوغ

نامه های بلوغ

4.4
92 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

42

خوانده‌ام

183

خواهم خواند

114

شابک
9789647803090
تعداد صفحات
258
تاریخ انتشار
1399/11/4

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب « نامه های بلوغ » مجموعه نامه‌های پدرانه استاد علی صفایی حائری برای فرزندان خود است که در زمان بلوغ‌شان برای آنها نگاشته است.

ازآنجا که این متون از لطافت و غنای خاصی برخورداراند، و به خوبی جایگاه بلوغ و اهمیت آن را برای جوانان و نوجوانان تبیین می کند، توسط انتشارات لیله القدر برای همه نسل‌های آینده‌ساز به چاپ رسیده است.

در این اثر ۵نامه برای تبیین مسائلی همچون توجه به رضای الهی، استقامت و صبر، مراقبت از سلامت روح، فرصت‌های حسنات و سیئات و اخلاق نیکو، از آیات و احادیث فراوانی بهره گرفته شده است تا این دوره حساس را به سبک دین مبین اسلام مدیریت کنیم .

در یکی از نامه ها آمده است: « بابا! در این نکته تامل کن، ببین در برابر آنچه به دست می آوری، چه از دست می دهی. در این محاسبه، خودت را در نظر بگیر. تمام باخت ما از اینجاست که خودمان را به حساب نمی آوریم، فقط حساب می کنیم چه به دست آورده ایم و نمی بینیم چه از دست داده ایم. »
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نامه های بلوغ

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به نامه های بلوغ

نمایش همه
رشدعوامل رشدصراط

سیرمطالعاتی تولدی دوباره 🌱 (استادعلی صفائی حائری)

56 کتاب

هر موجودی در این عالم هدف ی دارد که بر اساس ساختار آن موجود معلوم میشود. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست، انسان نیز هدفی دارد که رسیدن به آن هدف سعادت واقع ی اوست و دین که تامین کننده سعادت واقعی انسان است، مسیر رسیدن به هدف او را ترسیم میکند. چنین نگاهی به دین موجب م ی شود نگاه به دین نظاممند شده و برخورد با دین به مثابه راهنم ایی کاربردی در پیچ و خم زندگ ی باشد . این نگاه آن هنگام رخ میدهد که انسان تولدی دوباره از عادات و غرا یز پیدا کرده و به خود نگاهی نو داشته و انسان را کلید فهم کتاب هستی و کتاب د ین بداند. اندیشه استاد علی صفایی بر اساس این نگاه بنا شده است و بس تر مناسبی برای سیر فکری جو یندگان حقیقت و سعادت می باشد. سیر مطالعاتی تولدی دوباره سیری فکری است که نه فقط با پای مطالعه، بلکه با پای تفکر و عمل پیموده می شود. پیمایشی که از جریان فکری آغاز شده و به جر یان وجودی انسان رسیده و نهایتا جریانی اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. این دوره مطالعاتی در سه فصل و نه گام، بر اساس مبا نی اند یشه استاد تدوین شده و تقر یباً تمامی کتابهای استاد در این مس یر مرور میشود. برخی از گامها علاوه بر کتاب اصلی دارای کتابهای تکمیلی نیز هستند که مطالعه این کتب نیز سفارش میشود 🌱فصل اول : تولد انسان از خود (مبانی رشد انسان 🌱فصل دوم : بلوغ انسان در جامعه 🌱فصل سوم : فهم عمیق مبانی رشد 📍فصل اول:در فصل اول با مبانی رشد انسان آشنا می شویم. در این فصل انسان از غرایز و عادات خود متولد شده و با خود برخوردی دوباره دارد و متوجه می شود هدف و مس یر رس یدن به این هدف چیست و در این مس یر احتیاج به شناخت چه مبانی نظر ی و ن یازهای عملی دارد. و در این مرحله ضرورت وجود راهبر این مسیر و ویژگی های راهبری که خود مسیر رشد را طی کرده و ز یر و بم راه را کاملا میشناسند، معلوم میگردد. لذا فصل اول در پنج گامِ: 🎯هدف شناسی،🎯 مسیرشناسی ، 🎯مبانیشناسی،🎯 نیازشناسی و🎯 راهبر شناسی تدوین شده است. 📍فصل دوم :پس از آنکه در فصل قبل مقدمات رشد فراهم و انسان عازم حرکت در مسیر توحید شد به فصل دوم #حرکت وارد میشود. که همان مسئولیت انسان در برخورد با جامعه است. در این فصل است که تولد انسان از خود به بلوغ خویش میرسد و حرکت انسان در جامعه شکل خود را پیدا میکند. این فصل که با گام ششم یعنی🎯 مسئولیت شناسی طرح میشود خود مراحلی دارد که در نسبت با شرایط و اهداف توضیح پیدا می کند . 📍فصل سوم:فصول و گام های طی شده، همه بر اساس فهم عمیق از دین شکل میگیرد. اگر می خواهیم پس از زاده شدن به زادن و پس از تولد به تولید روی بیاوریم باید به آن فهم عمیق دست یافته و مبانی حرکت و رشد آدمی در دین را بر اساس منابع و روش های صحیح دینی و عقلی بشناسیم. لذا است که در فصل سوم با سه گام به این فهم عمیق روی میآوریم؛ در 🎯گام اول این فصل روش های شناخت و در🎯 گام دوم منابع دین و در🎯 گام سوم شبهاتی که در دیگر مکاتب نسبت به این حرکت مطرح است، بررسی می شود . کتاب ها را به ترتیب فصول قرار داده میشه ♡◇

46

رشد عوامل رشد، رکود، انحطاطصراط

سیر مطالعاتی استاد علی صفایی حائری

56 کتاب

هر موجودی در این عالم هدفی دارد که بر اساس ساختار آن موجود معلوم می شود. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست، انسان نیز هدفی دارد که رسیدن به آن هدف سعادت واقعی اوست و دین که تامین‌کننده سعادت واقعی انسان است، مسیر رسیدن به هدف او را ترسیم می‌کند. چنین نگاهی به دین موجب می‌شود نگاه به دین نظام‌مند شده و برخورد با دین به مثابه راهنمایی کاربردی در پیچ و خم زندگی باشد. این نگاه آن هنگام رخ می‌دهد که انسان تولدی دوباره از عادات و غرایز پیدا کرده و به خود نگاهی نو داشته و انسان را کلید فهم کتاب هستی و کتاب دین بداند. اندیشه استاد علی صفایی بر اساس این نگاه بنا شده است و بستر مناسبی برای سیر فکری جویندگان حقیقت و سعادت است. سیر مطالعاتی تولدی دوباره سیری فکری است که نه فقط با پای مطالعه، بلکه با پای تفکر و عمل پیموده می‌شود. پیمایشی که از جریان فکری آغاز شده و به جریان وجودی انسان رسیده و نهایتا جریانی اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. این دوره مطالعاتی در سه فصل و نه گام، بر اساس مبانی اندیشه استاد تدوین شده و تقریباً تمام ی کتابهای استاد در این مسیر مرور می‌شود. برخی از گام‌ها علاوه بر کتاب اصلی دارای کتاب‌های تکمیلی نیز هستند که مطالعه این کتب نیز سفارش می‌شود. فصل 1: تولد انسان از خود در فصل اول با مبانی رشد انسان آشنا می شویم. در این فصل انسان از غرایز و عادات خود متولد شده و با خود برخوردی دوباره دارد و متوجه می‌شود هدف و مسیر رسیدن به این هدف چیست و در این مسیر احتیاج به شناخت چه مبانی نظری و نیازهای عملی دارد. و در این مرحله ضرورت وجود راهبر این مسیر و ویژگی‌های راهبری که خود مسیر رشد را طی کرده و زیر و بم راه را کاملا می‌شناسند، معلوم می‌گردد. لذا فصل اول در پنج گامِ هدف‌شناسی، مسیر‌شناسی، مبانی‌شناسی، نیازشناسی و راهبر شناسی تدوین شده است 1. هدف‌شناسی ✅ رشد: تببین ضرورت وجود هدف و اثبات «رشد» به عنوان هدف انسان. ✅ عوامل رشد، رکود و انحطاط: توضیح تفصیلی هدف و باز تعریف مولفه‌های مختلف دینی با توجه به این هدف و نقش آنها در رشد و خسر. 2. مسیرشناسی ✅ صراط: شناخت مسیر رسیدن به این هدف، پس از شناخت هدف. تکمیلی: ✅ فوز سالک: توصیف مراحل سلوک الی الله و آسیب‌شناسی آن. ✅ اخبات: توصیف مراحل نهایی سلوک 3. مبانی‌شناسی ✅ مسئولیت و سازندگی (تا صفحه 197): طی این مسیر احتیاج به آمادگی داشته و این آمادگی به واسطه تربیت و هدایتی است که دین برای ما به ارمغان می‌آورد. در این کتاب به دین به مثابه نظام تربیتی نگاه شده و خواهیم آموخت دین چه مبانی و ریشه‌هایی را در انسان برای رسیدن به آن هدف ارائه می دهد. تکمیلی: ✅ نامه‌های بلوغ: آشنایی با بینش‌های لازم برای گرایشات و سلوک اخلاقی و فهم جایگاه اخلاق و عمل در مسیر رشد. ✅ اندیشه من: نقد و بررسی دین با میزان هدف و باز تعریف مبانی دینی و تبیین برتری دین نسبت به مکاتب دیگر برای پاسخگویی به نیازهای بشر. 4. نیازشناسی ✅ حرکت: تبیین نیازهای حرکت چه در رابطه با خود انسان‏ و‏ چه در رابطه با دیگران‏ و چه در رابطه با محیط. ✅ جمع‌ها و حاصل جمع‌ها: طرح نیازهای حرکت جمعی و توصیف عوامل و اهداف جمع دینی و تعیین عوامل افزایش بهره‌روی در این جمع‌ها. 5. راهبرشناسی ✅ غدیر: تبیین حقیقت ولایت و جایگاه امام و نسبت ایشان با هدف انسان. ✅ عاشورا: تحلیل حرکت امام حسین و هدف قیام او و تحلیل جایگاه امام در پرتو این هدف. ✅ تو می‌آیی: تبیین ضرورت وجود امام و وظیفه ما نسبت به ایشان. تکمیلی: ✅ وارثان عاشورا: طرح اضطرار به امامت و وظیفه ما نسبت به امام. ✅ روزهای فاطمه: شرح خطبه فدکیه. تبیین جایگاه ولایت از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها. فصل2: بلوغ انسان در جامعه پس از آنکه در فصل قبل مقدمات رشد فراهم و انسان عازم حرکت در مسیر توحید شد به فصل دوم حرکت وارد می‌شود. که همان مسئولیت انسان در برخورد با جامعه است. در این فصل است که تولد انسان از خود به بلوغ خویش می‌رسد و حرکت انسان در جامعه شکل خود را پیدا می‌کند. این فصل که با گام ششم یعنی مسئولیت‌شناسی طرح می‌شود خود مراحلی دارد که در نسبت با شرایط و اهداف توضیح پیدا می‌کند 6. مسئولیت‌شناسی روشنگری و سازندگی ✅ انسان در دو فصل: آشنایی با اصول روشهای سازندگی انسان در دو فصل قبل و بعد از بلوغ. ✅ مسئولیت و سازندگی (ج 2): بررسی روش‌های مختلف برخوردی نسبت به روحیه‌های مختلف. تکمیلی: ✅ روابط متکامل زن و مرد: تبیین مدیریت روابط زوجین با نگاه تربیتی به مجموعه خانواده. ✅ تربیت کودک: تبیین خصوصیات مورد نیاز کودک در پیش از بلوغ برای تضمین تربیت و سعادت وی در زندگی و چگونگی نهادینه کردن این خصوصیات. آماده‌سازی و فریادگری ✅ انتظار: پس از روشنگری به واسطه بینات، نوبت به آماده سازی جامعه برای تحول بنیادین است. طرح مرحله آماده‌سازی جامعه برای تشکیل جامعه بر اساس مبانی دینی و تبیین چگونگی شکل و روابط جامعه و تشکل‌ها بر اساس مبانی دینی. پنهان‌کاری و مبارزه ✅ تقیه: آشنایی با مرحله‌ تقیه و فهم دقیق معنای آن به عنوان نوعی مبارزه پنهانی و نفوذ در دشمن. ✅ قیام: طرح مرحله قیام پس از آماده سازی و ضعیف کردن دشمن به واسطه نفوذ در او. نگه‌داری و محافظت پس از قیام پیروزی ارزش‌های توحیدی در جامعه، کار تمام نمی‌شود بلکه باید این ارزش‌ها در قالب حکومت دینی مستقر شوند تا بتوانیم به محافظت و نگهدارى و توسعه و گسترش آنچه که به دست آورده‏ایم مشغول شویم. ✅از معرفت دینی تا حکومت دینی: تبیین مبانی حکومت دینی و طرح شبهات مطرح شده پیرامون آن و پاسخ آن. ✅اهداف حکومت دینی: بر اساس اهدافی که دین برای حکومت تعیین می‌کند، شکل و معیار انتخاب حاکم و خصوصیات حاکم تعیین می‌شود ✅مشکلات حکومت دینی: مشکلات حکومت دینی در فرض حضور و غیبت معصوم چیست و چگونه باید به آن برخورد کرد. تکمیلی: ✅فقر: شناخت ابعاد مسئله فقر و راه های مبارزه با آن در مسیر نگهداری و محافظت از جامعه دینی. انفاق:.... ادامه دارد....

14

پست‌های مرتبط به نامه های بلوغ

یادداشت‌ها

به نام خدا
          به نام خدای انسان های طغیان‌گر و ناآرام
(این متن بیش از اینکه یادداشتی درباره این کتاب باشد، مواجهه شخصی‌ام با آن است.)

نامه های بلوغ را توی ایامی شروع کردم که تحت فشار فکری و روانی زیادی بودم.
روز هایی که از صبح تا شب توی اتاقم راه می‌رفتم و فکر می‌کردم و با گشتن توی کتاب ها و تحت فشار قرار دادن خودم و یا خسته کردن این و آن، خودم را عذاب می‌دادم.
ایام اعتکاف که شد، همه کتاب هایی که رنگ و بویی از خدا نداشت را گذاشتم و با یک نامه های بلوغ، یک کتاب از مطهری و یکی درباره دکارتِ خداباور و یک قرآن رفتم مسجد و برای سه روز از هجوم آن همه سیاهی و تاریکی فاصله گرفتم.
یک دفتر یادداشت نویسی دارم که از روز اولی که تویش نوشتم با خودم قرار گذاشتم که هر روزی که خواستم چیزی تویش بنویسم، اولش خدا را با نامی و با صفتی بخوانم که می‌خواهم مخاطب قرارش دهم. یا حس آن روزم است.
یادداشت ها هم همه خطاب به خدا هستند. چون که آدمیزاد برای حرف زدن، به مخاطب احتیاج دارد. یادداشت ها از یک جایی شروع شده بودند و توی چند ماه قبل از ایام اعتکاف با پوچی و دلسردی قطع شده‌اند و سکوتی بین من و خدا حکم فرما شد و با شروع اعتکاف برای مدت کوتاهی دوباره سکوت شکسته شد. 
دیروز که کتاب تمام شد برگشتم به آن دفتر و یادداشت های مربوط به ایام اعتکاف را پیدا کردم و چشمم به نام های خدا خورد و لبخند زدم. که چطور هرروز خدایم عوض میشود. یادم می‌آید همین آقای صفایی حائری جایی نوشته بود خدایی که در ذهن تو بگنجد، خدا نیست محصول و ساخته ذهن توست. اما حالا به هر حال...
شب اول اعتکاف بالای صفحه نوشته‌ام "به نام کسی که نمی‌شناسمش." با لحن همیشه طلبکارم. که انگار بهش لطف هم کرده‌ام که با نام او شروع کرده‌ام.
روز اول اعتکاف نوشته‌ام "به نام پروردگار انسان های شکاک" ظاهراً اینجا یک پله پایین‌تر آمده‌ام و تازه مشکل را گردن خودم انداخته‌ام و دست کم پروردگار بودنش را پذیرفته‌ام.
روز دوم بود که نامه اول نامه های بلوغ را خواندم. و این نامه چه غوغایی و چه شوری و چه اشکی در دل من به راه انداخت.
وقتی نامه تمام شده دفتر را برداشته‌ام و بالای صفحه نوشته‌ام "به نام خدای انسان های طغیان‌گر و ناآرام" تازه به خودم آمده بودم و با شور و التهاب خودم را به محاکمه کشانده بودم و محکوم شده بودم.
متن یادداشت هم درباره همین نامه بود.
که من با چه دلخوشم؟ و با چه غمگین؟ که اشک و خنده من برای چیست؟ که چقدر می‌ارزم؟ چقدر استعداد دارم؟ آیا به قدر ماندن و گیر کردن ؟ آیا حد من همین قدر است؟
چند وقت پیش در جواب حرف ها و گلایه های دوستی می‌گفتم دنیایت شلوغ است. خلوتش کن تا با هر حرفی نلرزی و از هم نپاشی...
دنیای خودم چقدر است؟ که با هر تکان، زمین لرزه‌ای در من ایجاد می‌شود و خراب می‌کند و از نو می‌سازد...
که آیا می‌توانم دوباره خودم را به دست بیاورم؟ خودی که بار ها به این و به آن و به این قیمت و به آن قیمت فروختم...
که من واقعاً چه کار کرده‌ام که از خدا طلب دارم؟
خیال کرده‌ام با صرفاً خواندن این کتاب و آن کتاب، وحی نازل می‌شود بر من؟
که چون من نمی‌فهمم و من گنجایش فهمیدن ندارم، به جای بزرگ‌تر شدن خودم، خدا باید برایم معجزه اختصاصی بفرستد؟
که آیا حاضرم از بیهودگی ها و از پوچی ها و کاهلی ها و ظلم ها و تجاوز های خودم بگذرم تا به چیزی دست پیدا کنم؟ و یا اینکه خدا باید باج تنبلی من را بدهد؟
نامه های بلوغ در من یک جرقه‌ای ایجاد کرد که دلم را سوزاند ولی خیلی زود هم خاموش شد و گُر نگرفت.
می‌دانستم آتشی بلند نمی‌شود. همان روز هایی که گوشه مسجد در تنهاییِ آرامش بخشِ خداییِ خودم با غم توی دلم به خدا التماس می‌کردم که دیگر نمی‌خواهم برگردم به دنیای آدم ها، می‌دانستم این آتش خاکستر می‌شود.
توی متن یادداشت هم بار ها از ترسم نوشته‌ام. بار ها نوشته‌ام و خودم را خطاب قرار داده‌ام که حالا که این ها را خواندی و سوختی و اشک ریختی، که شوری در دلت افتاد، آیا این اثر را حفظ می‌کنی؟ یا به محض خارج شدن از این در پشت گوش می‌اندازی و فراموش می‌کنی؟
این بهره جدید، این فهم و این دید و این کلمات شیرینِ عزیزی که بر دلت جاری شد را چند می‌فروشی؟ خودت را و عمرت را و استعداد هایت را چند؟
سوال ها را بی‌پاسخ گذاشتم. ولی حالا می‌خواهم به خودِ توی یادداشتم جواب بدهم خیلی زود، و خیلی ارزان فروختم. من همچین آدمی هستم. آدم بی‌ارزشی هستم. من دقیقاً همانی هستم که دیمیتری کارامازوف گفت:
[آقایان! همگی ما بی‌رحمیم و هیولاییم!
همه را به گریه وا می‌داریم!
مادر ها و بچه های توی بغلشان را.
ولی من از همه _این نکته را خوب به خاطر داشته باشید_ من از همه پست تر و فرومایه ترم.
باشد! هر روز به سینه‌ام می‌کوفتم، به خودم قول می‌دادم خودم را تنبیه کنم. و هر روز باز همان کار های زشت را انجام می‌دادم.
حالا می‌فهمم که برای آدم هایی مثل من ضربه‌ای لازم است.
ضربه سرنوشت!
تا در دام گرفتار شوند و با نیرویی بالاتر از خودشان از پا در آیند.
هرگز، هرگز به تنهایی از جا برنخواهم خاست.
ولی رعد غریده است!]
ولی به هر حال آن نامه حال مرا زیر و رو کرد و از عرش به فرش کشاند. یا شاید هم بالعکس. درست نمی‌دانم. می‌گویند در درگاه خدا خواری و حقارت را خوب از آدم می‌خرند.
روز بعدش که می‌شود روز سوم‌ اعتکاف، نوشته‌ام "به نام غفار"
انگار تازه در مقام طلب عفو و بخشش برآمده بودم و غفار بودنش را واسطه کرده بودم.
روز چهارم و بعد از خروج از مسجد و رسیدن به خانه هم نوشته‌ام "به نام رب"
ظاهراً خودم را سپرده‌ام دست خودش که پروردگار است و کارش رویش و رشد و پرورش.
روز بعد از اعتکاف هم نوشته‌ام "به نام خدای بزرگ‌تر از پوچی ها"
ظاهراً حالا که برگشته بودم به اتاقِ خراب شده‌ام و با خودم و شیطان ها و ترس ها و رنج هایم تنها شدم، دوباره مواجه شده بودم با همان پوچی ها و تاریکی ها و سیاهی ها و این بار نمی‌خواسته‌ام نوری را که یافته‌ام رها کنم و گرخیده بودم و عاجزانه چنگ زده‌ام به همان نور و به خودش پناه برده‌ام.
و روز بعد و بعدترش هیچ خبری نیست.
تا اینکه سه روز بعد نوشته‌ام "به نام خدای از هم پاشیده ها" (البته من نوشته‌ام به نام خدای پشک خورده ها ولی شما بخوانید از هم پاشیده ها)
و در یکی دو خط باختم را اعلام کرده‌ام و همین جا هم قصه این دفتر تمام می‌شود.
حالا چرا این اتفاق افتاد و اصولاً چرا جرقه ها خاموش می‌شوند؟ صفایی حائری برای آن هم جواب دارد. توی فصل عمل و بحران های عمل از بحران ها می‌گوید. از بحران انتخاب و بحران فراغت و فرصت های زیاد و بحران بی‌حاصلی و بن‌بست و بحران شکست و بحران غرور و غفلت و بحران چشم پوشی از هدف و بحران شتاب و بدعت.
خیال می‌کنم درباره من هم این هشت بحران دست به دست هم دادند.
و چقدر قشنگ می‌نویسی علی صفایی حائری!
چقدر قشنگ آیه آیه‌ی قرآن و حدیث به حدیثِ اهل بیت را کلمه شیرین می‌کنی و جاری می‌کنی بر دلم!
درست است که جرقه خاموش شد، ولی نمی‌توانم بگویم نامه ها چیزی کم داشتند.
انگار درست خطاب به خودم بودند و لحظه به لحظه احوالات خودم...
آن هم درست در زمان مناسب...
شاید دست خدا بود.
جرقه خاموش شد ولی نمی‌توانم بگویم فهمی که یافتم و درکی که بهش رسیدم فراموش شد.
که از آن به بعد اگر تاریکی‌ای هم بود با علم و با واقف بودن بر این درک بود.
جرقه خاموش شد ولی نمی‌توانم بگویم هر بار که غمی بر دلم نشسته و به باختی رسیده‌ام حساب و کتاب نکرده‌ام و به رخ خودم نکشیده‌ام که مگر ارزش تو در این هاست؟
جرقه خاموش شد ولی نمی‌توانم بگویم در تاریک ترین روز ها و بدترین احوالاتم و در لبه پرتگاه بار ها از خودم همان سوال های صفایی حائری را نپرسیده‌ام:
[می‌خواهی مثل بزغاله ها زندگی کنی؟ مثل گنجشک ها بمیری؟ می‌خواهی در این زندگی، مثل سگ ولگرد و بوف کور، با رنج ها و کابوس ها به دیدار مرگ بروی؟ چه طور می‌توانی شب های روشن و روز های سازنده نداشته باشی؟]
جرقه خاموش شد، ولی رد خدا را، هرچقدر هم کمرنگ دیگر از توی حوادث و رنج ها گم نکردم...
یک چیز دیگر نامه ها را هم خیلی دوست داشتم. آن هم سطح توقع صفایی حائری بود. مثلاً همین نامه محمد خطاب به پسر شانزده ساله‌اش بود که درست هم سن خودم بود!
من پیش از این، این سطح توقع نسبت به یک آدم شانزده ساله را از کسی ندیده بودم. این مطالعات و این راه ها و این بینش ها...
ظاهراً قاعده این است که نوجوان بیکار باشد و عیاش و خوش گذران و جز تفریح دغدغه‌ای نداشته باشد.
ولی سطح توقع آقای صفایی حائری را دوست داشتم. نشانم داد می‌توانستم ارزش بیشتری داشته باشم.
چون که توقع ها به نسبت علم ها حساب می‌شوند نه سن و سال.
آن مسئله‌ای که توی سن مطرح است هم همین است که آدم نمی‌داند اشتباه می‌کند.
ولی من گاهی می‌دانم و عمل نمی‌کنم...
گاهی می‌دانم بد است و بد می‌کنم...
و شاید برای همین هم سزاوار عذاب باشم.
که سوره بقره می‌گوید:
((وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ))؛ و در روز قیامت که نهفته ها آشکار می‌شود، آدمی که تا این مرحله از میثاق آمده و سپس کفر ورزیده و چشم پوشیده، ((يُرَدُّونَ))؛ بازگردانده می‌شود، ((إِلَىٰ أَشَدِّ الْعَذَابِ))؛ و این بازگشت به سوی شدیدترین رنج هاست؛ چون شدیدترین بینات و شدیدترین کفر ها و چشم پوشی ها را داشته است.
        

12