ریلا در اینگل ساید

ریلا در اینگل ساید

ریلا در اینگل ساید

4.6
107 نفر |
35 یادداشت
جلد 8

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

182

خواهم خواند

77

شابک
9786000803629
تعداد صفحات
462
تاریخ انتشار
1398/10/23

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        :آن شرلی دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه ی تخیل بی حدومرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش ، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن ، با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود.مجموعه ی آنی شرلی شامل 8کتاب با نام های آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی، آنی شرلی در جزیره، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، آنی شرلی در خانه ی رویاها، آنی شرلی در اینگل ساید ، دره ی رنگین کمان و ریلا در اینگل ساید می باشد.
      

پست‌های مرتبط به ریلا در اینگل ساید

یادداشت‌ها

        با لبخند جلد آخر آنی شرلی رو تموم کردم<:
تو این مدت که داشتم این مجموعه رو میخوندم با آنی و دایانا توی کوچه عاشق ها راه رفتم، از ماریلا و متیو درس زندگی یاد گرفتم، احساسات آنی وقتی که تخته‌اش رو روی سر گیلبرت شکوند درک کردم، هم‌ مسیر خودش و دوستاش توی کالج ردموند شدم، نامه های عاشقانه‌شون با گیلبرت رو خوندم و دیدم که چجوری زندگیشون رو توی خونه رویاها شروع کردن، با خاطرات کاپیتان جم ماجراجویی کردم و بعد از اون با خانواده دکتر بلایت به اینگل‌ساید اسباب کشی کردم. با بچهاشون توی دره رنگین کمان بازی کردم، غروب ها مزه کیک‌های خوش طعم سوزان رو میچشیدم، شعر های والتر قلبم رو لمس کردن و توی اوج خوشبختی‌شون شاهد زجر کشیدن‌شون تو دوران جنگ بودم، به ماندی که اینقدر به صاحبش وفادار بود افتخار کردم‌، با ریلا که تسلی خاطر مادرش بود و از بچه جنگ زده مراقبت میکرد همدردی کردم و با همه این‌ها من آماده تموم کردن این مجموعه نبودم.(((:
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

17

شاید جسم ا
          شاید جسم انسان، آرام و مرحله به مرحله رشد کند، ولی روح با جهش هایی بلند و ناگهانی بزرگ می‌شود و زمانی به والاترین درجه اش می‌رسد.
.
شخصیت اول این کتاب ریلا ( برتا ماریلا) دختر آنه ست.
کتاب از زمانی که ریلا ۱۵ ساله ست یعنی سال ۱۹۱۴ شروع میشه و تا سال ۱۹۱۹ ادامه داره. 
حال و هوای جنگ جهانی اول کل کتاب رو در بر گرفته. خانم مونتگمری جنگ رو از داخل خانه روایت می‌کنه.
«چهار سال است که با ترس می‌خوابیم و با ترس بیدار می‌شویم. ترس مهمان ناخوانده‌ای است که سر میز غذا و در تمام دور هم جمع شدن ها خودش را به ما تحمیل می‌کند.»
.
از غمها و سختی های جنگ  می‌گه، طوری احساسات افراد و وقایع رو توصیف می‌کنه که گویا تو هم عضوی از خانواده ای و در اضطراب و غم هاشون شریکی.
«در این جنگ وحشتناک مادر بودن خیلی سخت است. مادرها، خواهرها، همسر ها و عاشق ها بیشتر از همه سختی می‌کشند.»
و ریلا هم عاشقه....
.
یه جایی از کتاب خبر مرگ کسی رو میارن، نامزدش این جمله رو میگه:
«ولی بعد خندید؛ خنده ای دردناک، درست مثل کسی که توی صورت مرگ بخندد. او گفت: چه آدم خودخواهی ام؛ چون یکی از دوستانم را از دست داده‌ام، فکر می‌کنم دیگر بهار تکرار نمی‌شود. میلیون ها انسان در حال زجر کشیدن‌اند، ولی بهار برنامه خودش را اجرا می‌کند و حالا که نوبت من رسیده، انتظار دارم دنیا از حرکت بایستد.»
( چقدر این حس آشناست...)
.
این کتاب برا من خیلی جذاب بود. حس میکنم مجموعه آنشرلی در بهترین حالتش تموم شد.
شخصیت ریلا خیلی با آنه متفاوته، برا من حتی دوست داشتنی تر هم بود💙.
سوزان توی این جلد منو به وجد آورد، نقش قشنگِ امیدبخشی داشت.✨
بیشتر یادداشت هایی که نوشته شده، مربوط به سایر جلدهای این مجموعه هستن.( متوجه نشدم چرا!!...)
نشد که یادداشت کوتاه تری بشه ⁦(⁠✿...⁦
.
_کتاب هشتم آنشرلی
.
۰۲/۳/۲۵
        

36