یادداشت ـبِلَکْتْـ<: ْْ۪۪۪̽♡
1403/4/15
با لبخند جلد آخر آنی شرلی رو تموم کردم<: تو این مدت که داشتم این مجموعه رو میخوندم با آنی و دایانا توی کوچه عاشق ها راه رفتم، از ماریلا و متیو درس زندگی یاد گرفتم، احساسات آنی وقتی که تختهاش رو روی سر گیلبرت شکوند درک کردم، هم مسیر خودش و دوستاش توی کالج ردموند شدم، نامه های عاشقانهشون با گیلبرت رو خوندم و دیدم که چجوری زندگیشون رو توی خونه رویاها شروع کردن، با خاطرات کاپیتان جم ماجراجویی کردم و بعد از اون با خانواده دکتر بلایت به اینگلساید اسباب کشی کردم. با بچهاشون توی دره رنگین کمان بازی کردم، غروب ها مزه کیکهای خوش طعم سوزان رو میچشیدم، شعر های والتر قلبم رو لمس کردن و توی اوج خوشبختیشون شاهد زجر کشیدنشون تو دوران جنگ بودم، به ماندی که اینقدر به صاحبش وفادار بود افتخار کردم، با ریلا که تسلی خاطر مادرش بود و از بچه جنگ زده مراقبت میکرد همدردی کردم و با همه اینها من آماده تموم کردن این مجموعه نبودم.(((:
(0/1000)
نظرات
1403/4/16
نه جلد آخرش نبود دو جلد دیگه هم دارم آنی شرلی دره رنگین کمان آنی شرلی ریلا در اینگل ساید
2
0
1403/4/16
0