بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نان و شراب

نان و شراب

نان و شراب

3.9
24 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

49

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

نان و شراب در سال 1937 میلادی انتشار یافت. این رمان در واقع حسب و حال سیلونه است. از انقلاب دل­زده­ای سخن می­گوید که احساس می­کرد در وجودش سر برمی­آورد. در واقع؛ در گفتگوهای این کتاب بعضی از دلایل تصمیم نویسنده به ترک حزب کمونیست در سال 1930 دیده می­شود. سیلونه بازگشت غیر قانونی پیترو سپینای مهاجر را به ایتالیا ترسیم می­کند که برای مخفی کردن خود به لباس کشیشی در آمده و نام دن پائولو را برای خود برگزیده است. پیترو به علت بیماری به زودی شهر رم را ترک می­گوید و در همان لباس کشیشی به روستای کوچکی می­آید تا مداوا شود. در آن­جا در تماس با دختر جوانی به نام کریستینا که می­خواهد راهبه شود، درمی­یابد که اعتقادش به انقلاب به دلیل وفاداری به جوهر اخلاقی مسیحیت است؛ مسیحیتی که او همچنان از پذیرفتن اسطوره آن امتناع می­ورزد. پس در عین حال که از درون متوجه بیهودگی مبارزه منحصرا واقع­گرایانه می­شود، به دیدن استاد قدیم خود دن بنه­دتو می­رود. و با دانشجویی به نام موریکا آشنا می­شود. هردو آن­ها به قتل می­رسند. او شناخته می­شود وچون پلیس در پی اوست به کوهستان می­گریزد. کتاب با مرگ دردناک کریستینا پایان می­گیرد که برای کمک رساندن به مرد مورد علاقه خود، سپینا در کوهستان گم می­شود و اما در مورد پیترو سپینا چیزی نمی­گوید: سیلونه دنباله آن را در دانه زیر برف حکایت می­کند.

لیست‌های مرتبط به نان و شراب

اعترافبر استخوان‌های مردگانپیاده روی؛ و سکوت، در زمانه ی هیاهو

" ۳۲ حرف، ۳۲ کتاب" چالش کتابخوانی بر اساس حروف الفبا

32 کتاب

برای هر کتابخوان، شروع یک چالش جدید پر از لذت و تجربه لحظه‌های جالب خواهد بود. معمولا چالش های هفتگی و ماهانه زیادی را می‌توانید در اینترنت جستجو کرده و آن‌ها را طبق سلیقه‌ی خود تغییر دهید. با توجه به حجم بالای کتاب‌های خوانده نشده در کتابخانه‌ی شخصی‌ام، تصمیم گرفتم تا برای خود چالشی طراحی کنم تحت عنوان "چالش حروف الفبا،۳۲ کتاب" . در این چالش محدودیت زمانی و ترتیب خاصی وجود ندارد اما کتاب‌ها از دسته‌بندی‌ها و ژانر‌های مختلفی هستند. این تصمیم را به دو دلیل گرفتم: یک آن‌که روال خوانش تکراری نشود و دو حتما به سراغ کتاب‌هایی بروم که از خواندن آن‌ها در موقعیت‌های مختلف سر باز می‌زدم. شما نیز می‌توانید این چالش را با کتاب‌های در دسترس خود انجام دهید و این لیست ۳۲ کتابی، تنها پیشنهادی است از طرف من. ●می‌توانید این چالش را در طول یکسال ادامه دهید. ●پیدا کردن کتاب با بعضی حروف مانند "ث" و "ض" بسیار دشوار است به همین دلیل بعضی کتاب‌ها ممکن است استثنا با این حروف شروع نشوند. ●در قسمت نظرات، پیشنهاد‌های خود را بنویسید. ●اگر به سراغ این چالش رفتید، حتما تجربه خود را با من به اشتراک بگذارید.

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

یادداشت‌های مرتبط به نان و شراب

            قصه در زمان حکومت موسولینی در ایتالیا و از جایی شروع میشه که دو شاگرد قدیمی به خانه‌ی کشیش پیری که استادشون بوده میرن، کشیش پیری که به دلیل عدم حمایت از دولت و به بهانه‌های واهی خانه نشین شده. میان گفتگوهای این دو شاگرد و استاد، استاد از اوضاع و احوال شاگردان سابق خودش جویا میشه که هر کدوم به سرنوشتی دچار شدن، تا اینکه از بهترین و محبوبترین شاگرد خودش پیترو سپینا سراغ میگیره و متوجه میشه اون یک فرد سوسیالیست انقلابی شده و از کشور فرار کرده. اما در نهایت میفهمیم که سپینا به کشور برگشته و در جایی با هویت مبدل یک کشیش در جستجوی راهی برای مقابله با حکومته. داستان جالبی هست با دیالوگ‌های عمیق اما پر کشش نیست، شاید اگه به جای ۴۶۰ صفحه توی ۳۰۰ صفحه نوشته میشد نمره‌ی بیشتری بهش میدادم. کتاب در انتها تقریباً نیمه تمام رها میشه و احتمالاً بقیه‌ی ماجرا در آخرین کتاب از سه‌گانه‌ی سیلونه یعنی دانه‌ی زیر برف اومده. البته که اولین کتاب این سه‌گانه از نظر داستانی ربطی به این کتاب نداشت.ه
          
hatsumi

1402/03/04

            داستانی در مورد مبارزات انقلابی و سیاسی.داستان  از جایی شروع میشه که دن بنه دتو ،استاد(کشیش) شاگردهای خودش رو به منزلش دعوت کرده و اونجا از زندگی هر کدوم از شاگردها با خبر میشه،که خیلی از شاگردها حتی دیگه باورهای مذهبی سابق رو ندارند و در اون بین با خبر میشه که شاگرد محبوبش سپینا تحت تعقیب قرار گرفته،ادامه داستان در مورد سپینا و فعالیت های سیاسی و انقلابی اون هست ،سپینا که تحت تعقیب هست توی یک روستا و در مقام یک کشیش  با  اسم دن پائولو مخفی میشه و از اونجا داستان شکل می گیره ،از همراهی و همراهی نکردن آدم ها با اون و اینکه باورهای دینی که در زمان گذشته داشته چقدر هنوز در وجودش پایداره،خب کتاب در مورد ایتالیا در زمان موسیلینی هست و مبارزه سیاسی و انقلابی سپینا بر علیه حکومت و کلیسا.در حین کتاب متوجه میشیم که چقدر کلیسا ذهن آدم های عادی جامعه رو مسموم کرده و زجر کشیدن رو به عنوان یک مزیت جلوه داده و حکومت هم‌به چپاول مردم و ظلم بر اون ها مشغوله به طوری که لباس هماهنگ افسرها برای مردم منزجرکننده هست، اینکه وضع زندگی مردم خیلی بده و سپینا وقتی میخواد شعارهاش رو بنویسه میبینه که دیوارهای کلیسا بهترین و سالم ترین دیوارها برای نوشتن هستند .قسمت هایی از کتاب درون مایه زن ستیزانه داشت و حتی خیلی هم شدید بودش و من اینطوری بودم که نه دیگه واقعا نه،اما گفتگوهای سپینا با اون دختر(چندوقت از خوندنش گذشته و اسمش یادم نیست)و یادداشت کردن صحبت هاش نشون میده هرچقدر هم بخوای زن ها رو نادیده بگیری نمیشه و بودن یک زن قوی به داستانت قوت میده، پایان جلد یک رو خیلی دوست داشتم اون قدرت زنانه ♥️
قسمت هایی از کتاب که دوست داشتم:

.
 ما در اجتماعی زندگی می کنیم که جایی برای آزادمردان نیست.تنها کشیشانی درامانند که مذهب را به خدمت حکومت و بانک بگمارند و هنرمندانی که هنر خود بفروشند و حکیمانی که با دانش خود سوداگری کنند،بقیه هر قدر هم معدود باشند ،به زندان می افتند،تبعید می شوند و تحت نظر قرار می گیرند مشروط بر اینکه مامور حاکم بنا بر مقتضیات سرشان را بی صدا زیر آب نکند.

.
 یک مرد ،هرکه می خواهد باشد و هر قدر حقیر و ناچیز باشد.همین که با مغز خودش فکر کرد نظم عمومی را به خطر خواهد انداخت.خروارها کاغذ چاپ شده شعارهای رژیم حاکم را منتشر می کنند.هزارها بلندگو و صدها  هزار اعلامیه و اوراق تبلیغاتی که مجانا توزیع می شود.گروه گروه ناطق و واعظ که در میدان ها خطابه می خوانند،هزاران کشیش که از فراز منبرها همان شعارها را تکرار می کنند به حدی که همه سرسام می گیرند.در این میان کافی است یک مرد حقیر ،یک موجود تنها و ضعیف بگوید نه!و به گوش نفر پهلودستی خود زمزمه کند که نه! یا شب هنگام روی دیوار بنویسد نه! تا نظم عمومی به خطر افتد.
.

 دن پائولو می گوید: «شنیده ام در این کوه معدن هست ».   و بونیفاتسیو جواب می دهد:«خدا نکند معدن باشد».  دن پائولو نمی فهمد که چرا.چوپان توضیح می دهد: «مادام که کوه فقیر است از آن ما است اما همین که معلوم شد غنی است دولت آن را تصاحب  خواهد کرد .
دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه .دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است،دست کوتاه برای دادن است ولی فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیک اند
.

 دن بنه دتو که شاید ترجیح
«عزیزم ، تعجب کردن تو چه فایده ای دارد؟ شاید لازم نباشد منی که به کار سیاست علاقه ندارم به تو توضیح بدهم که لباس متحدالشکل تو برای بیچارگان و دهقانان فقیر (کافونها و چوپانان چه معنایی دارد. اگر اینها وقتی یک افسر ارتش را در یک جاده پرت و دورافتاده میبینند فقط اکتفا میکنند به اینکه خود را به کری و لالی بزنند تو باید خیلی هم ممنون باشی که از این بدتر نمیکنند روزی که گوش کرهای مصلحتی باز شود و زبان
لال های مصلحتی به سخن درآید آن روز آغاز لحظات بسی دردناکی خواهد بود که من آرزومندم تو را از آن نصیبی نباشد.»
.

میگوید: «شما را با چه چیز باید قیاس گرفت؟ نسل بدبخت شما راه چه چیز باید مانند کرد؟ شاید شما به بچه هایی میمانید که در یک میدان نشسته باشند و به بانگ بلند به رفقای خود بگویند ما نی لبک 
زدیم و شما نرقصیدید ما نغمه های رثایی خواندیم و شما نگریستید آخر  هیچ چیز بر مداری که به داده شما وعده بودند نگشته است.