یادداشت .ـرهگذر...
1403/2/18
3.9
16
جایی از کتاب ماجرای دهقانی را میگوید که با درشکه از درهای میگذرد. ولی به ناگاه اسب وی رم میکند و در قعر دره هلاک میشود. این ماجرای تکخطی کتاب پیشروست. نویسنده با توصیفاتی لطیف و گفتگوهایی ماهرانه داستان را آغاز میکند ولی هرچه پیشتر میرود کمتر انتظارات خواننده را برآورده میکند. شخصیتهای کتاب همه در حد تیپ یا کمتر از آن میمانند؛ از جمله شخصیت اصلی یا همان پیترو سپینا. خواننده تا آخر داستان قدرت پیشبینی رفتار و افکار سپینا را ندارد و حتی بعد از آنکه نویسنده اصرار دارد احساس یا فکر بخصوصی را به او تحمیل کند، برای خواننده قابلپذیرش نیست. سپس درحالی که سرتاسر کتاب مملو از وصف فقر و نداری و بازتابش در زندگی اجتماعی رعایا و دهاقین است، منبع درآمد سپینای مریض شفاف نمیشود تا بذل و ولخرجی وی توجیه شود. همینطور پیترو سپینا دل به عشق دختری میسپارد و صفحاتی بعد از وی آزرده میشود و تمام. بهگونهای که حتی حذف این صفحات خللی بر سیر روایت وارد نمیکند. گویی که غرض تنها زدن تیک یک تجربۀ عاشقانه برای قهرمان بوده، نه بیشتر. داستان پر از اصطلاحات تخصصی و پیشفرضهای سیاسیست که ذهن مخاطب را آشفته میسازد. کتاب تا صفحات انتهایی خویش کشش بخصوصی ندارد و حتی کشمکش واحدی را پی نمیگیرد. دنبنهدتو که نقش یک پیر فرزانه را دارد، در مخاطب انتظار یک مرگ ملکوتی و عروج روحانی را میپروراند. حالآنکه در داستان بسیار ناگهانی و مبهم ترور میشود. کتاب به صورتی چاپ شده که گویی تک جلد است و داستان مستقلی را روایت میکند اما در واقع پایان این چهارصد و شصت صفحه مخاطب را به هیچ نقطۀ ثباتی نمیرساند و او را برای خواندن جلد دوم معلق نگه دارد. منتقدین در توصیف این رمان گفتهاند که "سیلونه بیش از آنکه دغدغۀ روایت داشته باشد، در پی نقل آرا و نظرات سیاسی بوده است." اما نتیجۀ کار نه یک داستان دلپذیر است و نه نوشتاری علمی و آموزنده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.