بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پاستیل بنفش

پاستیل بنفش

پاستیل بنفش

کاترین اپل گیت و 2 نفر دیگر
3.5
222 نفر |
90 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

31

خوانده‌ام

617

خواهم خواند

131

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم.انگار شیری را بغل کرده بودم؛یک تن وزن داشت. کرنشا پنجه هایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگی ها،عمه بزرگه ام،ترودی،برایم یافته بود.ناامید شدم و ولش کردم. کرنشا پنجه هایش را کشید بیرون و گفت:«ببین!من نمی تونم تا وقتی کمکت نکرده،برم.دست من نیست که» «پس دست کیه؟» کرنشا با همان چشم های تیله ای و سبزش به من خیره شد؛پنجه هایش را گذاشت روی شانه ام.بوی کف صابون و نعناع می دادو گفت:«تو جگسون...دست توئه»

لیست‌های مرتبط به پاستیل بنفش

نمایش همه

پست‌های مرتبط به پاستیل بنفش

یادداشت‌های مرتبط به پاستیل بنفش

یاسین خسروی

7 روز پیش

            سلام
داستان با یه شیطنت خاص شروع میشه که از هر لحظه می‌خندی و لذت می‌بری، یکم دنیای بچگی رو میبینی در حالی که همه چیز مثل تصور بزرگترها داره برق میزنه، کتاب هر چقدر که جلوتر می‌رفت بیشتر عکس جلد کتاب تو ذهنم تدایی میشد لحظه‌ای که برادر بزرگتری که باید برادری می‌کرد، لحظه‌ای که پسری باید برای اولیایش برادری می‌کرد به تمام معنا داخل کتاب گنجانیده شده، شاید یکم داستان زندگی این کودک تکراری باشه اما هیچ‌وقت مثل یه خاطره بی ارزش کسی از کنارش عبور نمیکنه زمان‌هایی که هم باید بکشی و جلو ببری همیشه اذیت میکنه نمیخوام چیزی از داخل داستان بگم ولی همین کافی که کودکی کلاس پنجمی برای اشک‌های خواهرش "به دورغ گفتم؛ دروغ نگفتم." را در ذهن خود می‌پرواند و بیان می‌کند کافی است که این کتاب برای والدین و همچنین برادران و خواهران بزرگی که همیشه به قول خودشان سپر بلای کوچکتر ها بوده‌اند، باشد که کمی درک شوند، مناسب‌تر است. به معنای واقعی کلمه کتاب را نمی‌شود از جلدش قضاوت کرد.
          
            نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه؟ کتابی را با یک پیش‌فرض خاص در دست می‌گیرید و شروع به خواندنش می‌کنید و خط به خط دنبال نشانه‌هایی برای تایید پیش‌فرض ذهنی‌تان هستید ولی آرام‌آرام متوجه می‌شوید اشتباه می‌کردید و محتوا فراتر از تصور شماست؛ بسیار بسیار فراتر.

تجربه خوانش پاستیل‌های بنفش برای من دقیقا چنین تجربه‌ای بود‌. فکر می‌کردم با رمانی فانتزی طرفم که قرار است با کودکی و گربه‌ای همراه شویم و سفری خیالی را با هم تجربه کنیم.

ولی نه! پاستیل‌های بنفش، غافلگیرکننده ظاهر شد و در ظاهرِ یک رمان کودک، مفاهیم عمیق روانشناختی را به زیباترین و رساترین شکل ممکن و در نهایت هنرمندی برایمان گفت؛ بدون این‌که متوجه شویم در حال دریافت چنین مفاهیم عمیقی هستیم.

یعنی کاملا روند شخصیت‌پردازی، فضاسازی و پیشرفت رمان طوری‌ست که حین خوانش اصلا به این چیزها توجه نمی‌کنیم. ولی وقتی به خودمان می‌آییم که بخش قابل توجهی از رمان را ‌خوانده‌ایم و خیلی نرم و آرام در فضای روانشناختی‌اش غرق شده‌ایم.

همین ویژگی‌ست که رمان پاستیل‌های بنفش را به یک شاهکار تبدیل می‌کند و باعث می‌شود بخواهم دوباره بخوانمش. مطمئنم در خوانش دوم حظی برابر و یا شاید بیشتر از خوانش اول خواهم برد و همین فکر به خودی خود خیلی لذت‌بخش و خواستنی است.