بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دعبل و زلفا

دعبل و زلفا

دعبل و زلفا

4.3
154 نفر |
45 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

405

خواهم خواند

78

در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های هلو و انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بینیدش. صدای سم اسبی شنیده شد. در خمره پنهان شد و میوه فروش سبد انجیر را روی خمره گذاشت...

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به دعبل و زلفا

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دعبل و زلفا

یادداشت‌های مرتبط به دعبل و زلفا

            داستان  با توصیف شهر بغداد در زمان هارون شروع می شود. 
عدم تعادل با فکر و خیال دعبل از دختری که در راه دیده آغاز شده و تا انتها ادامه دارد. 
توصیف کتاب از مکان، شهر، لباس، نوع غذا ، فضای سازی بسیار دقیق و زیباست اما گاهی طولانی و خسته کننده.
گاهی دیالوگ ها شعاری شده، در ابتدای کتاب طبیب و دعبل گفتگویی دارند. دعبل حواس ش پیش زلفا است اما در  دیالوگ ها این حواس پرتی نشان داده نشده، دعبل به راحتی  حرف می زند و شعار می دهد. 
جمله های قشنگی در کتاب وجود دارد که به تنهایی مضمون کتاب را مشخص کرده است. " زبان گفتن نداریم". " دارم را به دوش می کشم." " رزقی که برایم " 
 تعلیق های داستان کم تر از توصیف هاست  اما همان تعلیق های کم هم جالب بود. مثلا زمان نشان دادن صندوقچه به ابن سیار. میوه فروشی و...
شخصیت پردازی دعبل خیلی خوب بود، زیبایی ، تنومندی ، رک گویی دربرابر ظالمین و شراب خواری . این تناقض ها شخصیت را باور پذیر کرده است. 

برگشت به شخصیت های فرعی چون عتبه، ابن سیار و داستان داشتن تا پایان برای آنها جالب توجه است. 
پایان داستان هم زیباست و شاید اطناب در توصیف و تعلیق کم مهمترین ضعف رمان زیبای دعبل و زلفاست و ضربان قلب ما را بالا نمی برد اما دوست ش داریم.
          
            به نام او ❤️
نقد کتاب دعبل و زلفا:
چند ماه پیش کتاب را خریدم تعریفش را شنیده بودم که درباره ی شاعری به نام دعبل خزاعی است و چون علاقمند به داستان های تاریخی هستم شروع کردم به خواندن🤓:
✍️اینو باید بدونیم که نوشتن کتاب تاریخی و پیدا کردن منابع و بعد تطبیق دادن با سلایق مخاطب کار سختی است و به نظرم نویسنده از عهده ی این کار بر آمده.👏
🧐توصیفات در کتاب بسیار دقیق هست. یعنی توصیف مکان ها، توصیف حال شخصیت ها، توصیف ظاهر شخصیت ها و...این تا یک بخشی اش برای من جذاب بود یعنی تا اونجایی که من با فضا آشنا شدم اما به نظرم یکم توصیفات زیاد بود و من خسته میشدم از یک جایی به بعد.🤔
تصویر گری کتاب جذاب و خلاقانه است.🤩
استفاده از کلماتی که خیلی به گوشمان نخورده در کتاب خیلی خوبه چون باعث میشه یک مخاطبی مثل من حین خواندن کتاب هی فریاد بزند و بگوید معنی فلان کلمه یعنی چه.😂
شخصیت پردازی کتاب خیلی خوب انجام شده‌.😎
این کتاب ما را با ظلم هایی که به امامان مان شده آشنا میکند.🥺
👏😁من واقعا نویسنده ی این کتاب رو برای نوشتن همچین اثری تحسین میکنم اما دلم میخواست اینو بگم که کتاب شما نیاز داره به چاشنی از تعلیق زیاد و اینه که به نظرم باعث میشه مخاطب میخکوب بشه.👌☺️
          
            من بعد از خوندن کتاب رویای نیمه‌شب این کتاب رو شروع کردم. با توجه به اینکه از اون یکی چندان خوشم نیومده بود با انتظارات پایین‌تری با این کتاب مواجه شدم، در حدی که شاید اگر از قبل نخریده بودمش و صوتی نبود اصلا سراغش نمی‌رفتم...

کتاب به نظرم خیلی خوب شروع شد. ما در جریان گفتگوی دعبل با همسفرش در راه رسیدن به شهر بغداد با شخصیت اصلی آشنا می‌شیم. این گفتگوی اولیه رو واقعا دوست داشتم و توی دلم خوشحال شدم که قراره یه کتاب عالی پر از جملات نغز و تأمل‌برانگیز رو بشنوم. 

ولی متأسفانه اینطور نشد... اولین بارقه‌های این حالت از جایی شروع شد که نویسنده شروع به توصیف یک زن و عشق دعبل به اون زن کرد...

صورت گلگون و اندام موزون و ... دعبل با دیدن همین چیزا و بدون اینکه هییییچ‌گونه شناختی از این آدم داشته باشه یک دل نه صد دل عاشقش میشه...
اشتباه نکنید! من نمی‌گم نگاه اول مهم نیست! ولی به نظرم نگاه اول نهایتا می‌تونه باعث بشه شما از طرف مقابل خوشتون بیاد و اون به دلتون بشینه! نه اینکه با همون نگاه اول حاضر باشید جونتون رو به پاش قربانی کنید!

بعد واقعا چطوره که فقط زن‌های خوشگل این سعادت رو دارن که طرف عشق بقیه قرار بگیرن؟ جدا مهمترین ویژگی یه زن زیبایی ظاهریشه؟! 
فکرم نکنید مثلا این آدم فقط به چشم دعبل اینقدر زیبا اومده نه! کل داستان روی این محور می‌چرخه که همه از زیبایی این خانم واله و شیدا شدن و برای به دست آوردنش با هم مبارزه می‌کنن! حتی انگشتان کشیده و شانه‌ها و قد بلند این خانم مایه حسرت و رشک زنان و طلب مرداست!

جدای از این موضوع، به نظرم توصیفات کتاب از زندگی درباریان هارون و کلا زندگی اشرافی در بغداد خیلی زیبا بود و واقعا می‌تونستی همهٔ صحنه‌ها رو پیش چشمت ببینی (و بعد با خودت فکر کنی آیا تو می‌تونستی از این همه ناز و نعمت چشم‌پوشی کنی؟) صحبت‌های دعبل با درباریان رو هم دوست داشتم، خیلی گستاخانه و همراه با طنازی هنرمندانه بود.

 ولی بعد از اینکه با چرخش روزگار دعبل از این صحنه‌ها دور شد و سفرش رو در فرار از مأموران حکومتی آغاز کرد، رمان به شدت خسته‌کننده شد و یا اتفاق خاصی نمی‌افتاد یا اتفاقات رو از n کیلومتری می‌شد حدس زد :) خلاصه به سختی تا آخرش پیش رفتم :)

با وجود اینها اجرای صوتی کتاب خیلی خوب بود. برای هر شخصیت از صداپیشه‌های متفاوت و متناسب با خودشون استفاده شده بود که گوش دادن به کار رو مثل یه نمایش صوتی می‌کرد.
          
اولین آشنا
            اولین آشناییم با جناب دعبل به سالها قبل بر می گرده ...
سالی پر فشار از نوع کاری، روحی و جسمی. سالی که نزدیک ۴ ماهش رو شبی بیش از پنج ساعت نمی تونستم بخوابم. با خستگی به بستر می رفتم و خودم رو به کتاب می سپردم.
القصه به سختی، فراغتی ایجاد شد تا در جوار حریم امن الهی، استخوان سبک کنم. طبق معمول، در اون یک ساعت و نیم هم همراهم شد.
اما جمله پایانی کتاب و رسیدن خلعت و شفا به خادم و پیروی سلطان سریر ارتضا علیه آلاف التحية و الثنا، مصادف شد با چرخیدن هواپیما بر فراز آستان ملک پاسبانش. یکی از شیرین ترین زیارات شد. شاید علت ماجرا را بتوان در این چند بند از کتاب یافت:


دعبل جام را برداشت و کنیز آن را لبریز کرد. دست از خوردن و نوشیدن که کشید، به یاد امامش افتاد که در زندان بود. از خودش خجالت کشید. به خاطر دختری، می گساری رارازسر گرفته بود. بیش از آنکه در زیارت امامش تلاش کند، برای دیدن معشوقش به این در و آن در می زد. به سراغ کسانی آمده بود که به اهل بیت نمی اندیشیدند و همه هدف شان خدمت به خلیفه بود. با خود گفت: تا موریانه ی جاذبه ی زندگی دربارری، هصاری اراده و ایمانت را نخورده؛ به آن تکیه کم و برخیز و از قصر موصلی بگریز. نتوانستو می خواست از زلفایی که نزدیکش بود، خبرهای تازه ای بشنود.
...به کوچه ای خلوت که رسیند، گاری ایستاد. مبیح که کنار دعبل نشسته بود، پرده را کنار زد و کیسه را از سرش کشید. کیسه ای سکه و شیشه ای مرهم در دستش گذاشت.
- برو در پناه خدا دعبل!
دعبل تعجب کرد که او را می شناختند. پیاده شد. گاریچی دهانش را با دستاری پوشانده بود.
- کاش گذاشته بودی از ابوالحسن تشکر کنم!
- عجله نکن. او را خواهی دید.
- چرا به من کمک کرد؟
- راه را گم کرده بودی و حالت خوش نبود.
- نگفت با این سکه ها چه کنم؟
- *سفارش کرد که نگذاری تو را از اهل بیت بگیرند. عنوان تو، شاعر اهل بیت است. کم مقامی نیست! به دنبال چه می گردی؟ دینار را گذاشته ای و سکه های مسین را می جویی؟!*

📖 دعبل و زلفا - مظفر سالاری
          
            مظفر سالاری را حالا خیلی‌ها با #رویای_نیمه_شب می‌شناسند. کتابی که برایش تیزر سینمایی ساخته شده. مصداقی بود از یک اثر #عامه_پسند مذهبی که جایش در بازار خالی است. پیش از این از سالاری #رویای_نیمه_شب را خوانده بودم و #قایق_راندن_به_اقیانوس را. اولی نطفه یک واقعیت تاریخی در رابطه با امام عصر را برداشته و با تخیل نویسندگی پرورش داده و دومی هم مواد خام سفر استانی #رهبری به #یزد را در خدمت خلق یک اثر ادبی با شخصیتی تخیلی در آورده که خب خوب از کار در نیامده و چنگی به دل نمی‌زند. قلم #نویسنده در #دعبل_و_زلفا نسبت به دو اثر قبلی پخته‌تر است. ایضا فضاسازی‌های تاریخی‌اش آنهم ناظر به شخصیت‌ها و وقایعی که در #تاریخ بعضا وجود واقعی داشته‌اند. از دل تاریخ، رمان بیرون کشیدن و مخاطب را پای کار نگاه داشتن سخت است. نیم‌نگاهی به همین #احضاریه بیندازید تا نوع دل‌نشین آن را ببینید! از نظر مواد تاریخی و تحقیقی هم نسبت به #رویای_نیمه_شب باز هم بالاتر است. با این حال کتاب به دو پاره تقسیم شده. پاره اول قابل قبول در آمده و پاره دوم نچسب! عمده مواد تاریخی هم در پاره دوم خرج شده‌اند که البته توی کار ننشسته و به شدت کاز کار بیرون است. به نظر این حقیر، #دعبل_و_زلفا را راحت می‌شود به دو سوم حجم فعلی و بلکم نصف تقلیل داد.در این صورت از وضعیت کسل‌کننده فعلی تبدیل به یک اثر نوجوانانه خواهد شد که قابل توصیه است. خوب شروع می‌شود و تا میانه‌ها هم خوب جلو می‌رود اما از میانه به بعد افت می‌کند و با سُر به زمین می‌خورد تا بیست سی صفحه آخر که دوباره گره انداخته می‌شود و کاراکترها حول گره چیده می‌‍شوند. بعضی کنش‌های کاراکتر اول ماجرا(#دعبل_خزاعی از شعرای زمان امام هفتم و هشتم شعیان) خوب پرداخت شده‌اند تا حدی که واقعی یا تخیلی بودن‌شان مشخص نیست. یکی از دوستان هم از سرعت تجدید چاپ #کتاب متعجب بود که خب دلیلش به مسابقه #کتابخوانی بر می‌گردد که توسط #آستان_قدس در حال برگزاری است. #دعبل_و_زلفا را #به_نشر منتشرانیده در سیصد و سی صفحه و قطع رقعی و قیمت بیست‍‌وپنج هزار تومان. ناشر خیلی هم خوش‌سلیقه بودند. #کتاب را همراه #نبات و نمک تبرکیِ آستان برایمان فرستاده بودند روزنامه. اولش فکر کردم از دفتر #تهران ارسال شده ولی وقتی خانمی که زنگ زد تا تاییدیه دریافت را بگیرد متوجه شدم از مشهد فرستاده‌اند. اگر دختر یا پسر نوجوان دارید گزینه مناسبی است.
#دعبل #امام_رضا #امام_موسی_کاظم #عباس_غزالی #سارا_خویینی_ها #رمان #رمان_دینی #کتاب #آستان_قدس_رضوی