بلندی های بادگیر: عشق هرگز نمی میرد

بلندی های بادگیر: عشق هرگز نمی میرد

بلندی های بادگیر: عشق هرگز نمی میرد

امیلی برونته و 1 نفر دیگر
3.7
277 نفر |
67 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

634

خواهم خواند

186

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

بلندی های بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیت هایی که آمیزه لطافت و خشونت اند، مهر و کین، امید و بیم،... در مکانی که آن هم آمیزه ای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوت بخش و زمستان اندوه بار. آیا خفته های این خاکِ آرام خواب زده هایی بی قرارند؟امیلی برونته با همین داستان شورانگیز به بلندی های ادبیات صعود کرده است.امیلی برونته در 21 آوریل 1818 در تورنتن (برادفرد)، یورکشر، شمال انگستان، به دنیا آمد. در سال 1820 افراد خانواده به هاوِرت، در همان یورکشر، کوچ کردند و پدر خانواده کشیش مقیم آن ناحیه شد و تا زمان مرگ این مقام را حفظ کرد. امیلی برونته خواهر کوچک تر شارلوت برونته و خواهر بزرگ تر ان برونته بود. امیلی مانند خواهرش شارلوت، در کاوِن بریج به مدرسه ی مخصوص دختران کشیش ها رفت. در سال 1838 معلم شد اما به سبب دشواری کارش آن را رها کرد. در سال 1842 برای یادگیری زبان فرانسه و آلمانی به بروکسل رفت و یک سال بعد به هاورت برگشت و با دو خواهرش مدرسه ای به راه انداخت اما شاگردی در مدرسه ی آن ها ثبت نام نکرد. در سال 1846 کتاب شعرهای شارلوت، امیلی و ان برونته با اسامی مستعار کِرِر، الیس و اکتن بِل منتشر شد. این کتاب نه فروش رفت و نه سروصدایی به پا کرد. رمان بلندی های بادگیر در سال 1847منتشر شد، اما با استقبال فوری خوانندگان روبه رو نشد. یک سال بعد، در سال 1848، امیلی برونته بر اثر بیماری سل از دنیا رفت. بعد از انتشار موفقیت آمیز جین ایر اثر شارلوت برونته در تابستان 1847، بلندی های بادگیر در زمستان همان سال منتشر شد، که بعداً کارشناسان و نقادان آن را یکی از بهترین رمان ها در تاریخ ادبیات انگلیسی به شمار آوردند.

پست‌های مرتبط به بلندی های بادگیر: عشق هرگز نمی میرد

یادداشت‌های مرتبط به بلندی های بادگیر: عشق هرگز نمی میرد

            من این کتاب رو در ۲ روز خوندم. به خاطر اینکه داستانش برام پر کشش بود و مدام می خواستم بزنم صفحه ی بعد تا ببینم چه اتفاقی می افته. هرچند باید صادقانه اعتراف کنم که میزان تاریکی اتفاقهای کتاب و ناملایم بودن شخصیت ها فراتر از این بود که آدم بتونه توی دو روز هضمشون کنه بنابراین الان کمی پشیمونم که انقدر سریع خوندمش. 

امیلی برونته از نظر میزان خلاقیت و تواناییش در خلق شخصیت هایی به چنین پیچیدگی امتیاز کاملو می گیره. 
اما
من امتیاز  کامل ندادم و یک ستاره ای که کم کردم به این دلیله که درک نمیکنم چرا تصمیم گرفته داستان رو به این شکل روایت کنه. (اگه کتاب رو خوندید حتما متوجه میشید که منظورم چیه)
ما داستان رو از زبون کسی می خونیم که خودش داره داستان رو از زبون شخص دیگه ای می شنوه که اون خودش یک بیننده بوده
و به نظر من امیلی برونته می تونست انتخاب بهتری در نوع روایت داشته باشه

روی هم رفته دوستش داشتم چون فکرمو مشغول کرده و دلم می خواد دربارش حرف بزنم. چون عمیقه و شبیه کتابهای دیگه نیست
          
ن/ لط؋ـے

1403/03/14

            در طول خواندن این اثر خشم  و ترحم نسبت به هر شخصیت به‌هم گره خورده. 
همان اندازه که از هیث‌کلیف عصبانی هستی به او حق میدهی و این یعنی شخصیت پردازی خوب اتفاق افتاده.
قصه  پر کشش‌تر از حد انتظارم بود.
 تعلیق به معنی حقیقی اتفاق افتاده بود.
 هر بخش با بر ملا شدن بخشی از قصه خواننده را غافلگیر می‌کرد تا کلاف ماجراها بیشتر بهم گره بخورد و تنش شعله ور شود.
از صحنه و  فضاسازی به اندازه‌  کافی بهره برده بود
از معایبش میتوانم  به کشتن‌ پشت سر هم شخصیت‌های قصه اشاره کنم.
هرجا نویسنده میخواست تنش را بیشتر کند یا گره را باز کند می‌زد و یک کاراکتر کلیدی را به بهانه‌ ی بیماری حذف می‌کرد و این برای شخص من آزاردهنده بود‌
و نکته بعدی راوی داستان است که در جهت حفظ تعلیق یک آدم غریبه با ماجراست و قصه را از زبان یکی از خدمه می‌شنود؛ اما خودش هیج تاثیری در پیش برد پیرنگ ندارد.
اگر راوی تغییر می‌کرد یا نقشی هم در فراز و نشیب‌های قصه برای راوی فعلی در نظر گرفته می‌شد انتخابش برای روایت منطقی تر به نظر می‌آمد.
          
«روح از هر
            «روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.»

🔺بلندی های بادگیر متفاوت ترین عاشقانه کلاسیکی بود که تاکنون خوانده‌ام.نوعی عشق که بوی انتقام و رذالت می‌دهد. 
نوع روایت داستان برای یک اثر کلاسیک، بسیار نوآورانه و البته به جا بود. 
در کل داستان تقریباً تمام شخصیت ها کاملاً پخته می‌شوند و کمتر تیپی در داستان باقی می‌ماند.
بعید می‌دانم هیچگاه هیت کلیف را فراموش کنم. مردی که از عصر گوتیک ناگهان به عصر رمانتیک نازل شده است و رنگ ادبیات گوتیک را به این بوم رمانتیک می‌پاشد.

🔸 در مورد این کتاب در طی این صد و اندی سال که چاپش می‌گذرد، نقد ها و یادداشت های زیادی نوشته شده‌است. یکی از اصلی‌ترین بحث ها پیرامون مکتب و سبک ادبی کتاب است. 
کتاب آمیزه‌ای از ادبیات گوتیک و ادبیات رمانتیک است و حتی به رئالیسم ادبی هم تنه می‌زند.
این دو سبک در دو عمارت داستان هم نمود دارد؛خود ودرینگ هایتز بخش گوتیک داستان است و کراس گرنج بخش رمانتیک داستان.

🔹در  کل این عاشقانه را باید در دسته‌ای کاملاً متفاوت از دیگر هم‌نوعانش قرار داد.