جزئیات پست
132
(0/1000)
نظرات
اضافه کنم که لیلی که گلستان نیست تو بغلم در حال نخوابیدنه و خواهر برونته بیپناهم که از دستم زندگی نداره همین دور و برهاس. سحرهای من این جوریه الان.
3
عمیقا نمی دونم چرا با همه کتاب ها یه مرزی دارم، مرز بینواقعیت و داستان. مرزی که منطقم با یه خط پررنگ می کشه. بله در متن ها غرق شده ام اما همیشه و حتی در لحظه غرق شدن مرزی رو می دیدم که ازش رد شدم. شبیه بندی که قسمت عمیق و کم عمق استخر رو تعیین می کنه. شخصیت کتاب ها ، هرچقدر هم که باهاشون همراه بشم ، عمیق بشم و ... برام جزئی از یکقصه و داستان باقی میمونن. تو واقعیت زندگی راهی ندارن انگار یا شاید منطق خطشو پررنگ کشیده. مثل دست خط بچه دبستانی های عصبانی ، که محکم می نویسن. که اگه بخوان چیزی رو با پاککن ، پاک کنند ؛ از فشار عجولانه دست کوچیکشون برگه رو مچاله یا سوراخ می کنند. شاید بهتر باشه پاک نکنم خطه رو ... برگه سالم بمونه!
2
2
جالبه. حالا من وقتی کتابی رو دوست دارم یادم میره واقعی نیست. گاهی حسرت تمام شدنش رو میخورم. گاهی از ته دل آرزو میکنم برم توی کتاب. هم ولع تند تند خوندنش رو دارم هم ترس از تمام شدنش رو.
1
دوستان کتابخوان من هم همین طورند. فکر می کنم ویژگی خاص و ارزشمندیه ... یه جور ارتباط و رفاقت با کتاب هاست.سطح صمیمیت ها متفاوته و البته که رفقای صمیمی خوش شانس ترن🌱👌🏻 @z.mikaeili
1
دلم خواست یکی از خواهران برونتهٔ برادرانم باشم!🥹 البته قبلاً هم دلم خواسته بود فرنی باشم و محمدعلی زویی، مهدی سیمور (البته هپیاندتر!) و لابد زهیر بادی! به شما سه تن اما سخت میآید که خواهران برونتهٔ آقای جعفریان باشید (باز امیدوارم که با اِندینگی شادمانهتر! هرچند باید پرسید که اصولاً شادی چیست؟!) هعی...
8
دلم برای نظر نوشتن پای یادداشتهایت تنگ شده بود حبیبهجان! سال تمام شد و کرم دستت را برایت نیاوردم!
2
1
من قربونتون برم خیلی دیر شد تا بنویسم که چقدر کیف میده بهم خوندن هر دونه کامنتهاتون. کاش بابت کرم دست هم که شده دیداری کنیم :) والله
0
حبیبۀ عزیز عیدتون مبارک🌷 از قشنگی های سال ۴۰۲ لذت پیدا کردن شما در اینجا بود و سرمست شدن از این کلمات مسحور کننده
1
0
عیدتون مبارک خانم جعفریان. خیلی وقت بود یادداشتهای شما رو نخونده بودم و قسمت شد الان، این وقت سحر بخونم.
1
1
عید شما هم مبارک 🌸 ممنونم. به قول ایشیگورو « بهترین قسمت روز، شب است». و به نظرم بهترین قسمت شب، سحر است
2
قسم به زمان که انسان در خسران است. از بیست سالگی میبینمش و باهاش گریه میکنم. همین زمان کم کم خسران را نشان آدم میدهد. خیلی عالی بود.
1
1
ساجده جعفری
1402/12/26
0