بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کلت 45

کلت 45

کلت 45

3.9
29 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

17

کتاب کلت 45، نویسنده حسام الدین مطهری.

لیست‌های مرتبط به کلت 45

پیش رویجامعه های ماقبل صنعتی: کالبدشکافی جهان پیشامدرنبرج سکوت

سیاهه‌ی دوصد

100 کتاب

15 سال پیش «سیاهه‌ی صدتایی رمان» را نوشتم. در این فاصله‌ی پانزده ساله بیش از هزار کتاب جدی خوانده‌ام که 920 تا را شماره زده‌ام و یادداشتی ولو کوتاه نوشته‌ام درباره‌شان. بارها از من خواسته‌اند که افزونه‌ای بزنم بر سیاهه‌ی صدتایی و مثلاً سیاهه‌ی دوم را بنویسم و من همیشه بهانه آورده‌ام که هر که صد رمان بخواند، خود در رمان قریب‌الاجتهاد است و ادامه را به سلیقه‌ی تربیت‌یافته‌ی خودش انتخاب خواهد کرد. فرار از مصاحبه با همشهری جوان و پیگیری‌های مداوم خانم حورا نژادصداقت باعث شد تا قبول کنم سیاهه‌ی جدیدی بنویسم. اما این سیاهه، سیاهه‌ی دوم نیست. حتا سیاهه‌ی رمان هم نیست. در حقیقت انتخابی‌ست از به‌ترین کتاب‌هایی که در این پانزده سال خوانده‌ام. می‌خواستم به ترتیب اهمیت باشند که این ترتیب هم رعایت نشد. بیش از بیست ساعت کار مفید و پنجاه ساعت کار غیرمفید به انتخاب آثار گذراندم و حاصل‌ش شد همین «سیاهه‌ی دو صد». اما توضیحی مهم راجع به «سیاهه‌ی دو صد». تنها به رمان نپرداخته‌ام، اما به یقین می‌گویم که هیچ عنوانی هرگز از مفهوم ادبیات تهی نیست در این سیاهه. اگر دقیق‌تر بنگریم و رمان را ادبیات تعلیق بدانیم، می‌توان گفت که آن‌چه در این سیاهه آمده است حتا در سرزمین‌های دوردست از مرزهای کشور رمان، تنه می‌زند به رمان. یعنی کتاب تاریخی و مقاله‌ی بلند و حتا متن‌نامه‌های مذهبی در این سیاهه تعلیق دارند و از منظر ادبیات به آن نگاه شده است. اصح و ادق این که رمان‌نویس ام‌روز نیاز به متونی دارد که پیکره‌ی داستان را نشان بگیرد؛ پیکره‌ای که دیگر نه شخصیت است و نه فضا و نه حتا درام؛ پیکره‌ای که ذات مفهومی رمان است... همه‌ی عناوین انتخاب شده با این پیکره هم‌راستاست. «سیاهه‌ی دوصد» سیاهه‌ای است از جنس ادبیات برای رمان‌نویس... ثلث‌ش حتما سلیقه‌ی من نگارنده است اما یحتمل دوسوم‌ش مشترک است در بسیاری نگاه‌ها... خوش‌حالی دیگری دارم که نمی‌توانم پنهان‌ش کنم. پانزده سال پیش وقتی سیاهه‌ی صدتایی رمان را می‌نوشتم، دربه‌در می‌گشتم دنبال مولف فارسی‌زبان و رمان فارسی و داستان ایرانی... کم از ده درصد، رمان و داستان داخلی یافتم... تازه آن هم با اغماض... و حالا نویسنده‌گان نیمی از آثار «سیاهه‌ی دو صد» فارسی‌زبان‌ند... رضا امیرخانی، 15 اردیبهشت 1397

یادداشت‌های مرتبط به کلت 45

            خواندن این کتاب دو روز تمام ذهنم را مشغول و دو شب بد خوابم کرد...بس که تلخ بود. البته انصافا کشش زیادی داشت. داستان تلخ زیاد خواندم ولی این که فکر می کردم این داستان شاید برای خیلی ها در دهه ی 50 رخ داده است، بیشتر اذیتم می کرد. خود آزار نیستم که این کتاب را خواندم. دگر آزار هم نیستم که می گویم همه باید بخوانندش. بعضی واقعیت های تلخ در تاریخ هستند که نمی توانیم از آن ها چشم بپوشانیم. نمی توانیم بگوییم به ما چه...باید بشنویم ، بخوانیم، بدانیم که چه شد گروهی جوان با نیت های پاک، با آرمان های بزرگ، به نام دین وارد راهی شدند که بیراهه بود و رفتند جزء "وَلَا الضَّالِّينَ"...تمام مدتی که به این موضوع فکر می کردم، یه خودم می گفتم چه تضمینی وجود دارد که اگر من در آن شرایط بودم، کج نمی رفتم؟ اصلا چه تضمینی وجود دارد که الان کج نروم؟
این سوالات باعث شد کمی بیشتر به عقاید مجاهدین دقت کنم...اگر کسی مرا وادار به کاری کرد که دیدم مخالف دین است، اگر گفت قرآن دیگر قدیمی شده است، اگر در مطالعه کردن و اندیشیدن محدودم کرد، اگر گفت نماز را می توان قربانی مبارزه کرد، باید شک کنم. که نویسنده چه خوب در کتاب از زبان مجتبی گفت:" این کارها، این خاک و خلی شدن ها، این بیدار ماندن ها، همه اش واسه ی نماز است! یک وقت نکند نماز من و تو زیر این کار ها گم شود..."
          
            امتیاز: سه از پنج
رده‌بندی: دبیرستان
*************
می خواستم جدی‌تر براش وقت بذارم. منتها ظاهرا تجربه ثابت کرده که نباید یادداشت نوشتن برای کتاب‌ها رو بذارم برای بعد!
نمی خوام بگم کتاب بدی بود. ولی... چیز زیادی از خودش نداشت به نظرم. اینطوری بگم: من موقع خوندنش مدام یاد کتابا و آثار دیگه‌ای می افتادم. یه کم امیرخانی یه کم حسن بیگی و حتی شاید باورتون نشه ولی یه کم هم یاد فرزندان هورین تالکین افتادم. خدا من رو ببخشه.
بیشترین شباهت هم با اشکانهٔ حسن بیگی بود. در حدی که می خوام پیشنهاد بدم به نویسنده‌هاشون اینا رو به عنوان جلد اول و دوم یه سری با هم چاپ کنن. شل و ول بودن زبان و بازه وسیعی از تاریخ قبل و بعد انقلاب که تعریف می‌کنن و این که شروع اشکانه تقریبا همزمان پایان کلته چیزهایی بودند که من رو به این نتیجه رسوندند :-)
کتاب خوبی بود ولی کاش یه جوری کار می کرد که آدم یاد بقیه نیفته. خوبیش هم این بود که داستان قصه داره ولی اصلا راوی خوب و کاربلدی نداره: مدام حواست به این هست که یکی داره برات قصه می‌گه.

پ.ن. وقتی می دونی قلمت ادا و اطوار داره بهتره با سکوت از کنارش رد شی. نه این که یه جوری یه علامتی بدی که همه بهش حساس شن :-)
          
            واقعا فکر نمی کردم اولین کتاب یک نویسنده بتواند به این خوبی باشد ،این نشان می دهد حسام الدین مطهری آینده بسیار روشنی در نویسندگی خواهد داشت .
مطالعه و تحقیقِ خوب و دقیق نویسنده کاملا در خیل داستان قابل مشاهده است واین یکی از ارزش های کتاب به حساب می آید.
نویسنده در توصیفات داستانی آنقدر روان وخاص می نویسد که خواننده گیج نمی شود و مجبور نیست دوباره برگردد و از نو بخواند. کلمات اضافی و بازی های زبانی بی مورد اصلا در کتاب نیست ،خواننده نه تنها از خواندنش خسته نمی شود بلکه زمین گذاشتن کتاب برایش غیر ممکن می گردد.
نکته دیگری که به نظرم نباید از کنارش گذاشت نگاه نویسنده به شهدای انقلاب بود. که من در کمتر کتابی یا شاید در هیچ کتابی این نگاه را ندیده بودم.
نکته آخر نگاه بی طرفانه و بی خصمانه  نویسنده به ماجراهای بعد از انقلاب است. جناب مطهری اصلا با سلیقه شخصی خود با این موضوع بر خورد نکرده و همانگونه که ایرادات مجاهدین را دیده ،ایرادات کمیته را هم دیده و از بیان کردن آنها ابایی نداشته و این بسیار مهم است.
در پایان به جناب حسام الدین مطهری به خاطر نوشتن چنین کتاب حرفه ای و ارزشمندی تبریک می گویم.
پایان
          
            کلت 45 داستان خانواده¬ئ از هم گسیخته¬ای را روایت می¬کند که هرکدام به نوعی، با واسطه و بی¬واسطه، قربانی سازمان مجاهدین خلق شدند. گسست خانواده از دستگیری پدر و مادر توسط ساواک شروع می¬شود و با جدایی بچه¬ها از هم و بی¬خبری همه اعضای خانواده از هم ادامه پیدا می¬کند.
نویسنده این کتاب با داستانی خوشخوان و پرماجرا به معرفی سازمان مجاهدین خلق و تحول آن از اهداف اصلی سازمان پرداخته و غیر مستقیم روش آن را با شیوه نیروهای مذهبی مقایسه کرده. 
البته نویسنده برای بی¬طرف ماندن هیچ تلاشی نکرده و در برابر شخصیت¬ها سمت و سو گرفته. خصوصاً که راوی دانای کل مداخله¬گر و مفسٌر است و همین باعث شده نظر خودش را به خواننده تحمیل کند و در جای-جای کتاب به جای مخاطب تصمیم¬گیری کند 
کتاب شروع هیجان¬انگیزی دارد. آغازی که به مخاطب مجال فکر کردن نمی¬دهد و با ریتم تند از ماجرایی سخن می¬گوید که در واقع، پایان داستان است. اما برای تحریک حس کنجکاوی خواننده و ایجاد تعلیق، در ابتدای داستان روایت شده و در اصل بهانه¬ای شده برای روایت ماجرا. با شروع داستان تا حدودی یکی از شخصیت¬های تأثیرگذار داستان (حاج خدمتی) معرفی می¬شود. اما وقتی وارد فضای داستان می¬شویم و از گذشته آدم¬ها می¬شنویم و این گذشته را با پایان داستان مقایسه می¬کنیم متوجه می¬شویم که آدم¬ها چقدر متفاوت شده¬اند با آنچه بوده¬اند. 
توصیفات و صحنه پردازی¬های خوب، باعث جاندار شدن صحنه¬ها و درک مخاطب از محیط روایت داستان شده. گرچه در قسمت¬هایی کتاب را دچار اطناب کرده و از روایت اصلی دور شده.  
راوی به دلیل همه چیزدان بودن خود، پی¬درپی تعلیق ایجاد می¬کند و اطلاعات را از پیش به خواننده می¬دهد. 
ارائه این اطلاعات با اینکه تا حدودی خیال مخاطب را راحت می¬کند اما لذت کشف و تفکر و تعلیق را از خواننده می¬گیرد.