بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آبنبات دارچینی

آبنبات دارچینی

آبنبات دارچینی

مهرداد صدقی و 1 نفر دیگر
4.4
148 نفر |
47 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

452

خواهم خواند

121

آقا جان جلوی همه شلوارش را درآورد. البته یک بیرجامه زیر آن پوشیده بود و جورابش را روی پاچه های بیرچامه کشیده بود. شلوارش را همین دو دقیقه پیش پوشیده بود. نمی دانستم دیدن همین صحنه ساده بعدها سرنوشتم را عوض خواهد کرد.

لیست‌های مرتبط به آبنبات دارچینی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آبنبات دارچینی

یادداشت‌های مرتبط به آبنبات دارچینی

narjes bt

1401/02/08

            محسن پسری است دبیرستانی، بازیگوش و البته کمی شوخ. او در بجنورد به همراه خانواده اش زندگی می کند و زندگی خوب و هیجان انگیزی هم دارد. اما یک روز، یک دفعه همه چیز تغییر می کند و او با فراز و نشیب عظیمی از زندگی‌اش درگیر می شود... آقای جاجرمی با لبخند به من گفت:« زندگی همینه آقا محسن...»

موضوع داستان خیلی خوب بود. با اینکه زیاد در مورد آن موضوع نوشته شده است، ولی متفاوت بود و خواننده را خسته نمی کرد.
به نظرم نویسنده با این موضوع،  اول از همه می خواست دیگران را از اوضاع زندگی در بجنورد در اوایل دهه ی هفتاد با خبر کند. که این کار را خیلی غیر مستقیم انجام داده بود و سعی کرده با چاشنی طنز به دیگران بفهماند.
بعد هم می خواست بگوید که زندگی همیشه بر مراد ما پیش نمی رود و زندگی همین سختی ها و فراز و نشیب هاست
متن کتاب خیلی ساده و روان و در عین حال جذاب بود. و ما با داستان همراه می شدیم. 
به نظرم داستان یک ایراد نگارشی هم داشت. آن هم این بود که در برخی پاراگراف ها از جمله های خیلی طولانی استفاده کرده بود و این شاید گاهی اوقات باعث سردرگمی خواننده شود. 
این که نویسنده سعی کرده بود در داستان از چاشنی طنز استفاده کند، خیلی خوب بود. و به نظر من موفق هم شده بود.
شروع‌ش فوق العاده جذاب و ترغیب کننده بود. زیرا از همان صفحه ی اول شروع کرده بود به استفاده ی چاشنی طنز در آن. « برایمان از روستای طبره کره ی محلی تروتازه ای که بی شباهت به گلوله ی برفی نبود آورده بودند و چون خیلی خوشمزه بود داشتم با فداکاری هرچه تمام‌تر و خوردنِ بیش از حد، به سلامتی مامان و آقا جان و بی بی کمک می کردم. با اینکه چربی خون هر سه ی آنها بالا بود، هر سه، مثل دوستان ناباب، موقع خوردن کره محلی ، با گفتن «بُه، چه خوش می آد خوردنش!» و اهدای پرمهر کلسترول به هم، یک دیگر را به بسته شدن رگ هایشان تشویق می کردند.»
توصیف های مکانی خیلی عالی بود و ما به طور کامل می توانستیم خود را در آن مکان تصور کنیم و مانند یک فیلم جلوی چشممان ببینمش. نکته ی ویژه اش هم این بود که داستان مربوط به اوایل دهه ی هفتاده بود و خب ما درکی نسبت به مکان های آن زمان نداشتیم، اما با خواندن این داستان به خوبی با مکان ها آشنا می شدیم. 
در عین عالی بودن توصیف های مکانی‌اش، توصیف ظاهری شخصیت ها اصلا خوب نبود. من از اول داستان هیچ تصوری نسبت به محسن و البته بقیه نداشتم و همه را طبق شخصیت های ساخته ی ذهن خودم تصور می کردم. اما خصوصیات باطنی‌شان تا حدودی با گفتن دیالوگ ها مشخص می شد. مخصوصا محسن، که کل داستان از زبان او بود.
احساسات شخصیت ها خوب توصیف شده بودند، بازهم به خصوص محسن چون داستان از زبان خودش بود. و بقیه ی شخصیت ها هم احساساتشان با دیالوگ ها به خوبی به ما نشان داده می شد و ما با آنها همراه می شدیم.
پایان محشری داشت و طوری بود که خواننده بعد از تمام شدن کتاب دلش میخواست گریه کند که چرا تمام شد؟!

در کل کتاب فوق العاده ای بود و من خیلی دوستش داشتم. و به نظرم باید در کتابخانه ی هرکس، یک جلد از این کتاب وجود داشته باشد تا گاهی لای آن را باز کند.
          
            همیشه دلم میخواست در یک برهه زمانی دیگر زندگی کنم ، در جایی که همه مثل همند و دوستی مهربانی بیشتر از پیش درش مشهوده، در زمانی همه خوشحال از پیروزی انقلابند و عده ای غمگین از رفتن فرزندانشان به جبهه . شاید اضطراب و نگرانی در آن زمان کمی بیشتر بود ولی بازی ها و خاطراتی که پدر و مادرم گاها تعریف میکنند برایم جالب است و دوست دارم برای یک بار هم که شده ان زمان را تجربه کنم. 
محسن پسری نسبتا بازیگوش است که سال اخر دبستانش را طی میکند و جنگ در پشت مرز ها جایی کیلو متر ها دور تر از محل زندگی پسرک در حال رویدادن است و تنها گاه گاه حرف هایی از جنگ و سختیایش میشنود. خانواده ای صمیمی دارد که همراه با مادر بزرگش زندگی میکنند؛ خواهر و همسرخ خواهرش برای تحصیل به مشهد ، رفته اند و اینها در بجنورد مانده اند، این کتاب روایت روز های تعطیل تابستان و روز های سرد زمستان با درس هایش از پسرکی بازیگوش است که شیطنت های خاص خودش را دارد . 
از انجایی که کتاب در ژانر رئال است و خط سیر داستان مربوط به اتفاقات روزمره محسن است، پس اتفاقات هیجان انگیز خاصی نمی افتد، و خواننده تنها با روزمرگی های پسرک رو به روست، اما به خاطر قلم طنز و روان نویسنده نمیشود کتاب را زمین گذاشت. 
توصیفات مناسب و دقیقی داشت که نه زیاد بودند نه کم ، انقدری بودند که کاملا بتوانی ان چیزی که مد نظر نویسنده است را تجسم کنی . مثل روستای طبر و درخت های زرد الویش، یا اولین صحنه ی کتاب جایی که پدر خانواده در حال غرولند به خاطر دکمهی شل شده ی شلوارش است. 
به خاطر اول شخص بودن داستان ، میتوانستم به راحتی خودم را جای محسن بگذارم و زندگی در دهه ی پنجاه را تجربه کنم، بازی هایی که در کوچ انجام میدادند یا تلفن هایی که نداشتند. حتی گاهی فکر میکنماین منم که عاشق دریا شده ام ! 
طوری که لحجه ی بجنوردی را در مکالمات نشان داده شده بود، باعث شده بود بیشتر در بطن داستان فرو بروم و بیشتر فکر کنم این منم که در دوران جنگ و سختی ها و شیرینی هایش زندگی میکنم و این منم که دارم با بچه های محله هفت سنگ و الک دو لک بازی میکنم 
در کل به نظرم کتاب فوق العاده ای بود و به خاطر دلیلی که در بالاتر ذکر کردم، داستان روند تند ی نداشت و هیجان زیادی نداشت برای همین به افرادی که از این نوع داستان ها خوششان نمیاید پیشنهاد نمیکنم. 
به نظرم نویسنده میخواسته با نوشتن همچین داستانی زندگی در دوران جنگ را در یکی از شهر های دور از مرز به تصویر بکشد، میخواسته خوانندگان برای متی زندگی در ان دوران را تجربه کنند و نشان دهد که حتی با اینکه جنگ بوده ولی بالاخره زندگی مردم خراب نشده و همچنان میشود در عین بد بودن اوصاف زیبایی ها را هم دید.
          
            در جایی از کتاب محسن آقای دوست داشتنی  می‌گوید:
" از خانه آقای جاجرمی که درآمدم، با خودم گفتم  نکند اصلاً خدا من را خلق کرده تا آدم‌های ناراحت را شاد کنم! "
جناب صدقی، بنظرم خدا شما رو واقعاً برای این خلق کرده که آدم‌های ناراحت را شاد کنید...
از شما  بابت اینکه در این روزها باعث شدید که لحظاتی را بدون دغدغه لبخند بزنم، بخندم و حتی گاهی قهقه بزنم، متشکرم.
سه جلد اول از مجموعه آبنبات‌های مهرداد صدقی را خواندم... برای اولین بار یک مجموعه چند جلدی را پشت سر هم و بدون وقفه خواندم! به نظرم جلدهای دوم و سوم از نظر داستان و محتوا پس از آبنبات هل‌دار دچار افت نشدند و این نکته بسیار مهمی است.
فقط و فقط متأسفم که در این شرایط، قیمت این کتاب‌های "حال خوب کن" به حدی بالاست که شاید عده‌ای را از خرید و مطالعه آن‌ها منصرف کند...
به هر حال خیلی خوشحالم که این کتاب ها را خواندم و به هر عزیزی که این یادداشت را مطالعه می‌کند پیشنهاد می‌کنم که حتماً آن‌ها را بخواند.