یادداشت narjes bt

narjes bt

1401/02/08

                محسن پسری است دبیرستانی، بازیگوش و البته کمی شوخ. او در بجنورد به همراه خانواده اش زندگی می کند و زندگی خوب و هیجان انگیزی هم دارد. اما یک روز، یک دفعه همه چیز تغییر می کند و او با فراز و نشیب عظیمی از زندگی‌اش درگیر می شود... آقای جاجرمی با لبخند به من گفت:« زندگی همینه آقا محسن...»

موضوع داستان خیلی خوب بود. با اینکه زیاد در مورد آن موضوع نوشته شده است، ولی متفاوت بود و خواننده را خسته نمی کرد.
به نظرم نویسنده با این موضوع،  اول از همه می خواست دیگران را از اوضاع زندگی در بجنورد در اوایل دهه ی هفتاد با خبر کند. که این کار را خیلی غیر مستقیم انجام داده بود و سعی کرده با چاشنی طنز به دیگران بفهماند.
بعد هم می خواست بگوید که زندگی همیشه بر مراد ما پیش نمی رود و زندگی همین سختی ها و فراز و نشیب هاست
متن کتاب خیلی ساده و روان و در عین حال جذاب بود. و ما با داستان همراه می شدیم. 
به نظرم داستان یک ایراد نگارشی هم داشت. آن هم این بود که در برخی پاراگراف ها از جمله های خیلی طولانی استفاده کرده بود و این شاید گاهی اوقات باعث سردرگمی خواننده شود. 
این که نویسنده سعی کرده بود در داستان از چاشنی طنز استفاده کند، خیلی خوب بود. و به نظر من موفق هم شده بود.
شروع‌ش فوق العاده جذاب و ترغیب کننده بود. زیرا از همان صفحه ی اول شروع کرده بود به استفاده ی چاشنی طنز در آن. « برایمان از روستای طبره کره ی محلی تروتازه ای که بی شباهت به گلوله ی برفی نبود آورده بودند و چون خیلی خوشمزه بود داشتم با فداکاری هرچه تمام‌تر و خوردنِ بیش از حد، به سلامتی مامان و آقا جان و بی بی کمک می کردم. با اینکه چربی خون هر سه ی آنها بالا بود، هر سه، مثل دوستان ناباب، موقع خوردن کره محلی ، با گفتن «بُه، چه خوش می آد خوردنش!» و اهدای پرمهر کلسترول به هم، یک دیگر را به بسته شدن رگ هایشان تشویق می کردند.»
توصیف های مکانی خیلی عالی بود و ما به طور کامل می توانستیم خود را در آن مکان تصور کنیم و مانند یک فیلم جلوی چشممان ببینمش. نکته ی ویژه اش هم این بود که داستان مربوط به اوایل دهه ی هفتاده بود و خب ما درکی نسبت به مکان های آن زمان نداشتیم، اما با خواندن این داستان به خوبی با مکان ها آشنا می شدیم. 
در عین عالی بودن توصیف های مکانی‌اش، توصیف ظاهری شخصیت ها اصلا خوب نبود. من از اول داستان هیچ تصوری نسبت به محسن و البته بقیه نداشتم و همه را طبق شخصیت های ساخته ی ذهن خودم تصور می کردم. اما خصوصیات باطنی‌شان تا حدودی با گفتن دیالوگ ها مشخص می شد. مخصوصا محسن، که کل داستان از زبان او بود.
احساسات شخصیت ها خوب توصیف شده بودند، بازهم به خصوص محسن چون داستان از زبان خودش بود. و بقیه ی شخصیت ها هم احساساتشان با دیالوگ ها به خوبی به ما نشان داده می شد و ما با آنها همراه می شدیم.
پایان محشری داشت و طوری بود که خواننده بعد از تمام شدن کتاب دلش میخواست گریه کند که چرا تمام شد؟!

در کل کتاب فوق العاده ای بود و من خیلی دوستش داشتم. و به نظرم باید در کتابخانه ی هرکس، یک جلد از این کتاب وجود داشته باشد تا گاهی لای آن را باز کند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.