یادداشت‌های گلاره؛ (17)

جوری که ای
        جوری که این داستان قشنگ بود وصف شدنی نیست؛ و مطمئن باشید بعد از تموم کردنش برای خوندن مجدد لحظه شماری میکنید... 
(و حداقل خوشحالم که اوه به آرزوش رسید و دوباره سونیای عزیزم رو ملاقات کرد🥲😭) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

گلاره؛

گلاره؛

1404/1/26

بت، پیش از
        بت، پیش از انجام حرکت بعدی‌اش، لحظه‌ای درنگ کرد. وقتی اسب را برداشت، قدرت نابش را در سرانگشتان خود حس می‌کرد. حتی نگاهی هم به بورگف نینداخت. اسب را که در خانهٔ مقصد زمین گذاشت، سکوتی کامل حکم‌فرما شد. پس از لحظه‌ای، صدای بازدمی عمیق از طرف بورگف شنید و سرش را از بالا آورد. موهای بورگف ژولیده بود و لبخندی تلخ بر لبش بود. به انگلیسی گفت: «برنده شدی.»

(و من هر بار که بت مهره های شطرنج را نگاه میکند برقی را در چشمانش میبینم؛‌‌‌؛) ✨ ✨
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        این کتاب آلیس فینی هم مورد پسندم نبود
داستان یه زن و شوهری هست که برای حل مشکلت رابطشون میرن ناکجااباد و زن قبلی مرده پیداش میشه و جنایتش رو انجام میده؛ به نظرم ارزش این همه معروف شدن رو نداشت
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3