یادداشت‌های آلاء مقدسی (21)

        بی آبی...
مسئله ای که شاید الان زیاد برامون پررنگ نشده باشه اما در آینده اتفاق می‌افتد‌.
تمام مردم دنیا دنبال یه قطره آب بودند
انگار همه آب را بو می‌کشیدن.
همه چیزشان شده بود خوردن چند قطره آب.
معین شخصیت اصلی این کتاب بود که پسر شهردار بود.
اون ها مثل آدم های عادی نبودن کلی آب داشتن.
اما معین آب هارو به بقیه هم میداد تا آن هم تشنگی شان برطرف بشه.
معین تمام تلاشش کرد.
کتاب رو باز کرد.
(وقتی از همه ی امیدت نا امید بشی او می‌آید)
با تمام وجودش موعود را صدا زد.
موعود امید را برگرداند.
جان تازه به شهر بخشید.
موعود همان ....امام زمانی است که تمام مردم دنیا منتظر آمدنش هستند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

        بعد از کلی اصرار پدرم برایم خرید.
تمام روز رو درحال خوندش بودم و هروقت اضافی ای که گیر می‌آوردم میخوندمش.از خوندش خسته نمی‌شدم
داستان مرا غرق خود می‌کرد طوری که متوجه ی اتفاق های درو برم نمی‌شدم.
ایمی آن ممنونم که باعث شدی با ترس هام بجنگم و شکست نخورم.
ممنونم که باعث شدی عادت های بدم رو کنار بزارم.
ممنونم که باعث شدی حرف هام رو بزنم و توی خودم نگه ندارم‌.
ایمی آن بابت همه ی این ها از تو ممنونم اگه تو نبودی هیچوقت یاد نمیگرفتم که با ترسم مقابله کنم و بچگم.
با اینکه توهم از حرف زدن تو انجمن مدرسه می‌ترسیدی اما بخاطر کتاب محبوبت و برگشتن کتاب های ممنوع شده  این کار رو کردی 
و معروف شدی.
وای که چقدر خوشحالم که با شخصیتی مثل تو آشنا شدم.
بابت همه چیت ممنونم
 الف.الف

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5