یادداشت آلاء مقدسی

آلاء مقدسی

آلاء مقدسی

4 روز پیش

        از خواندش می‌ترسیدم.
می‌ترسیدم سخت باشد و چیزی ازش متوجه نشم.
بیخیال حرف های خودم شدم.
داستان جوری مرا برد که دیگه نگران چیزی نبودم.
هاشم و ریحانه.
بخاطرشان انقدر استرس گرفتم  که حتی شب خواب‌شان را دیدم.
ولی کاشکی کمی ادامه داشت.
شاید حس و حالش بهتر به من منتقل می‌شد.
در کل خیلی زیبا بود.
دلم می‌خواست که جای ریحانه باشم یا هر آدم دیگه ای که می‌توانستم آنقدری که باید و شاید به امام زمانم اعتقاد داشته باشم.

      
52

3

(0/1000)

نظرات

وایییییییییی
منم عین تو بی نهایتتتتتت استرس داشتممممم
_آفرین آلااااااااء !!

1

آلاء مقدسی

آلاء مقدسی

4 روز پیش

وایییییی خیلییی استرسه بدددد بوددد برای کارنامه انقدر استرسسس نداشتمممم😁
2

0

دقیقاااااااااااا
(من که کلا استرس کارنامه و نمره و امتحان فراموشم شده😂🤦🏼‍♀️) 

1

آلاء مقدسی

آلاء مقدسی

4 روز پیش

😂😂😂
@fatemehsadat91 

1