معرفی کتاب صدا زدم باران اثر زهره دلجوی کجاباد

صدا زدم باران

صدا زدم باران

4.4
10 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

13

ناشر
شابک
9786225506077
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1403/2/13

توضیحات

کتاب صدا زدم باران، نویسنده زهره دلجوی کجاباد.

یادداشت‌ها

        بی آبی...
مسئله ای که شاید الان زیاد برامون پررنگ نشده باشه اما در آینده اتفاق می‌افتد‌.
تمام مردم دنیا دنبال یه قطره آب بودند
انگار همه آب را بو می‌کشیدن.
همه چیزشان شده بود خوردن چند قطره آب.
معین شخصیت اصلی این کتاب بود که پسر شهردار بود.
اون ها مثل آدم های عادی نبودن کلی آب داشتن.
اما معین آب هارو به بقیه هم میداد تا آن هم تشنگی شان برطرف بشه.
معین تمام تلاشش کرد.
کتاب رو باز کرد.
(وقتی از همه ی امیدت نا امید بشی او می‌آید)
با تمام وجودش موعود را صدا زد.
موعود امید را برگرداند.
جان تازه به شهر بخشید.
موعود همان ....امام زمانی است که تمام مردم دنیا منتظر آمدنش هستند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

فادیه

فادیه

1404/5/6

        نویسنده قلم قدرتمندی داشت ؛
وقتی شنیدم که کتاب در مورد آبه فکر میکردم قراره با یک داستان کلیشه ای دیگه روبرو بشم که میخواد اهمیت آب رو برسونه و مثل همیشه یه داستان سطحی و بی محتوا در انتظارمه .
اما وقتی شروع به خوندن کردم متوجه شدم که با اثر کلیشه ای روبرو نیستم ، کتاب بدون اینکه مستقیم تو چشمای من زل بزنه و بگه آبو هدر نده با من کاری کرده بود که ناخوداگاه راضی نمیشدم ته لیوان آبم رو توی ظرفشویی خالی کنم!یا وقتی میدیدم که آبی روی زمین ریخته نگاهم چند دقیقه ای روی اون صحنه قفل میشد و بعد به این فکر میکردم که اگه مردم توی داستان اینجا بودن چیکار میکردن ؟
 کتاب خیلی خوب تونسته بود روی من اثر بذاره و این واقعا تعجب برانگیز و در عین حال تحسین برانگیز بود!
اما صفحه آخر کتاب 
صفحه آخر کتاب بود که من رو کاملا شکه کرد.
امت بدون امام مثل امت بدون آب ، چه ایده بِکری!
همونقدر تشنه ، همونقدر نیازمند و همونقدر وابسته ...
نویسنده خیلی قشنگ به مخاطب ارزش امام رو فهموند.
و همینطور اتفاقاتی که آخر داستان افتاد کاملا با بعضی حوادث قبل از ظهور منطبق بود ، بیشتر مردم بخاطر تشنگی یا بمب باران شهر دشمن ، بیگناه مردند و درآخر همه اون مردمی که از این حوادث جون سالم بدر برده بودن یکدل و یکصدا موعود رو صدا زدن که بیاد و با خودش آب بیاره و چه صحنه زیبایی !
موعود میاد و با خودش آب میاره ، طراوت و شادابی میاره ، زندگی میاره و زندگی می‌بخشه ..!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4