یادداشت‌های سیده فاطمه کشمیری🇵🇸 (37)

فرندز؛ دوستان و عاشقان
متی عزیز و
          متی عزیز و نازنینم!
اعظم مشکلات زندگیمونو توی یکی دو جمله خلاصه کردی و این کار فقط از تو برمیاد دقیقا مثل وقتی داد میزدی:
I'm hopeless and awkward and desperate for love!
(من نا امید و ترحم برانگیز و بیچاره ی محبتم...! )

کتاب فرندز رو زمانی تموم کردم که حدود یک سال از مرگ متیو پری میگذره. اگر چندلر توی سریال رو بشناسید به وضوح اون رو توی کتاب ام پیدا می کنید و اگر از چندلر سریال خوشتون می اومده از کتاب هم خوشتون میاد. مگر اینکه با متن مسئله پیدا کنید؛ ترجمه من ترجمه ی کیمیا فضایی نشر میلکان بود. بی تردید جزو افتضاح ترین متنهایی بود که دیده بودم...! حالا یا نویسنده یادش رفته بود که داره یه کتاب می نویسه نه متن استنداپ کمدی، یابه احتمال بیشتر مترجم خیلی تبحری در تبدیل لحن وسبک همراه با ترجمه لغات نداشته. خلاصه که انتظارم خیلی بیشتر بود.
اما در رابطه با اصل داستان باید بگم مجبورتون میکنه دوباره نگاهی به سریال بندازید. ممکنه شمام مثل من فکر کرده باشید: عهههه این یارو تو مدت کوتاه بین دوتا فصل چقد داغون شده؟!  و بعد متوجه بشید اونجا اوج اعتیادش بوده یا فلان جا تازه از مرگ حتمی جون سالم به‌در برده بوده یا توی بهمان قسمت چقدرتلاش می کرده که متمرکز بمونه چون به نظرش لیاقت سریال فرندز بیشتر از این بوده که خرابش کنه... 
 متیو پری ذاتا ماشین شوخی سازی بوده! تمام تلاشش رو می کرده و میتونسته خیلی بهتر از اینم باشه. اما مدام فکر کرده چه دلیلی وجود داره که یکی منو دوست داشته باشه منکه چیزی برای ارائه ندارم!  و وقتی می فهمم تمام اینا بخاطر خود کم بینی خودش بوده قلبم میشکنه که چقدر گناه داشته...
بقول خودش: 
I'm Chandler;I make jocked when I feel uncomfortable
(من چندلرم؛ وقتایی که معذبم جک تعریف می کنم!)
        

9

 جسد
          امیدوارم اینکه چرا به این طفل معصوم انقدر کم لطفی شده فقط به واسطه "کمی" چندش/ترسناک/حال بهم زن بودنش باشد...!
جسد کتابی بود که مدتها میخواستم بخوانم و هی نشد و باز نشد تانمایشگاه کتاب تهران که از غرفه دار گرفتم ببینمش بعد رویم نشد برگردانم.  خوب می دانستم دارم چه میخرم. موضوع "جسد" از اسم و عکس و تمام وجناتش چکه می کند! کلی اطلاعات ناب و بی نظیر که بعید می دانم به این راحتی ها در اینترنت (یا جای دیگری) پیدا شود و کاملا به درد بخور است چه بخواهید به دانسته هایتان بیافزایید، چه یک صحنه ی جنایی بنویسید و چه اینکه به شغل (نا)شریف قاتل زنجیره ای بودن روی بیاورید!! یک دایرة المعارف نسبتا جامع در سطح پزشکی در مورد بدن انسان که با واضح ترین کلمات نوشته و به قلم بی نظیر مری روچ نازنین جان گرفته است. بی تردید بدون هر کدام از این دو عنصر به این جذابیت نمی شد. هزارو پانصد درصد توصیه میکنم بخوانیدش!

پ.ن:بعد از خودم اولین کسی که کتابو خونده بود، در همون دو سه صفحه اول، کتاب را کنار گذاشته چون بنظرش خیلی تهوع اور بوده، تمام تلاشش را برای ادامه دادن کرده ولی نتونسته!! این طرفم منو داریم؛ تنها دلیلی که کتاب رو ارومتر می خوندم این بود که دیرتر تموم بشه و تنها دلیلی که کتاب رو نمی‌خوردم این بود که قرار بود به کسی بدمش😬🙄
        

22

جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند (رمان)
        تمام شد! آن‌هم در روزی که بی اندازه پی بردم دنیای کتابها و کاراکترها بهترین دنیاست، و امن ترینشان، و دوست داشتنی ترینشان...!
کتاب را دوست داشتم به این خاطر که کشش خوبی داشت خصوصا از اواسطش به این‌طرف(صادقانه اوایلش را به زور و صرفا به این دلیل میخواندم که کتاب امانت بود و باید برگردانده می‌شد) و همچنین به این خاطر که روان و جذاب ترجمه شده بود و بسیار به جزئیات پرداخته بود.
و کتاب را دوست نداشتم اول بخاطر پایان بندی افتضاحش، دوم بخاطر پایان‌بندی افتضاحش و سوم بخاطر پایان بندی افتضاحش... در رده های بعدی می شود به زیااادی فانتزی بودن شخصیتها خصوصا شخصیت اصلی، و گهگداری منطقی نبودن داستان هم اشاره کرد.
پ.ن:اگر به نیت کتاب جنایی برداشته اید بخوانید همین جا اعلام کنم که پرونده جنایی بسیار بیخودی در کل داستان جریان دارد که نه ادله و مدارک محکمی دارد نه شاهد درست حسابی نه حکم یا حتی نتیجه گیری راضی کننده ای. فقط یک قتلی هست که باشد... .
پ.ن۲: جایی که خرچنگها آواز می خوانند جای خاصی نیست اطلاق به یک محل دور است هر محل دوری... .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23

فهرست مهمانان
        شایدم دارم زیادی سخت گیر می شم...

ترکیب انتن ندادن موبایل ها، گیر کردن در جزیره، که اطرافت ابه ودسترسی به جای دیگه ای نداری، طوفانی شدن هوا، شوهری با گذشته خوب اما وضعیت فعلی کمتر از سطح توقع که بنظر میاد دلش پیش دختری که قبلا فقط باهم دوست بودن گیر کرده و توهم خیانت همسر فعلیش، خود کم بینی خانمی که سعی میکنه تا دخل و خرج خانوادشون رو بهم می رسونه، برای جور کردن خرج پرستار بچه به زحمت می افته که یه سفر مجردی با شوهرش بره و ازدواجش رو نجات بده، حالام که اومدن در کنار خانمهای دیگه از همه نظر احساس خود کم بینی می کنه بنظرم دیگه تکراری شده این نویسنده ها چطوری روشون میشه تو چشم ایده های قشنگی که اون بیرون منتظرن، نگاه کنن؟؟؟😑

پ.ن: لطفا بر من نشورید، من خودمم می نویسم و متوجهم کار چقدر سخته باور کنید🫠

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12