یادداشت‌های ((=Mohanna (16)

((=Mohanna

((=Mohanna

1404/5/19

        شاید اوایل داستان یکمی حس کنی ممکنه چرت باشه، من به شخصه اصلا از اول از دختر داستان خوشم نیومد..
ولی به مرور انقدرییی بخش هیجانی و معماهاش‌ باحال میشه، که می‌تونی اون بخششو کلا فراموش کنی..
دیالوگی که ازش خیلی تو ذهنم موند: 
《۵ دسامبر، هوا آفتابی، امروز بابا مرد》
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

((=Mohanna

((=Mohanna

1404/4/29

        علاوه بر قلم باحال کتاب و روایت قشنگش، مقدمه‌شم دوست داشتم و اینکه خود شخصیت‌ها خیلی جالب بودن و تصور اینکه این آدما یه روزی واقعی بودن و داشتن تو همین مملکت زندگی می‌کردن واقعا عجیبه!
داستان متفاوتش، فضای آمریکای جنوبی و مظلوم بودنشون، داستان زندگی عجیب‌شون از دختری که حتی حاضر نبود یکمی از خانوادش دور شه تا دختری که با شوهرش میره اون طرف کره‌ی زمین و پسری که اول انگیلیسی یاد می‌گیره بعد میره تو لباس آخوندی..
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0