یادداشت‌های ماهلین خاطره (29)

          لالایی برای دختر مرده؛ کتابی سرشار از غم، واقعیت،توهم، دوستی، و تاریخ. 
من، انگار کتاب را تجربه کردم. 
ماجرای دختران قوچان و فقر خانواده هاشان،بغض را در من برانگیخت. ساعت ها فکر کردم. به بیچارگی دختران قوچان فکر کردم. به تنهایی زهره فکر کردم. به سردرگمی مینا فکر کردم.
من، با این کتاب در ابتدا غمگین شدم، با خود گفتم نکند سرنوشت من، یا هر کس دیگری شبیه زهره،یا مینا شود؟ 
اما بعد، باعث شد برای دارایی ها، و آسودگی خاطری که دارم شکرگزار شوم. 
        

          زمانی که حدود هشت سال داشتم این کتاب بسیار جالبی برایم بود
        

          زیبا بود. 
نه مرا از خود راند و نه دلباخته ی خود کرد. 
موضوعی متفاوت از داستان های دیگر داشت و اینکه تمرکز را روی حیوانات ایرانی گذاشته بود، ایده ی جدیدی بود. 
داستان لاله و ببر داستانی در دل داستان سایه ی هیولا، مارال و پلنگ است که گاهی آنها کاملا موازی از همند و گاهی در هم می تنند. 

        

          بی نهایت غمگین، بدون محتوا
        

          داستان کمی متفاوت از تصور من بود، اما ارزش چهار ستاره را دارد
        

          کتابی ست که در ابتدا با رنج و درد دل میشکند، و سپس با امید و خوشی، مرهم به زخم میزند
        

          داستانی که در آن، داستان کهن سنگ صبور با کمی خلاقیت بیشتری گفته، و کمی عشق به آن اضافه میشود
        

          کمی پر معنا تر از کتاب اول
        

          در این کتاب، ذوق و غم باهم درآمیخته میشوند و میتوانید طعم رفاقت، با کمی چاشنی دلخوری را زیر زبانتان حس کنید
        

          برای خندیدن خوبه
        

          داستان خوبی بود، اما اون طور که از پشت داستان انتظار میرفت پیش نرفت
        

          کتاب بدی نبود، اما اسمی کع انتشارات روش گذاشته بود واقعا به داستان نمیخوند. 
        

          دختر مسلمان پاکستانی که فقط به خاطر یک انار، مجبور به دادن تقاص میشود
        

          پسری که خود را برای صدمه دیدن مادرش مقصر میداند
        

          اگر از داستان های رمزآلود و راجع به ارواح خوشت می آید، خوراک توست
        

          شاید به نظرتان ارزش خواندن نداشته باشد، اما من عاشق حال و هوای خانوادگی اش شدم
        

          داستان دختری که از دختر بودن خوشش نمی آید، داستان پدری که ترسش را پشت چهره ی بی احساس و بی درکش پنهان می کند، داستان دختر و خاله ای باهم، در تلاش برای پیدا کردن راهی برای خوشخالی میان غم و غصه ها و ویرانی های آبادان هستند
        

          همه مثل هم نبوده اند، نیستند، و نخواهند بود
        

          رابطه ی پدر و دختری که به طرز ناجوانمردانه ای از هم جدا شده اند و دختری که نمیخواهد دل پدر را با خاطرات تلخ و پر دردش، بیشتر بشکند. 
        

          داستان دو دختر نوجوان که دست آرزو هایشان توسط خانواده کوتاه شده و در آخر، باهم در می آمیزد