یادداشت‌های sepide._.alian (10)

          مناسب برای این روزها که بچه‌ها نیاز دارن از دنیای اطرافشون فارغ بشن.
من قبلا تعریف  کتاب رو شنیده بودم و خونده بودم ولی همش پیش خودم فکر می‌کردم یعنی بچه‌ها طنزش رو می‌فهمن؟ براشون جالبه؟ می‌تونن گفت‌وگو رو دنبال کنن؟ اما وقتی خنده‌های محیا و مرسانا رو موقع خوندنش دیدم مطمئن شدم که یه کتاب خوبه.  
قبلا براشون کتاب خونده بودم، اما متکلم وحده. یعنی من داستان رو تعریف می‌کردم اونا هم گوش می‌دادن، بعدش باهم راجب پیام کتاب صحبت می‌کردیم و تمام. ولی این‌بار چون کتاب گفتگومحور بود تصمیم گرفتیم هرکی به جای یکی از شخصیت‌ها صحبت کنه و اینجوری تبدیل به یه نمایش سه‌نفره‌‌ سرگرم‌کننده جذاب شد که حتی وقتی کتاب پیشمون نبود محیا می‌گفت سپیده من اون کوچولوعه می‌شم (منظورش ژلی بود) تو هم تک شاخ شو و شروع می‌کرد به صحبت کردن، یه جاهایی یادش بود و همون جمله‌های کتاب رو می‌گفت یه جاهایی هم به داستان شاخ و برگ می‌داد. و از این شاخ و برگ‌ دادن‌ها می‌فهمیدم که کل داستان رو متوجه شده و واقعا حس خوبی بود :")

تو این چند روز فهمیدم درسته کتاب خوندن جالبه آما کتاب خوندن با بچه‌ها واقعا جالب‌شگفت‌انگیزناکه **
        

18

          کتاب درمورد حمله اضطرابی هست؛ به‌خوبی علائم رو توصیف کرده، شرایط رو گفته و راهکارهایی رو ارائه داده. مهمترین نکته، ساده و ملموس بودن کتابه و شاید این نشات گرفته از این باشه که نویسنده خودش تونسته با هیولای درونش به صلح برسه و تجربه‌ی همچین حملاتی رو داشته.
خوندنش رو به سه دسته توصیه می‌کنم:
کسایی که حملات اضطرابی رو تجربه می‌کنن، مطمئن باشید بعد خوندنش حس بهتری خواهید داشت.
خانواده‌ی دسته اول.
کادردرمانی که با دسته اول ممکنه برخورد داشته باشن. من این کتاب رو بعد تموم شدن کتاب روان‌پرستاری خوندم و چون پیش‌زمینه خوبی داشتم برام مثل این بود که دارم با یکی از آدمایی که دچار حمله اضطرابی هست صحبت می‌کنم و خودش داره بهم می‌گه که راه‌ و چاه مراقبت از من چجوریه، چی بگی حالم خوب می‌شه چی بگی ناراحت می‌شم. کتاب برای درک درست حس مددجو و به‌دنبال این درک درست، رسوندن مراقبت موثر، بی‌نهایت کمک‌کنندست، انقدر که کاش برای بقیه اختلالات روان هم همچین کتاب‌هایی بود :)
        

18

        ... قصه‌ی ماهی پیر تمام شد، یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی کوچولو شب بخیر گفتند و خوابیدند، مادربزرگ هم خوابش برد، اما  ماهی سرخ کوچولویی هرچه کرد از فکر دریا خوابش نبرد :)

 و من هم اینجا، دقیقا بعد از خوندن داستان، دارم به این فکر می‌کنم یعنی یه روزی می‌تونم ماهی سیاه کوچولو جویبار خودم باشم؟
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

9