یادداشتهای سمیه جمشیدی (37)
1403/3/23
#معرفی_کتاب #نقد_کتاب ▪︎روزی که از درد دندان عقل رفتم دندانپزشکی تا بلکه درمون دردم پیدا بشه و از دست این درد دندون خلاص بشم مُنشی مطب گفتن منتظر بمونم،دو دقیقه نگذشت کتاب روی میز سالن انتظار رو که دیدم یادم رفته کجام و چیکار داشتم🙂 روی کتاب نوشته بود طبیبانه انگار مرهم زخم هامو دیدم، کنارش کوچیک نوشته بود "مجموعه داستان های پزشکی" خوشحال و سرخوش ازشون کتاب رو امانت گرفتم و راهی خونه شدم. ☆بعد مدتی کتاب رو خوندم،همون اول که با داستان یه پسر اَ.سید پاش شروع کرد و چون روایت تلخ بود تو ذهنم هنوز مونده،از اینجا که بگذریم و از روایت کودکی که با بستنی نجات پیدا کرد تا اونی که زیر عمل جراحی زنده نموند و اعضای بدنش با پیوند،جان ۳ نفر دیگر رونجات داد[تا اینجا همه ش مطالب پزشکی و ریز جزئیات بود و لاغیر] ☆روی صحبتم از اینجا به بعد بود که دکتر بزرگوار ماست ها رو ریخت تو قیمه ها؛ _چرا از ریز جزئیات پزشکی باید وارد بُعد دیگه بشوند و جایگاه مهم پزشکی و اطلا.عات مهم این حوزه رو به حد نامعقولی در ذهن مخاطب خورد شود!!! _چرا طب سنتی نه؟؟!! طب سنتی هم علم پایه خودش رو داره و در جایگاه خودش درمان داره ولی با مکمل کارهای پزشکی،اما روایت اینجا ضّد.یت تمام معنا خودش رو با طب سنتی به نمایش گذاشت.... _چرا وسط ماجرا یهو جناب دکتر یادش میاد از امدادگرهای موقع ج.نگ و نیروها و رسم شها.دت و نحوه کمک به سر.بازها و با چاشنی کمی احساسات مطلب رو جمع و جور کنه آخرش هم بشه غمگین ترین صحنه امدادگرها؟!!! _ولی مهم تر از همه پایان کتاب بود که به هیچ اثر هنری و ادبی ختم نشد و شاید تنها کتابی بود که پایان درست و منطقی نداشت رو اعلام کنه؟؟!!! [[نویسنده در کتاب خود حالاتی رو بیان می کنه که عفت کلام در تصویر سازی و پردازش یک واقعه رو زیر سوال می برد و این دور از شان یک متنی هستش که توسط یک شخص علمی نوشته شده، چون اگر مطالب و فنون پزشکی باشد می تواند تا حدودی به صورت باز مطالبش را بنویسد ولی اگر در قالب داستان و مخاطب عام باشد باید عفت کلام رعایت بشود. یا کلاً امکان این رو داشت با توجه ویژه به حوزه پزشکی محتوایی بنویسد که ربطی به پزشکی داشته باشه و از سختی ها و رنج و ایثارگری های این شغل صحبت می کرد.]] ■چراهایی که دلیل منطقی براشون پیدا نکردم و ممنون از دکتر که قلم داستانی رو حفظ نکردن و بی پروا ترین روایت های به هم نچسبیده و پرش زمانی بی دلیل رو عنوان کردن. انتظار مطالب و تفکر یه دکتر برام سنگین تر از این محتوا و مطالب کم جون بود،با اینکه همین مطالب در چهارچوب خودش می تونست محتوایی بی نظیر باشه....ادامه در تصویر
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
1403/2/28
4.3
11
+نویسندهِ کتاب،چالش و سختی های تعزیه و انتخاب شخصیت هایی که باید آمادگی لازم رو برای اجرای تعزیه داشته باشن با روایتگری نوجوانی به سبک رمان نوشته.🌱 +مخاطب اصلی رمان نوجوونه،ولی خوندنش برای تداعی خاطرات و گذشته ها برای بزرگسال هم توی خوانش این کتاب شیرینه و دلچسب. +اون نقش مال منه،آبدارچی منم،حر فقط نقش بابای منه! هر کی حضرت عباس میشه باید ادب داشته باشه،جعفرجنی ها هم همون بچه های کوچیک با لباس سرخ و صورت سیاه، پس شیر چی میشه! کی قراره شیر بشه؟؟!! #برش_کتاب؛ نامه را با اکراه دراز می کند طرف جمشید! چی نوشته؟ 《نوشته به جمشید سلام برسان.اینجا کسی هست که می گوید به جمشید سلام برسان.بگو به خاطر من شیر بشو.》 جمشید خشکش زد. [آقام!] چی؟ جمشید نمی داند چطور توضیح بدهد. یعنیچی؟ 《آقای منم اسیره.انگار داریوش اونجا دیدیتش.》 به سلامتی باهم آزاد می شن......
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6
1402/8/29
4.1
214
#معرفی_کتاب🦋 #رویای_نیمه_شب #مظفر_سالاری ◇یه رمان جذاب و عاشقانه مهدوی از دختر و پسری(شیعه و سنی) که با چالش زیاد و سختی برای رسیدن یه نقطه عطف تلاش می کنند و دختر پادشاهی که کارزار عاشقانه را به هیاهو می کِشد.... ♡نمی دانم چه شد که به یاد "او" افتادم. همان که اسماعیل هرقلی را شِفا داده بود و ابوراجح و شیعیان به او عشق می ورزیدند. خطاب به او گفتم: [اگر آن طور که شیعیان اعتقاد دارند،تو زنده ای و صدایم را می شنوی، از خدا بخواه کمکم کند!]
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5
1402/8/9
#کتابِ_مربی #دَر_مکتب_مُصطفی☞ #ناشر_راه_یار🌾 #تحقیق_و_تالیف_جمال_یزدانی #چاپ_شانزدهم✌️ 🌱آقا مصطفی در هیاهوی شلوغی بازارِ دنیا گم شده اش را در شهریار پیدا کرد و با دل و جان از آن مراقبت کرد و نهالِ خدمت به مردم را با بارانِ ایمان آبیاری کرد. _شهریار او را به شهرِ یار رساند تا شقایقی شود میان صحن گلگون حضرت زینب(س).... 🌾کتابی با محوریت مطالعات تربیتی(تربیت نیروی انسانی انقلابی و ویژگی های شخصیتی مربی انقلابی)با محوریت نگاره هایی که شامل تمام این موارد می باشد. 🌱مسجد در مکتب روح الله همیشه در این ۴ دهه منشا اتفاقات بزرگ بوده است. حالا سربازان روح الله در مساجد خود صاحب مكتب شده اند. هر کدامشان نیازهای به روز انقلاب و نظام را میشناسند و پاسخی درخور و فعال ارائه میکنند. کارهای روزی زمین مانده نظام را به دوش میگیرند و گمنامانه و در غربت،نهضت خمینی را به پیش می برند. نمونه آخرینش مکتب مصطفی صدرزاده در مسجد امیرالمومنین است. ☆☆☆☆☆ 🌱مکتب مصطفی در مسجدش،نمونه کوچکی از مکتب حضرت مصطفی(ص)در مسجد النبی است.مصطفی زندگی اش وقفِ مسجد و کار با مردم بود.از کار عملی تا کار امنیتی در محله اش و در آخر تربیت و اعزام نیرو برای مبارزه با لشکر اسلام آمریکایی! در این مسیر خود جلودار و در خط مقدم است مکتب مصطفی در میانه میدانِ تقابلِ جبهه حق و باطل است نه صرفاً در داخل مرزها که اکنون در پشت مرزهای اسر.ائیل - نماد جهان مستکبرین در قرن معاصر - هماوردمی طلبد. مکتب مصطفی(ص) زنده و پویا به پیش میرود تا پرچمِ «لااله الا الله» بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآید. جمال یزدانی پاییز ۹۷ پ ن: #مثل_مصطفی#سید_ابراهیم #جهادونه#شهریار#تربیتی#مربی #مسجد_امیرالمومنین#مدافع_حرم #حضرت_زینب_(س) #خادم#فرمانده#عابدان_کهنز #اسم_تو_مصطفاست#قرار_بی_قرار #سرباز_روز_نهم#مرتضی_و_مصطفی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1402/5/28
#معرفی_کتاب⚘️ توجیه گر نباشیم؟! باید یک محاسبه بین خودمان و خدای متعال بکنیم که اگر الآن سال ۶۱ هجری بود،ما با همین وضعیتی که داریم،کجا بودیم؟ با همین وضعیت ،با همین دارایی ها و همین تعلقاتی که داریم. الحمدالله به برکت عاشورا قلوب نودانی است و به برکت سیدالشهدا(ع) محبّان حضرت خیلی از آمادگی ها را کسب کرده اند که سال ۶۱ فقط همان ۷۲ نفر کسب کرده بودند. بنابراین الآن حضرت جنودی دارند که واقعاً حاضرند جان خودشان را کف دست بگذارند. ولی اگر صحنه عاشورا سخت شد،چه؟!! __________________________________ [کربلا نشان داد که داغ دیدگی و اِسارت نیز سلب مسئولیت نمی کند......] _________________________________ توجیه المسائل کربلا یعنی؛ توجیه ها و بهانه هایی برای با حسین(ع) نبودن..... پ.ن: همیشه روضه خواندیم و گریه کردیم،یکبار هم که شده کربلا را از دیدگاه مقتل مگوی قاتلان توجیه گر بشناسیم! #سید_علی_اصغر_علوی #نشر_سدید #دانشگاه_امام_صادق_(ع) #کتاب#توجیه#کربلا#کتاب_خوب_بخوانیم #توجیه_گر#گناه #عذر_شرعی #کتاب_مفید#مذهبی#شیعه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6
1402/5/24
4.1
11
♡کتاب مناجات؛ مجموعهای از راز و نیازهای عباس حسیننژاد است که با زبانی ساده و بیآلایش نوشته شدهاند. این کتاب قصد دارد ضمن یادآوری تجربیات بکر نیایش،به خوانندگان این پیام را برساند که گفتوگو با پروردگار،نیازمند هیچ آداب و آیین مشخصی نیست و میتواند صریح و ساده باشد.چراکه خداوند همهجوره پذیرای ما است. در بخشی از کتاب مناجات میخوانیم: _خدایا! در این زمانهی غبارآلود نه راه معلوم است و نه چاه، دیدهی بینایمان ده! _خدایا! شیرینی «دوست داشتن» و «دوست داشته شدن» را در جان جوانان ما جاری کن! پ،ن:یه کتاب جیبی کوچک که هر صفحه یه دعا به سبک دلی و مدرن😉 #مناجات#کتاب#دلی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
11
1402/5/4
"معرفی کتاب به سبک روضه" ◇کتاب حاضر شامل ۸ فصل می باشد که راوی ۷ فصل اول از زبان امام حسین(ع) می باشد.فصل آخر بعد از واقعه عاشوراست که از زبان حضرت زینب(س) روایت می شود. محتوای کتاب حاوی حوادث تاریخی و مذهبی دوران پیامبر، امیرالمومنین،امام حسن مجتبی و زندگی نامه و زمانه امام حسین علیه السلام تا روز عاشوراست. ◇لحظه شهادت؛ (آخرین فرمان را شمر صادر کرد و به سربازانش که تعدادی از اراذل و اوباش کوفه بودند فرمان داد که کار مرا تمام کنند! با این فرمان حمله دسته جمعی دیگری آغاز شد. شمشیرها و نیزه ها بر پیکر مجروح من فرود آمد خون از سراسر بدنم جاری و سر و صورتم به خون آغشته بود.گفتم:) به این شکل که به خونم آغشته ام و حقم را غصب کرده اند به دیدار پروردگارم می روم. (شمر بالای سرم ایستاد و با مشاهده شدت تشنگی من که دهانم خشک شده،بود با تمسخر: گفت پسر ابوتُراب! تو ادّعا نمی کنی که پدرت بر حوض پیامبر ایستاده و هرکه را دوست دارد،سیراب میکند؟ پس صبر کن تا آب را از دستش بگیری. او بر روی سینه ام نشست و محاسنم را در دستش گرفت تا کار مرا یک سره کند؛به وی گفتم؛) مرا میکُشی؟ نمیدانی من کی ام؟ (شمر پاسخ داد:تو را کاملا میشناسم.مادرت فاطمه زهرا و پدرت،علی مرتضى و جدّت،محمّدِ مصطفی و پشتیبانت خدای بلند مرتبه والاست. تو را می کُشم و هیچ باکی ندارم و خنجرش را بالا برد و ...!) ♡روضه ی تو نمکِ زندگیمه،همه ی زندگیم بفدات پسرِ مادرِ آب🥺 التماس دعا.....
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1402/4/20
4.4
15
کتابِ پدر به قدری زیبا و پر محتوا بود که فقط تونستم از متن خودِ کتاب براتون پست بزارم. ولی حالا من به امیرالمومنین یه حسِ پدر و دختری قشنگتری دارم،راست گفتن دخترها بابایی اند،قلبم بهت نزدیکتر شد و بهم اجازه دادی پدر خطابت کنم🥺😍 حوالی پدر و دخترها کمی شاعرانه ست،کمی دلبرانه ست،کمی محبت است و... کمی آرام از این حوالی گذر کنید...🥲 ○ حرف دلِ نویسنده؛ هر چه میخواستم نوشته ها را تمام کنم نمی شد. علی علیه السلام حد نداشت و من در تمام حضورِ علی؛حیران شده بودم.. و خدایا! من هم دوست دارم سوختن را،فنا شدن،از همه جا جاری شدن،به سوی کمال انقطاع روان شدن را!!!! ذره بودم در دریای وجود علی! دلم میخواست تا زنده هستم از على علیه السلام بنویسم.....پس؛ بسم الله الرحمن الرحيم... یا على بن ابى طالب... يا حجة الله على خلقه... ای آبرومند نزد خدای مهربان، مرا نیز نزد پروردگارت شفاعت کن. بمانم برای یاری مهدی ات.... یا علی🤚 ○ برش_کتاب میخواهی بدانی امام یعنی چه؟ +زیارت جامعه بخوان؛ _جامعه ی کبیره. #کتاب#پدر#امیرالمومنین#عهد_مانا #آقا#مولا#غدیر_خم#غدیری_ام #یا_علی#علوی#فاطمی#یدالله_فوق_ایدیهم#۱۴۰۲
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6
1402/4/14
#داستان #فرشته_ای_در_برهوت #مجید_پور_ولی_کلشتری #عهد_مانا 🍃فرشته ای در برهوت داستانی از عشق دختری سُنّی و پسری شیعه است. عشقی که دو جوان را از پنجره منطق از هم جدا می کند و این عشقِ ناتمام بهره ش حبّ فرزندان حضرت زهرا(س) را در دل این جوانهای دلباخته و معشوق می نشاند. محبتی که حکیمه خاتون در دل خود می بیند و حالا راز پنهان شده ای دارد شیعه می شود در خفا، از رسول دل می بُرد تا رسول بی نشان او به کام مرگ نرود، مادر و خانواده ش به ضرب کلام وهابی های تندرو زمین گیر نشوند. رسول محبت و ودّاد خود را فدایِ سلامتی معشوقه کرد و رفت... ♡مجید پور ولی کلشتری داستان این دو جوان عاشق را به زبانی ساده و دلنشین و سوالات خواستگاری که بیشتر جنبه مُچ گیری پسر شیعه مذهب را دارد. شیخ مالک داستان،دست روی اختلاف شیعه و سنی و می گذارد و می شود هر آنچه که نبااااید.... ♡برشی از کتاب؛ حالا چرا می گویی امیرالمؤمنین؟ بگو امام علی مثل ما که می گوییم امام علی یا مثل خودتان که میگویید امام حسن،امام حسین،امام رضا و... رسول که نگاهش به جاده بود گفت؛ • به ما امر شده بگوییم؛امیرالمؤمنین ما هم اطاعت میکنیم و میگوییم امیرالمؤمنین توی تمام امامان دوازده گانه ما تنها به امام على علیه السلام لقب امیرالمؤمنین میدهیم تازه این لقب را هم خودِ خدا به امام علی داده و ما فقط اطاعت امر میکنیم عبدالحمید با تعجب به رسول نگاه کرد و گفت . اما من چنین امری از خداوند به گوشم نخورده. و بقیه ماجرااااا..... #فرشته_ای_در_برهوت#کتاب#غدیر_خم#امیرالمؤمنین#مولا#شیعه#سنی#رسول_خدا#ولایت#هم_عهدی#غدیری_ام
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6
1401/12/15
#معرفی_کتاب #شهید_نوید #مرضیه_اعتمادی #نشر_شهید_کاظمی 🌹 ♡روایت ها صف به صف تو را خواندند و مرا با شما و زندگی تان همراه کردند.همراهیِ از جنس نور و لطف انسانهایی که آسمانی بودند و بس. جُرعه جُرعه کتاب را نوشیدم.غمِ دل کَندَن بود و حسرت جامانده ها،شَهد شیرین رسیدن به شهادت و خدمت بود و ذوق رسیدن به خدا. از تو و خاطراتت حکایت ها شنیده بودم،باورش سنگین بود و جانکاه اما به قول معروف 《شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن》. مادری بودی،شوخ طبع و دلداده اهل بیت و عاشق شهادت، #معرفی_کتاب #شهید_نوید #مرضیه_اعتمادی #نشر_شهید_کاظمی 🌹 ♡روایت ها صف به صف تو را خواندند و مرا با شما و زندگی تان همراه کردند.همراهیِ از جنس نور و لطف انسانهایی که آسمانی بودند و بس. جُرعه جُرعه کتاب را نوشیدم.غمِ دل کَندَن بود و حسرت جامانده ها،شَهد شیرین رسیدن به شهادت و خدمت بود و ذوق رسیدن به خدا. از تو و خاطراتت حکایت ها شنیده بودم،باورش سنگین بود و جانکاه اما به قول معروف 《شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن》. مادری بودی،شوخ طبع و دلداده اهل بیت و عاشق شهادت، کم نگذاشتی تا به آرزویت رسیدی و عاقبت بخیر شدی. خونِ ریخته تو و رفقایِ شهیدت،همان ها که با التماس اِذن شهادت رو از آنها گرفتی تا ابدالدهر می شود راهنمای اهل الارض برای رسیدن به همان عاقبتِ زیبای تو..... ♡کتابی لطیف با وزن خاطره گویی خانواده و دست نوشته های شهید،همچنین الطاف شهدا نسبت به شهید عزیز. 🌹 #برش_کتاب؛ ♡در جوابش می گویم؛ آقا نوید همیشه می گفت:"ما باید توی زمان حال زندگی کنیم." همیشه طوری برای زندگی شور و نشاط و برنامه ریزی داشت که انگار قراره صد سال زندگی کنه. جوری هم به فکر آخرتش بود که انگار همین فردا صبح از دنیا می ره. #کتاب#شهیدانه#رفاقت#نوید_صفری #مدافع_حرم#عاقبت_بخیری#شهادت#مذهبی #امنیت
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
9