طبیبانه: مجموعه داستان های پزشکی

طبیبانه: مجموعه داستان های پزشکی

طبیبانه: مجموعه داستان های پزشکی

1.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

2

شابک
9786229574744
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
1399/4/4

توضیحات

        «طبیبانه»، مجموعه داستان هایی است درباره حوادث روزمره زندگی، موضوعات پزشکی، مرگ، زندگی و روابط انسان ها با هم. این داستان ها طنز و تراژدی را با هم دارند و ممکن است برای شما و نزدیکان شما هم اتفاق افتاده باشد. با خواندن این داستان ها، با موفقیت ها و شکست پزشکان و بیماران در مواجهه با مرگ و زندگی آشنا می شوید. شخصیت های این داستان ها متفاوت هستند؛ از دختری که قربانی اسیدپاشی شده است تا کودکی که با یک بستنی از مرگ حتمی نجات می یابد. از مجروحی که در زیر عمل جراحی زنده نمی ماند، اما با پیوند اندام هایش سه نفر دیگر زنده می مانند تا مردی که برای کشتن مرد دیگری تلاش می کند. از نوزاد در حال مرگی که با شنیدن ضربان قلب مادرش زندگی دوباره به دست می آورد تا مردی که در جشن پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلی اش و دیدن همه دوستانش می میرد. از فرمانده مجروحی که همرزم زخمی اش را بر خود مقدم می دارد و او را به بیمارستان می برد و در آنجا بر زمین می افتد، اما همرزمش نجات می یابد تا دکتر علفی ای که برای مردم تجویزهای سنتی می کند، اما خود برای درمان به خارج می رود. همه این داستان ها، رونوشتی از زندگی ما هستند. بیشتر این داستان ها درواقع خاطرات و تجربیات دکتر «محمدرضا توکلی صابری» از سال ها طبابت است.
      

یادداشت‌ها

#معرفی_کتا
        #معرفی_کتاب
#نقد_کتاب

▪︎روزی که از درد دندان عقل رفتم دندانپزشکی تا بلکه درمون دردم پیدا بشه و از دست این درد دندون خلاص بشم مُنشی مطب گفتن منتظر بمونم،دو دقیقه نگذشت کتاب روی میز سالن انتظار رو که دیدم یادم رفته کجام و چیکار داشتم🙂
روی کتاب نوشته بود طبیبانه انگار مرهم زخم هامو دیدم،
کنارش کوچیک نوشته بود "مجموعه داستان های پزشکی"
خوشحال و سرخوش ازشون کتاب رو امانت گرفتم و راهی خونه شدم.

☆بعد مدتی کتاب رو خوندم،همون اول که با داستان یه پسر اَ.سید پاش شروع کرد و چون روایت تلخ بود تو ذهنم هنوز مونده،از اینجا که بگذریم و از روایت کودکی که با بستنی نجات پیدا کرد تا اونی که زیر عمل جراحی زنده نموند و اعضای بدنش با پیوند،جان ۳ نفر دیگر رونجات داد[تا اینجا همه ش مطالب پزشکی و ریز جزئیات بود و لاغیر]

☆روی صحبتم از اینجا به بعد بود که دکتر بزرگوار ماست ها رو ریخت تو قیمه ها؛
_چرا از ریز جزئیات پزشکی باید وارد بُعد دیگه بشوند و جایگاه مهم پزشکی و اطلا.عات مهم این حوزه رو به حد نامعقولی در ذهن مخاطب خورد شود!!!
_چرا طب سنتی نه؟؟!!
طب سنتی هم علم پایه خودش رو داره و در جایگاه خودش درمان داره ولی با مکمل کارهای پزشکی،اما روایت اینجا ضّد.یت تمام معنا خودش رو با طب سنتی به نمایش گذاشت....
_چرا وسط ماجرا یهو جناب دکتر یادش میاد از امدادگرهای موقع ج.نگ و نیروها و رسم شها.دت و نحوه کمک به سر.بازها و با چاشنی کمی احساسات مطلب رو جمع و جور کنه آخرش هم بشه غمگین ترین صحنه امدادگرها؟!!!
_ولی مهم تر از همه پایان کتاب بود که به هیچ اثر هنری و ادبی ختم نشد و شاید تنها کتابی بود که پایان درست و منطقی نداشت رو اعلام کنه؟؟!!!

[[نویسنده در کتاب خود حالاتی رو بیان می کنه که عفت کلام در تصویر سازی و پردازش یک واقعه رو زیر سوال می برد و این دور از شان یک متنی هستش که توسط یک شخص علمی نوشته شده،
چون اگر مطالب و فنون پزشکی باشد می تواند تا حدودی به صورت باز مطالبش را بنویسد ولی اگر در قالب داستان و مخاطب عام باشد باید عفت کلام رعایت بشود.
یا کلاً امکان این رو داشت با توجه ویژه به حوزه پزشکی محتوایی بنویسد که ربطی به پزشکی داشته باشه و از سختی ها و رنج و ایثارگری های این شغل صحبت می کرد‌.]]

■چراهایی که دلیل منطقی براشون پیدا نکردم و ممنون از دکتر که قلم داستانی رو حفظ نکردن و بی پروا ترین روایت های به هم نچسبیده و پرش زمانی بی دلیل رو عنوان کردن.
انتظار مطالب و تفکر یه دکتر برام سنگین تر از این محتوا و مطالب کم جون بود،با اینکه همین مطالب در چهارچوب خودش می تونست محتوایی بی نظیر باشه....ادامه در تصویر
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1