یادداشتهای مهدیه اسدی (17) مهدیه اسدی 1404/7/18 - 19:19 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 99 داستان دو بخشه، بخش اول حرفها و توصیفات مرد از زبان خودشه. مردی که وارد چهل سالگی شده و ذهنش اینقدر آشفتهست که نمیدونه دقیقا چی میخواد. به دنبال معالجه نیست. سر جنگ داره با جبر طبیعت و با همون نگاه از درد لذت میبره! کسیه که دنبال بهبود وضعیتش نیست، کار و فعالیت دیگران رو کم ارزش میدونه. از دیگران دوری میکنه و دیگران رو احمق میدونه. فکر کردن زیادش مانع عمل میشه، اونقدر به نتایج کار فکر میکنه که نهایتا احتمالات منفی منصرفش میکنه و به انجام همه چیز شک داره، هیچ عملی انجام نمیده و توی این چرخه همین بیعملی آزارش میده و باعث فکر بیشترش میشه. و باز هم حرفهایی که در گذشته از دیگران شنیده رو خیلی با خودش تکرار میکنه. در ادمه از انگیزهها و از خواستن زیباییها و خوبیها میگه. از اینکه مردم اصولا پی چی میرن؟ منافعشون یا خوبیها یا خواستههای خوب و بدشون؟ اینو مطرح میکنه که اساسا منافع مردم چیه؟ برچه اساسی پوضوعاتی منفعت مردم حساب میشن؟ پیشرفت نگاه بشر رو زیر سوال میبره و میگه انسان امروز فرقی با انسان عهد عتیق نداره و فرهنگ و تمدن هیچ کمکی بهش نکرده اون اراده شخصی و تمایلات انفرادی رو در بالاترین سطح مصالح میدونه که قابل دستهبندی نیست و افراد به دنبالش در حرکتن. و همین میشه که سیستمهای عاقلانه از کار میافتن. اما به نظر این فلسفهبافیهاش هم بهانهاین برای بیعملی خودش. توی حرفهایی که راجع به این موضوع میزنه به راحتی میشه همون مسیری که خودش توی زندگی پیش گرفته رو دید: توی محاسباتش هیچ وقت همه چیز بینقص نمیشه، پس نمیتونه یه راه رو انتخاب کنه و هی فلسفه میبافه و خیالبافی میکنه. چیزی رو میخواد ولی نمیخواد. به نظرش چیزی درسته ولی همزمان غلطه. این که این چرخه فکر و عمل معیوب چطور شکل گرفته جای بحث داره. از ضعف عزت نفسه یا از افسردگی یا اضطراب یا چی؟ در بخش دوم شخصیت به یادآوری خاطراتش میپردازه: الگوی رفتاریش و نگاهش به افراد که توی بخشی اول گفتیم در رفتارش در محل کار هم در جریان بوده. با این تفاوت که ثبات نداشته و بعضا رفتارهای نقیض این رو هم داشته. به نظر میرسه که اینقدر این عزت نفس پایین آزارش میداده که با رفتارهای مثل غرور یا احمق دونستن دیگران و دوری از اونها یا حتی دعواهای ساختگی و تمایلات نامشروع به دنبال رهای برای جبرانش بوده تا بلکه مقداری ازین حس کاسته شه. از نقاط ضعف اینه که توی قسمت اول کتاب، پرشهای موضوعی جملات، خوندن کتاب رو سخت میکنه و باعث میشه رشته معنا از دست ذهن در بره. ترجمه ضعیف هم به این قضیه کمک میکنه. با اینکه خیلی از افراد با نوشتههای داستایوفسکی ارتباط نمیگیرن اما اینکه کتاب از دید اول شخص نوشته شده میتونه باعث شه افراد بیشتری باهاش ارتباط بگیرن. باید اعتراف کنم که نمیتونم نتیجهگیری بنویسم چون کتاب رو تموم نکردم 👀 5 3 مهدیه اسدی 1404/7/18 - 12:52 بار هستی میلان کوندرا 4.0 67 کسی که در شرایط آ نتواند آرام زندگی کند در شرایط ب هم نمیتواند آرامش داشته باشد. ذهن و نگاه ما به زندگیست که اهمیت دارد. 《میتواند طور دیگری باشد》 جملهای که انگیزه بیشتر تصمیمهاییست که در داستان گرفته میشود. ● زن و مرد داستان معمولا تصور میکنند که همیشه همه چیز میتواند طور دیگری یا طور بهتری باشد. با همین تصورات است که لیزا پیشنهاد مهاجرت را میدهد، یا اینکه توماس را رها کرده و به پراک باز میگردد. مادر ترزا را همین تصور به آن مسیر میکشاند. یا با همین تصورات است که توماس در ازدواج با لیزا، در ترک کردن روابطش و در ترک شدن توسط لیزا هیچگاه یک تصمیم واقعی نگرفت. این تفکر همیشه یک چیز بهتر دیگر هست، باعث شده توماس از زیر مسئولیتها فرار کند و زندگیش را توی یک بلاتکلیفی بگذارد تا جایی که شرایط برای دیگران اینقدر سخت شود که تصمیم نهایی را بگیرند و در واقع بار مسئولیت را از دوش توماس بردارند. ● عشق یا آزادی به نظر میرسد در نیازهای توماس، نیاز به آزادی و نیاز به عشق ورزیدن هر دو میزان بالا و نزدیک به همی دارند که به ناتوانی توماس در تصمیمگیری دامن میزنند. توماس برای جواب دادن به نیازش به آزادی به سمت سابینا میرود و در عین حال به خاطر پاسخ نگرفتن نیازش به عشق، بیقرارست و مدام به ساعت نگاه میکند. ● هویت گمشده ترزا: به واسطه مادر ترزا و رفتار ناشی از گذشتهاش، ترزا کودکی و نوجوانی خود را به دنبال تایید و محبت مادرش دویده است. به چشم مادرش، ترزا گذشته اوست که هیچ چیز باارزشی در آن نیست. ترزا هویت خود را در نگاه کردن به آینه و در نزدیک شدن به مرد غریبه خارجی جستجو میکند. او این را راه فرار از وضع فعلی و دریچه ورود به همان طور دیگر میداند. اما وقتی در شرایط متفاوتی هم قرار گرفت باز با همان نگاه خودش را میآزرد. ترزا با توماس ازدواج نکرد. او با کسی ازدواج کرد که دوست داشت شبیهش باشد. ● خواب، سرریز شبانه مغز از فشارهای روز: خوابهای ترزا فعالیت شبهنگام مغزش در پاسخ به سرکوبهای احساسی طول روزش است. فکر او راجع به بدنش، بیمرزیهای مادرش، نیازش به تایید شدن، ارتباطهای متعدد توماس با زنان دیگر، همه و همه باعث خوابهای شبانهاش بود. تا به اینجا زن و مردی را داریم سرگردان و ناتوان در ساختن مسیر... 0 4 مهدیه اسدی 1404/1/7 - 23:02 نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی 3.5 82 سال پیش کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول را از نشر سبو خواندم. ویراستاری کتاب آنقدر بد بود که بارها و بارها کتاب را کناری انداختم و هر بار به خودم گفتم محال است این کتاب را با این ویراستاری افتضاح بخوانم، اما خواندم. این کتاب را هم از نشر دارینوش سال پیش برای تولدم هدیه گرفتم. امشب برش داشتم که بخوانم. اما همان صفحه اول درش را بستم. این یکی را حتی اگر تهدیدم کنند نمیخوانم. خرابکاری محض است. نمیدانم درین انتشارات چه میگذرد یا در مغزهایشان چه میگذرد که راضی میشوند این کتاب را با این وضع ویراستاری چاپ کنند و بدهند دست مردم. با این اخباری که این روزها از گوشههای ایران خودمان و کشورهای همسایه به گوش میرسد بیشتر روی فارسی و نوشتنش و گفتنش حساس میشوم. یک لیست ساختهام از مقتولینی که برای اشتباهاتشان جان به جانآفرین تسلیم کردهاند. مرگ حق است و من فقط وسیلهام. عکس صفحه اول کتاب را همینجا منتشر میکنم. ویراستار این کتاب را هم در ردیف پنجم آن لیست مینویسم. ویراستارش حسن علیشیری بود. 11 20 مهدیه اسدی 1404/1/3 - 17:38 مغزنوشته های یک جنین مهرداد صدقی 3.2 27 کتاب از مهرداد صدقی... کوتاه بود و به این امید خواندمش که در این روزهایی که حتی تحمل خودم را هم ندارم لختی بخندم. کتاب افکار یک جنین بود اما زیادی عاقل، حتی میانسال. برای خندیدن میرویم و کتاب بعدی از سری آبنباتها را میخوانیم... 2 10 مهدیه اسدی 1403/12/29 - 15:44 آخرین نشان مردی مهرداد صدقی 3.9 52 شب را بیدار ماندیم و بسیار خندیدیم. راضیم ازت آقای صدقی👍🏻 1 24 مهدیه اسدی 1403/12/29 - 02:57 آخرین نشان مردی مهرداد صدقی 3.9 52 وضعیت من حین آمادگی برای کنکور :) 3 8 مهدیه اسدی 1403/12/29 - 02:04 مغازه ی خودکشی ژان تولی 3.4 635 کتاب کوتاه بود، نکتهای نداشت و پایانش هم به شدت مسخره بود... طوری که همه صفحههای قبلی رو برد زیر سوال. خلاصه اینکه کتابی بود برای تشویق بچههای دهدوازده ساله به خودکشی... به اینکه با لبخند خودتان را بکشید :/ 8 14 مهدیه اسدی 1403/12/27 - 05:46 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.0 107 این دیگه چی بود من خوندم🥴 کتاب میخواد داستان یه پادآمانشهر رو بگه که اونجا مردم از سرشت انسانی خودشون فاصله گرفتن در قالب استعارهها مفاهیم رو بیان میکنه و انسانها رو میندازه به جون انسانها و موقع سلاخی کردن هم تصویرشون میکنه جایی خوندم که این کتاب رو شبیه کتابهای جرج اورول میدونست من از اورول۱۹۸۴ رو خوندهم و خلاصه صوتی قلعه حیوانات رو شنیدهم. به نظرم لاشه لطیف خیلی ضعیفتره و قابل مقایسه نیست ولی میتونست یه ذره لطیفتر بیانش کنه😬 1 12 مهدیه اسدی 1403/12/19 - 15:58 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 664 نورا سید پا به کتابخونهای میذاره که میتونه کتاب حسرتهاش رو ببینه. از اونجا میتونه وارد زندگیهایی بشه که حسرتشون رو داشته. زندگیهایی که در اونها کاری رو انجا داده که الان حسرتش رو میخوره. نورا سی و پنج سالشه. اگر نورا توی بیست و سه سالگی وارد این کتابخونه میشد چه واکنشی داشت؟ . . . مهم نیست که قبلا چه انتخابهایی کردیم. مهم اینه که حتی اگر یک سال هم از عمرمون مونده باشه میتونیم همون جور که میخوایم، همون جوری که حسرتش رو میخوردیم بنویسیمش... همین الان هم بینهایت احتمال وجود داره که زندگیمون چطوری تموم میشه. جایگاهی که انسان برای رسیدن به آن تلاش زیادی کرده، با جایی که یک عمر از آن فرار کرده یکی است... . . . لازم نیست زندگی رو درک کنی. فقط باید اون رو زندگی کنی. 1 18 مهدیه اسدی 1403/12/7 - 20:46 سهشنبه ها با موری میچ آلبوم 3.8 2 چند سال پیش چندتا از دوستانم درباره این کتاب حرف میزدند. فکر میکردم ازین کتابهاست که رویاها و روابط غیرواقعی را لای جملات اغراقآمیز میپیچد و به خورد مخاطب میدهد. تا همین دیروز هم نظرم همین بود. به بهانهی باشگاه روانچه خواندنش را با فکر اینکه اصلا چرا دارم میخوانمش؟؟! شروع کردم و امشب تمام شد. آن چیزی که فکر میکردم نبود... کتاب کوتاهی بود اما یادآوریهای زیاد و عمیقی داشت کتاب را در طاقچه بینهایت خواندم و نمیتونستم متن را کپی کنم یا از صفحه عکس بگیرم که بریده کتاب منشر کنم. حوصله نوشتن آن قسمتها را هم ندارم... چندتایی که در ذهنم مانده اینهاست: _بالاخره میمیریم، مهم نیست به خودمون چی میگیم _خیلی اصرار نکن ولی زود هم ولش نکن _باید فرهنگ خودتو بسازی و با اون زندگی کنی _یا دوست داشته باش یا بمیر _باید دل کندن رو یاد گرفت. یه احساس رو کامل تجربه کن. اونجائه که میتونی بگی من این حس رو تجربه کردم حالا میخوام حسهای دیگه رو زندگی کنم _و... خودت رو ببخش. واسه کارایی که کردی و نکردی خودتو ببخش... 1 24 مهدیه اسدی 1403/11/28 - 22:33 انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر یوال نوح هاراری 4.1 61 توی صفحه ۲۷۵ و بخش بینشهای امپراتوری، یوال نوح هاراری میگه: 《بخش چشمگیری از دستاوردهای فرهنگی بشر مدیون استثمار مغلوبان بوده است.》 اینکه دستت رو از نان سفره مردمان سرزمینی پرکنی و باهاش سفارش خلق اثرهای هنری بدی... حالا اون اثری که خلق شد میشه هنر سفارشی... یه نفر مسئله این هنر سفارشی رو برای من بازه کنه لطفا :/ 4 21 مهدیه اسدی 1403/11/6 - 14:24 مرقع رنگین رضا امیرخانی 5.0 1 هرچه گشتم مرقع رنگین مجلد یک را در کتابها پیدا نکردم. ثبت کتاب جدید هم که نتیجه معلومی ندارد. پس این کتاب را به این نیت در کتابهایم ثبت میکنم که مجلد اول مرقع رنگین باشد. 3 15 مهدیه اسدی 1403/11/6 - 14:22 مرقع رنگین 5.0 1 هرچه گشتم مرقع رنگین مجلد سه را در کتابها پیدا نکردم. ثبت کتاب جدید هم که نتیجه معلومی ندارد. پس این کتاب را به این نیت در کتابهایم ثبت میکنم که مجلد ۳ مرقع رنگین باشد. کتاب اصلی ۸۸ صفحه است. 0 6 مهدیه اسدی 1403/10/28 - 21:32 قصه های خوب برای بچه های خوب: قصه های برگزیده ازکلیله ودمنه جلد 1 مهدی آذریزدی 4.4 10 ولی چرا همه اینقدر راحت میمردن؟؟!! 0 11 مهدیه اسدی 1403/10/20 - 00:02 مبانی طراحی گرافیک ایمی ای آرنتسن 3.3 1 مبانی طراحی گرافیک میخوانم و اینجا دوستت دارمهای پنهانی ثبت میکنم... چه روزگار غریبیست... 1 6 مهدیه اسدی 1403/10/11 - 23:57 آبنبات هل دار مهرداد صدقی 4.4 329 "هنگام مطالعه با صدای آهسته بخندید. همسایهها خوابیدهاند." :))) با بیمیلی خواندنش را شروع کردم اما تا نخواندمش آرام نگرفتم. در تک تک صفحههای کتاب برای خندیدنهای عمیق جملهای پیدا میشد. 2 6 مهدیه اسدی 1403/2/17 - 16:45 هزار نقش: نقوش خطوط تزئینی، کاشی، جر، گچبری، حجازی، چوب، آلات فلزی، سفال، پارچه، ... 5.0 1 تالیف: آناهیتا مقبلی، مجید رضا رستمی 0 7