یادداشت‌های ثنا احمدی (119)

اعتراف
          دریافتم که این پرسشم که زندگی من چیست و این پاسخ که شر است کاملا درست بود. تنها چیز نادرست آن بود که پاسخی را که فقط مربوط به زندگی من بود، به کل زندگی تعمیم می‌دادم: از خودم می‌پرسیدم زندگی من چیست، و پاسخ می‌گرفتم : شر و بی‌معنا. به همین دلیل پاسخ «زندگی شر و بی‌معناست» فقط به زندگی من مربوط بود و نه به کل زندگی بشری. من حقیقتی را دریافتم که بعدها آن را در انجیل پیدا کردم: مردم به تاریکی بیش از روشنایی علاقه یافتند، زیرا کارهایشان شر بود. زیرا هرکس کار بدی انجام دهد از نور نفرت دارد و به سوی نور نمی‌رود تا کارهایش برملا نشود.

پایان کتاب پرچالش اعتراف. کتابی که در طول نگارش خواننده رو آماده سوالات عجیبی می‌کنه و در آخر کتاب به دنبال پاسخ‌های مناسب برای اون می‌گرده.
من از خوندن این کتاب لذت بردم.
برای همین اتمام کتاب رو انقدر به تاخیر انداختم که به قدر کافی توی وجودم ته‌نشین بشه.
البته که این کتاب از نشر گمان باید یک‌بار دیگه خونده بشه.
شاید سال‌های دیگر وقتی که سنم از این چیزی که الان هست بالاتر رفت.
        

17

انتری که لوطیش مرده بود
          این کتاب رو در چالش کتاب‌خوانی خانم به ندرت در اینستاگرام خوندم.
کتابی خوب که مجموعه‌ای از داستان‌های کوچک‌ رو در دل خودش جا داده که مهم‌ترین اون ها "انتری که لوطی‌اش مرده بود" است.
اگر بدون گارد نسبت به صادق کوچک این قصه رو بخونیم بسیار آموزنده است.
انتری که مدت‌ها در سیطره لوطی بوده و همیشه آرزوی آزادی و رهایی از دست لوطی رو داشته، بعد از رسیدن به آزادی به خاطر عدم آگاهی از نحوه استفاده درست از اون آزادی اتفاق‌هایی رو تجربه می‌کنه که در نهایت اون رو به جایی می‌رسونه که باز دلتنگ رسیدن به اسارت لوطی می‌شه.
وقتی که داستان تموم شد مدام تصور می‌کردم که نکنه مردم تشنه آزادی این روزهای جامعه ما یه روز با رسیدن به آزادی مشروط و مشروعی که حقشونه و تا به حال کامل لمسش نکردن و فقط تصورش کردن برسن به جایی که بگن : کاش برگردیم به اون خفقان. و از فکر کردن به این موضوع پشتم لرزید.
امیدوارم روزی آزادی رو در آغوش بکشیم که کاملا بدونیم چیه و باید ما رو به کجا برسونه.
        

2

سقوط بهشت: خاندان پهلوی و روزهای پایانی ایران پادشاهی

2