سفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلو

سفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلو

سفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلو

منصور ضابطیان و 1 نفر دیگر
4.1
100 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

209

خواهم خواند

48

ناشر
مثلث
شابک
9789648496901
تعداد صفحات
202
تاریخ انتشار
1399/8/19

توضیحات

        
منصور ضابطیان در معرفی این کتاب می نویسد: مارک دو پُلو مجموعه ای جدیدتر است از سفرهایی که در دو سال اخیر رفته ام. سفرهایی به این سوی و آن سوی جهان که نمی دانم هدف واقعی اش چه بوده و چیست، اما این را می دانم که با سفر، مفهوم لذت از جهان هستی را بیشتر دریافته ام و احساس خوشبختی بیشتری کرده ام. این احساس خوشبختی  به واسـطه ی بخش خوشگذرانه ی سفر نیسـت که در حضـر هم می توان خوش گذراند، اما احساس خوشبختی نکرد. این احساس تنها با تجربه ی سبک زندگی مردم جهان است که پدید می آید.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلو

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلو

نمایش همه
مارک  و پلو: مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس هاسفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلوبرگ اضافی: یادداشت هایی از شرق تا غرب

یادداشتی مشترک برای ۵ سفرنامه از منصور ضابطیان

5 کتاب

به صورت مجموعی بخواهیم نگاه کنیم، سفرنامه های منصور ضابطیان انصافا یک تحول جدی در این عرصه است... اما بررسی: قلم نویسنده کشش فراوانی دارد که مجری پادکست رادیو مضمون حین پرسش از آقای ضابطیان، از آن با لفظ فوت کوزه گری یاد می‌کند قلمی شیرین که شما را با خودش همراه می‌کند اما چیزی که از سفرنامه می‌خواهیم آشنایی با فرهنگ و روابط حاکم بر کشور مقصد است که بین این ۵ تا به جز استامبولی، در مابقی خیلی کم دیده می‌شود که در " برگ اضافی" به بدترین نحو خود می‌‌رسد چیزی که نویسنده هم به آن معترف است و از ما می‌خواهد که از برگ اضافی اطلاعات نخواهیم خب پس چه بخواهیم؟ البته انصافا استانبولی در یک سطح دیگه است و ترکیه رو خیلی خوب معرفی می‌کنه جدی ترین نقد من به این مجموعه همینه هر چند که با وجود این، باز هم ارزش خوندن یا گوش دادن داره به نظرم آخرین نکته هم نسبت به دیدگاه های سیاسی نویسنده که هر از گاهی در کتاب بازتاب پیدا کرده: آقای ضابطیان، تشبیهی که بین حاکمان ایران و آمریکا کردید و گفتید که سیاسیون در همه جای دنیا یک طور اند و مردم هم همه جا خوب هستند، نامردی بود و نشان از سطحی بودن تفکر سیاسی داشت... یا حق

1

یادداشت‌ها

          منصور ضابطیان از جمله افراد جالب و فرهنگیِ تقریبا نامداریه که اکثر ما متولدین دهه ۶۰ و ۷۰ با فعالیت های فرهنگیش کم و بیش آشناییم. بچه های نسل ما خیلی از شبهاشون رو با برنامه های تلویزیونی و رادیویی ضابطیان سپری کردن. ماها خاطرات خوب و آرومی از فعالیتهای فرهنگی ایشون داریم. از چاپ نوشته هاش تو مجله ی چلچراغ دوران اصلاحات گرفته تا برنامه های رادیو هفت و رادیو شب و صد برگ، وقت خواب و ... . شخصا محتوای کلی این برنامه هارو مثل شعر خونی، دکلمه ، روخونی بخش هایی از کتابها، پخش موسیقی های اروم و قدیمی رو دوست داشتم و گاهی که فکر می کنم می بینم حتی سبک نوشتاری اقای ضابطیان چندان بی تاثیر در سبک نگارشی خود من هم نبوده.  فعالیتهای این شخصیت در ذهن و نوع نگاه من به جهان هم تاثیر گذار بود و با وجود تغییرات فکری که در طول سالها داشتم این تاثیر همچنان با من و شاید هم با نسل های من خواهد موند. 

با گذر زمان وقتی  بیشتر با کارهای ادبی  ایشون آشنا  و در فعالیت های تلویزیونی و رادیویی شون دقیقتر شدم، متوجه یک نوع دیدگاهی شدم که کمی آزاردهنده بود تا جایی که امروز که این مطلب  رو می نویسم، شدم منتقد آثارش به خصوص سفرنامه هاش؛ چه از منظر عکاسی، چه از منظر اطلاعات تاریخی و باستانی و چه موضع سیاسی.
قبلا اگر که هنرمندها در برنامه هاش شرکت داشتند می تونستم پای صحبت هاشون بشینم اما الان با توجه به زوال و نابودی مفهوم "هنر و هنرمند" در این سالهای بحران سیاسی و اجتمای و جایگزینیِ واژه هایی مثل "سلبریتی" در شبکه های اجتماعی و سو استفاده از اعتماد مردم  توسط این جامعه ی رو به زوال_یعنی جامعه به اصطلاح هنرمند_ هیچ جای صبوری و مدارا با هیچیک از این  به اصلاح هنرمندان نمی بینم. 

اما از طرف دیگه، حضور مهرداد مهدی، اکاردئون نواز بسیار با استعداد که چند سال پیش ممنوع الکار شد در برنامه ی یوتیوبی رادیو هفت یادم انداخت این برنامه ها این دلگرمی رو به من می داد که هنوز میشه  دلخوش کرد که آدمهای نابی که دیده نمی شند و کمرنگ هستند، باز به روی صحنه بیان.... اما این امید آیا برای نسل ما یک فریب و یک امید واهی نبود؟... 

درباره آثار ادبی ضابطیان موضوعی که زمخت دیده شده و شاید  مخاطبان  دیگه هم متوجه اون شده باشند، احساسات شدید او را رابطه با ایران، یا احساسات شدید وطنیه. چنین احساسات افراطی_ که ناشی از سالها نابسامانی اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادیه و تلاش هر روزه ی مسئولین برای تسریع پروسه ی  تخریب پتانسیل ها و ارزش های این سرزمینه_ قابل درکه و جای سرزنش نداره. این نویسنده، نماینده ی خیل مردمی با چنین احساساتی شدیده. باید دونست که تاریخ با این احساس، تحریف می شه و آینده با فرمون چنین نگاهی به بیراهه خواهد رفت. نگاه تحلیل تاریخی هم، همسو با این حرف منه. 

حس شدید ناسیونالیستی رو نمی شه در  جامعه نادیده گرفت، چرا که به سطح وسیعی رسیده  و جزو واقعیت روزگار ماست و ضابطیان نماینده و بازتاب  این تفکر اجتماعه که رو به کدوم سمت و سو داره حرکت می کنه.  
ما به دلیل تجربیات و درد مشترکی که همگی در ایران داشتیم، گاهی با ضابطیان همراهیم اما نباید فراموش کرد که میشه ازین چارچوب خارج شد و از بیرون به احساساتمون نگاه کنیم، راه درست قضاوت بیرون اومدن از خودمون و از بیرون به خودمون نگاه کردنه... 
جدا از این، محبوبیت برنامه ها و آثار ضابطیان نشون میده تلاشش در راستای ارتقا سطح فرهنگی و هنری نسل های ۶۰ و ۷۰  موثر و انکار ناپذیر بوده و جزئی از نوستالژی بچه های این نسل شده. من به مجموع کتابای ضابطیان سه ستاره از پنج میدم. شاید همین نوستالژی رو نمره دهی من سایه انداخته باشه اما شاید آثار ضابطیان به مرور زمان نمره ی کمتری از آن خودش بکنه...     


        

3

          "مارک دو پلو" جلد دوم مجموعه سفرنامه منصور ضابطیان مابین سالهای ۱۳۹۰ تا ۹۲ به کشورهای کنیا، بلژیک،چک، هلند و آلمان، پرتقال، یونان، عراق، برزیل.
وفق سفرنامه قبلی این کتاب هم خیلی جذابه مضاف براینکه مفصل تر نوشته شده، نویسنده تو مقدمه توضیح میده که سفرنامه های قبلی بیشتر برای انتشار در مجلات نوشته شده بود ولی این یکی درجایی چاپ نشده.
کتاب دوباره با چندین صفحه عکس جذاب رنگی آغاز میشه و گرافیک خلاقانه و متفاوت.
اولین کشور کنیاست. درباره زیبایی‌های کنیا زیاد شنیدم و خیلی دوست دارم روزی اونجا رو از نزدیک ببینم.
"اگر روزگاری گذرتان به کنیا افتاد، دو چیز را ازدست ندهید:غذا و میوه"
هیجان انگیزترین بخش سفر به کنیا هم پارک‌های ملی و حیات وحش اونجاست. "مرکز فیل ها،باغ سوسمارها، پارک مارها و هر جک و جانور دیگری که خانه شان اینجاست. فقط برای تماشای مورچه ها و پشه ها بلیط نمی فروشند!"
دومین سفر مربوط به بلژیک و بروکسل ،زادگاه "تن تن و میلو " یا بقول بلژیکی ها "بابی" و  آفریننده اش "هرژه" است. جالبه که کارتون‌های لوک خوش شانس هم مال بلژیکی هاست.
"اعتراف می کنم دو چیز مرا به بروکسل کشاند. اول شکلات و دوم تن تن."
نماد شهر هم که پسر بچه ای در حال جیش کردنه! 
بعدی نوبت چک و پراگ. ضابطیان چندساعت قبل پرواز تو خیابون با یک ماشین تصادف میکنه و همون جور شل و پل باز هم سفر رو کنسل نمیکنه!
یک عادت دیگه نویسنده در سفر که معمولا تنها هم هست اینه که از قبل هتل رزرو نمیکنه و همون مرکز شهر دنبال هاستل میگرده که تبعاتی هم بعضی اوقات داره ولی هیجان انگیزتره! 
هلند و آلمان، درست بعد از یک سفر به اهواز و بوشهر انجام میشه و این حسه از کرخه تا راین و بی آبی و بی هوایی و عدم امکانات جنوب کشور نویسنده رو خیلی متاثر کرده.در آمستردام بدون آسیاب بادی و گل لاله رفتار دوستانه مردم خیلی تاثیرگذار بوده و اصلا هلند رو در خیلی کتاب‌ها کشور مدارا نامیده اند. به همین جهت مهاجرین احساس بهتری دارند و تبعا مسلمان هم در اونجا زیاد هست.
داستان آلمان بیشتر به تحلیل اجتماعی سیاسی جامعه آلمان، مهاجرهای ایرانی و همونطور که قبلا نوشتم افسوس از وضعیت فعلی ایران هست.
"من دلم می‌گیرد وقتی میبینم مامور کنترل پاسپورت آمستردام بالبخند به من خوشامد می‌گوید و با من خارجی شوخ طبعی می‌کندو اینجا درخاک خودم وقتی گذرنامه ام را به مامور کنترل فرودگاه میدهم،حتی حاضر نیست سلامم را جواب دهد.
من اینجا درکنار راین، وقتی به کرخه فکر میکنم، دلم می‌گیرد.
نق نمیزنم،غرغرو نیستم....مرا ببخشید،فقط دلم گرفته است."
نوبت به پرتغال میرسه، اولین سوال برای ایرانیها اینه که ارتباط پرتقال با اونجا چیه؟! پرتقال فعلی ما در قرن پانزدهم توسط تاجران پرتغالی از کشور هند آورده شده اند، نسل قبلی پرتقال‌های ایرانی تلخ بودند و در اروپاPersian orange  نامیده می‌شدند. در نتیجه در کشورهای ترکی، یونانی،عربی، بلغاری و جنوب ایتالیا این میوه رو شبیه کشور پرتغال تلفظ می‌کنند. اما خود اسم پرتغال از بندر Portus Cale گرفته شده یعنی بندر بزرگ در طول زمان شده Portugal. 
کشوری که ظاهرا از همتایان اروپایی خود عقب تر افتاده، در طول جنگ های جهانی آسیبی ندیده و همون ظاهر قدیم خودش رو حفظ کرده. فادو آواز محلی پرتغالی‌هاست که حزنی دلنشین با تحریر داره. شاید این آواز بازماندگان برای عزیزان دریانوردشان بوده که برای غارت به سرزمین های دیگر رفته بودند!
می‌رسیم به یونان، همزاد ایران و دشمن قدیمش اش!
آتن و جزیره میکونوس، بعد از دو روز تظاهرات و تعطیلی فرودگاه آتن بخاطر مشکلات اقتصادی ولی موقع ورود نویسنده همه چی خیلی آرومتر از اونی هست که رسانه میلی ما نشون میده! 
معروفترین مکان آتن آکروپلیس یا شهر مرتفعه. مجموعه ساختمانهای این منطقه در سال ۴۸۰ قبل میلاد براثر حمله ایرانیان آسیب جدی دیده، ضابطیان در یونان به همه گفته کار ما نیست شما هم اگر اون ورا رفتید بگید کار ایرانیها نیست!
غذاهای یونانی با ذائقه ایرانیها جوره و غذایی هم دارن با نام Tas Kebab
بادمجون خورن و گلدان ریحون تو هر رستورانی روی میز هست که میتونید حتی از برگهاش بکنید و بخورید! 
یونانی ها به بله میگویند "Ne" و به نه می‌گویند "ohi" شبیه اوکی!
و اینکه یونانیها به کسی که خیلی خوب و سلیس صحبت می‌کند میگویند: انگار داره فارسی صحبت می‌کند! همه این اصطلاح را می‌دانستند اما هیچکس نمی‌دانست ریشه اش درکجاست.
سفرنامه عراق هم برای تهیه یک برنامه رادیویی به نام "ثانیه های بارانی" انجام شده و خودم هم که حدود سال ۸۹ به عتبات مشرف شدم، خاطراتی شبیه به ضابطیان در یادم هست. بنظرم این چندصفحه به زوایایی میپردازه که اصولا زائران خیلی دوست ندارن درباره اش صحبت کنن چون سفر معنویه و غر زدن ممنوعه!
آخرین سفرنامه مربوط به برزیل، سائوپائولو و ریودوژانیرو
چه جای دل انگیزی! فکر کنم خیلی از ایرانیها دوست دارن برزیل رو ببینن.

تو برزیل چیزی برای خرید سوغاتی پیدا نمیشه که از ایران ارزونتر باشه غیر از میوه های عجیب و غریب!
جالبه که ضابطیان لوئیس برزیلی رو که در ایستگاه کشتی میکونوس یونان دیده بود و قرار بود بعدا همدیگر رو ببینن، حالا در برزیل بعد شش‌ماه ملاقات میکنه! برزیلی ها و بنظر من کلا آمریکا جنوبی‌ها خیلی خونگرم و مهمان‌نوازن. (البته شبها خیابون های اونجا امن نیست) زود باهات رفیق میشن و اشتراکات فرهنگی زیادی داریم! یکیش عادت به تاخیر در ملاقات ها و قرارها، و اعتقاد به بودن یک نظم در بی نظمی! 
"در سفارت برزیل در ایران، میگم اگر ویزا خیلی وقته اومده چرا به من خبر ندادین؟ می‌گه سرمون خیلی شلوغه. میگم من پنج بار زنگ زدم گفتن نیومده. میگه این همکارمون همین طوریه،  هروقت سرش شلوغ  باشه میگه ویزا نیومده!"
پنجره های بزرگ و آفتابگیر، ویژگی ساختمان‌های برزیل است. معمولا پرده ای هم وجود ندارد و براحتی می‌شود پنجره ی روبرویی را تماشا کرد، کاری غیر اخلاقی که اراده قوی می‌خواهد تا آن را انجام نداد.
فصل‌ها برعکس نیمکره شمالیه، ابتدای بهار در ایران میشه ابتدای پاییز در برزیل. 
"برای ما که در شرق به دنیا آمده ایم،تعریف بهشت همیشه تجسمی بوده‌است از باغ ها و دشت های سرسبز، میوه های فراوان، حوری ها و غلمان های زیبا و ... بر فراز شوگرلوف مرتب از خودم میپرسم، تجسم فیزیکی بهشت برای مردمان این سوی دنیا چگونه است؟"

۲۰۰ صفحه
#مارک_دو_پلو #منصور_ضابطیان #نشر_مثلث



 

        

0

          چند سالی بود که دوست داشتم کتاب های ضابطیان را بخوانم اما هر بار که در کتابفروشی ها میدیدمش یا پولم کم بود، یا بارم سنگین، یا کتاب های دیگر زورشان میچربید و در سبد خریدم جا میگرفتند، بالاخره یک نفر در امری خدا پسندانه مارک دو پلو را برایم هدیه آورد و درست در شرایطی که روحم از شدت سفر نرفتن داشت میپوسید مارک دو پلو پیدا شد و آتش به همه عالم زد :))

خلاصه با جگری سوخته و یک چشم اشک و چشم دیگر خون مارک دو پلو را خواندم، خندیدم، بغض کردم، هیجان زده شدم، خیلی کتاب خوبی بود !
فقط اینکه... 
چرا تا میرفتیم در حس یک سفر فورا تمام میشد؟ چرا انقدر کوتاه؟ بنظرم هر کدام از سفرهایش قابلیت چاپ شدن در یک کتاب مجزا را داشت! نه اینکه نصفه نیمه آدمی را که هنوز از شنیدن اوصاف یک کشور سیر نشده به کشوری جدید بکشد.. البته خودش هم گفته بود که این ها را برای مجله مینویسد اما خب کاش برای چاپ کتاب کامل ترش میکرد!
تنها اشکالاتم به کتاب یکی همین بیان ناقص و زودگذر بود و دیگری رنگی نبودن عکس ها!
جنابِ نشر مثلت! این همه پول میگیری بابت این کتاب ها! حالا چهارتا عکس را هم رنگی چاپ میکردی بی معرفت! این رسم لوتی گری نیست آخه :))

از اثرات خوب کتاب هم این بود که تصمیم گرفتم یک بخشی از پول هایم را در حال و آینده برای سفر ذخیره کنم و زبان نصفه نیمه ام را به جایی برسانم که در سفرهای برون مرزی ام که با همان ثروت هنگفت و سرمایه عظیمم😂 (بخوانید دو قرون پول) خواهم رفت به مشکل بر نخورم ! ( آرزو بر جوانان و این ها.. )

+ بنظرتون کتاب بعدی که از ضابطیان میخونم چی باشه؟ کتابی که بیشتر آدم رو با سفر همراه کنه و نگه داره.. سباستین خوبه؟
        

4