یادداشت‌های امیرمهدی دماوندی (63)

          خب...⚔️
بالاخره با پایان کتاب شوالیه هفت اقلیم،#مارتین هم خوندم و ارادت خاصی نسبت به این تپلی مهربون پیدا کردم.
_اول اینکه متن مرورم بدون اسپویله و با خیال راحت بخونید.
_دوم اینکه به خاطر سه بخش بودن کتاب،مرور من هم سه بخشی هست.

ستاره‌ای🌠که می افته برای کسی که می بیندش بخت و اقبال می‌آره.

🔸️بخش اول:
#شوالیه_سرگردان
بزارید من اول از آرت🖼های خوشگل این کتاب بگم؛توصیف ناپذیر و بشدت زیباست.
به کتاب رنگ و روح داده.

📕داستان:
شروع داستان بسیار عجیبه؛ داستان درباره ملازمی است که قبل از مرگ اربابش به شوالیه منسوب میشه و حالا داره برای اربابش قبری را به سمت غروب آفتاب می کنه.
کم کم که پیش میریم با اون پسر آشنا میشیم؛دانک.که حالا خودش را سر دانکن بلند قامت می نامه.
دانک به مسافرخانه‌ای میره که ای کاش نمیرفت؛اگ.پسر کچل باهوش داستان که از همون اول یه چیزیش بوده و از مسافرخانه فرار میکنه تا با دانک همسفر بشه.(داستان واقعا پیشبینی ناپذیر بود.)

🧍‍♂️شخصیت پردازی:
شخصیت پردازیش واقعا عالیه به قدری که از همون اول داستان،اگ برای من عجیب بود و یه حدس هایی دربارش میزدم.خلاصه که حال کردم و هر صفحه برام جذاب بود.

🗺جهان سازی:
وااااای!عجب جهانی ساخته این #مارتین؛درباره این بخش فقط بگم که همه چیز این جهان منطقی و دوست داشتنیه و این دوتا کلمه برای توصیف جهان شناخته‌ شده کافیه.

✒️قلم نویسنده:
قلم نویسنده گیراست؛با اینکه سرعت بالای داستان در متن حس میشه اما #مارتین نگذاشته که به داستان اصلی ضربه وارد بشه و باز هم حس و حال را منتقل می کنه.

بزدل بودن خائن چیزی از وقاحت عمل خائنانه کم نمی‌ کنه.

🔸️بخش دوم:
#شوالیه_قسم_خورده
⭕️نکته:من در این بخش و بخش بعدی فقط شروع داستان را می‌گویم؛اگر نکته‌ای هم بود،در قسمت "پ.ن" به آن اشاره میکنم.

📕داستان:
بدون اینکه آخر ماجرای بخش اول اسپویل بشه:
دو سال بعد از مرگ پیرمرد شوالیه،دانک با اسبش و اگ با قاطرش دارن توی جاده میرن که با دوتا جسد داخل یه قفس برخورد می کنند(اخه چرا شروع همه داستانهاش تراژیکه🥸).
خلاصه که کم کم تو جاده پیش میرن و میبینن که رودخانه خشک شده و همین میشه شروع ماجرا.

+چون غراره اسپویل نشه پس بیشتر نمی گویم😁

از مرده‌ها هم‌صحبت در نمی‌آد.

🔸️بخش سوم:
#شوالیه_مرموز
📕داستان:
باز هم بدون اسپویل دو بخش قبلی،داستان این بخش هم با صحنه‌ای تراتژیک شروع میشه؛ با سری بالای دیوار...
اما این اصلا ربطی به ماجرا اصلی نداره و من قصد ندارم درباره این بخش توضیح بدم،پس شما را به جشن این بخش می سپارم.

🏁خلاصه که اینجا مرور ما تموم میشه و برید بدون معطلی بخرید دیگه😁

درد هم مثل شمشیر و سپر جزء جدایی ناپذیر شوالیه‌گری بود.

امتیاز:۵از۵ 🌟🌟🌟🌟🌟

پ.ن.۱:فقط اینکه اگر زیاد رو عطفش دست بکشید نقره کوبش پاک میشه.
پ.ن.۲:شاید داستان اژدها نداشت اما همین که به اژدهایان اشاره میشه،برای هیجان داستان کافیه؛ممنون #مارتین .
پ.ن.۳:تشکر از #مارتین که این کتاب را نوشت.تشکر از آقای #رضا_اسکندری_آذر که این کتاب را ترجمه و تشکر از #نشر_ویدا که این کتاب را بصورت رسمی📋در ایران منتشر کرد.

#مرور 
#ریویو
#دیدگاه
#شوالیه_هفت_اقلیم
        

9

          سلام
خب......
همین اول کار بگم که کتاب های کاراگاهی بهتری مثل جک ریچر،هرکول پوآرو و ...هستند که ان را بخوانید.این کتاب کاملا متفاوته و ارزش خوندن نسبت به قیمتش صد در صد داره ولی اگر کتاب خاصی برای خوندن نداشتید یا دنبال یک جنایی خاص هستید بیاید سراغش‌.

📌چرا کتاب را خریدم:تخفیف راما بود🥸

📌داستان:قتلی در درمانگاه روان درمانی.طبق گفته نویسنده در اول داستان،این کتاب کاملا بر اساس واقعیت نبوده و همش داستانه😁

📌فضا سازی:حس ترس و ابهام بود و فضای خاصی داشت.

📌شخصیت سازی:تاثیر گذار؛همین براش خوبه.

💣نظر خودم💣:داستان دیالوگ محوره و خب کارآگاه آدام دالگیش،به دنبال قاتل از همه حرف می کشد.

📌امتیاز:در نهایت،امتیاز من ۳/۵ از ۵.

💥بخشی از متن کتاب:
خواهر امبروز با دوست پرستارش که از او بزرگ‌تر بود زندگی می کرد.او دوره‌ی آموزشی را سی‌و‌پنج سال پیش با خواهر گذرانده بود و حالا بازنشسته شده بود.
آن‌ها با هم گیدیا پارک خانه‌ای خریده بودند و بیست سال اخیر را با درآمد هر دوشان در آسایش و سازش و رضایت زندگی می کردند.هیچ‌کدام ازدواج نکرده بودند و پشیمان هم نبودند.

#مرور
#خیال_کشتن
        

1

          سلام
امروز کتابی را تمام کردم که تو همون دو صفحه اول،شمارا محو داستان میکند و کاری میکند که ادامه دهید.
ادامه تا پایان.................

📌چرا کتاب را خریدم:کی گفته خریدم؟
+برگ سبزی است از طرف رفیقی عزیز.

📌داستان:راستی رادرفورد که مدیر ای تی شهر بوده به اتهاماتی پوچ اخراج شده و دنبال تبرئه کردن خود است؛سازمان اف بی آی و کسانی ناشناس،می خواهد او را از صفحه روزگار محو کند اما اگر رادرفورد بیخیال ماجرا شود،کاراگاه عشق موسیقی ما جک ریچر ول کن ماجرا نیست.........

📌فضا سازی:خوب بود؛عالی نبود؛ولی دوست داشتم😁

📌شخصیت سازی:اووووووووووووف
عالییییییییییییییییییه

💣یادداشت میکنیم :
جک ریچر خوبه ...

نه ، عالیه

📌امتیاز:در نهایت،امتیاز من ۵ از ۵.
🌟🌟🌟🌟🌟

💥بخشی از متن کتاب:
اسپرانسکی داخل اتاق نشیمنش مشغول خوردن صبحانه بود که تلفن ایمن دوباره زنگ خورد.
صدای پشت خط گفت:《یه مشکلی داريم.رادرفورد را گم کردیم.》
《چجوری آخه گنش کردین؟》اسپرانسکی روزنامه‌اش را به آن‌طرف اتاق پرت کرد.

در اخر تشکر از کسانی که باعث شدند من اولین کاراگاه مورد علاقه‌ام را پیدا کنم:
@Mohammadabbasabadi90
@kvothe_reshi
@Moh3n08

#مرور
#جک_ریچر_۲۵
#نگهبان
        

12

سلام

📌چر
          سلام

📌چرا کتاب را خریدم:خب این کتاب هدیه است😁

📌داستان:عجیبه؛سریعه؛خب دیگه چه توقعی باید از یک کلاسیک معمایی_جنایی داشته باشیم؟

خلاصش هم که از بس گیج میشید باید از ۱۰۰صفحه به بعد بگم و برای همین اسپویلر می زنم:
همه به دنبال مجسمه شاهینی هستند که برای ملکه اسپانیا فرستاده شده اما وسط راه و در دریا گمشده.

📌فضا سازی:عالیه؛محشره؛بشدت خوبه اما بعضی از جاها یه مقداری گیج کننده می شه.

📌شخصیت سازی:ماندگار؛اصلا این ادبیات کلاسیک به شخصیت های ماندگارش معروفه🥸

💣نظر خودم💣:اوایل داستان بشدت گیج کنندست؛رفته رفته داستان را بهتر متوجه میشید و می فهمید که وای عجب چیزیه.به نظرم از دستش ندید چون خیلی جاهاش غیرقابل پیشبی بود.

📌امتیاز:در نهایت،امتیاز من ۴ از ۵.

💥بخشی از متن کتاب:
مرد چاق پیاله‌اش را بالا برد،به خالی بودتش لبخند زد و برخاست تا آن را و پیاله‌ی اسپید را دوباره پر کند.همان طور که با بطری خرطونی ور می رفت،پرسید:《حالا کمی از حرف هام را باور می کنید؟》
_من نگفته‌ام که نمی‌کنم.
گاتمن خنده‌ای نخودی کرد.
_نه.اما بدجوری نگاه می‌کردید.
نشست،جرعه‌ای بزرگ نوشید و با دستمالی سفید آرام به دهان خود زد.

#مرور
#شاهین_مالت
        

1