یادداشت‌های محمد (39)

محمد

محمد

13 ساعت پیش

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          different books need to be read differently
درسته هر کتابی باید به طور خاصی خونده بشه. کتاب زوربا هم کتابی بودش که من تا به حال مثل اون رو نخونده بودم. بهتره بگم مدل اون رو به زبان انگلیسی نخونده بودم.
کتاب داستان دو مرد و اتفاقاتی که براشون میوفته در طی حرکت به سمت هدفی که دارن. صحبت هاشون نسبت به موضوع های مختلف باهم. رقصشون. طرز فکرشون. عمل هاشون. همه باعث میشه که کتاب طرز فکر خواننده رو به چالش بکشه.
قبلا گفتم توی ریدین ولاگم گفتم اگر زیادی با هرچیزی که زن ها یا مرد ها گفته میشه ناراحت میشید این کتاب رو نخونید چون زوربا خیلی لفظ ضعیف و.... رو برای زنان و لفظ ظالم و.... رو برای مردان استفاده میکنه. 
هر فصل کتاب با یک اتفاق بعث میشه شما درباره یک موضوعی فکر کنید و بعدش با زوربا و باس(رئیس) وارد صحبت هایی بشید تا طرز فکر اونا رو بشنوید و طرز فکر خودتون رو انگار که وسط داستانید بیان کنید یا مثل احمقی که چیزی از دنیا نمیدونه طرز فکر خودتون رو شکل بدید. 
 نمره من به این کتاب 5 از 5 بود و یکی از کتاب های مورد علاقم است که دوباره در اینده میخونمش چون بعضی کتاب هارو برای کامل فهمیدن باید چندین بار خوند.
اگه این کتاب رو خوندید از تجربه تون بگید. 
اگر کتابی شبیه به این کتاب خوندید معرفی کنید.
هرچی تو کامنت بگید پذیرای شما هستیم :)
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          "ممکن است آدم یک عمر زندگی کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگی‌اش را به سادگی یک ترانه بیان می‌کند. وقتی آدم شروع به خواندن چنین داستانی می‌کند کم کم خیلی چیزها یادش می‌افتد، حدس می‌زند، آنچه تا به حال برایش مبهم و گنگ بوده روشن می‌شود."

کتاب اولی که از داستایفسکی خوندم کتاب آخرش به نام "یادداشت‌های زیرزمینی" بود و بعد اون کتاب اولش "بیچارگان" (poor folk) رو خوندم. یکسری جاها شنیده بودم که داستایفسکی بعد از افتادنش به زندان تغییرات بزرگی کرد و جهان بینیش خیلی تغییر کرد و بهترین کتاب‌هاش هم برای همون دوره است، فکر می‌کنم الان می‌تونم این موضوع رو بهتر درک کنم.

کتاب بیچارگان کتاب غم‌ انگیزی بود که بازه‌ای از زندگی مردی به نام ماکار آلکسییویچ و دختری به نام واروارا آلکسییونا رو در قالب نامه‌هایی که به همدیگر میفرستادن بیان می‌کرد. داستان خیلی آروم جلو میره، با این حال وقتی به اواسط کتاب می‌رسید خیلی جذاب میشه چون اتفاقات آروم آروم پشت هم از راه می‌رسند و آروم آروم نتیجه نهایی داستان رو رقم میزنن. رابطه ماکار و وارارا هم مثل همه رابطه‌های دیگه فراز و نشیب زیادی داره ولی تنها چیزی که همیشه ثابت بود، عشق و علاقه معصومانه این دو نفر به همدیگر بود که همیشه در عمق وجودشون زندگی‌ می‌کرد.
خیلی دوست دارم وقتی داستایفسکی  خیلی زیبا زشتی جامعه و ظلم  مردم‌ به همدیگر رو به نمایش می‌گذاره.
همونطور که از اسم این کتاب مشخصه، قرار نیست داخلش خوشبختی باشه. بخت و اقبال هرازچندگاهی به شخصیت‌های داستان رو می‌کنه اما در اصل ماجرا تفاوتی نمی‌کنه، اونها بیچارگانی هستند که محکوم به تحمل‌اند.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          داستان درباره شخصیه به نام مونترسور که دنبال انتقامه. با خوشرویی سعی میکنه نزدیک کسی که میخواد ازش انتقام بگیره یعنی فرتوناتو میشه و بعد......
داستان اونجاییش قشنگه که تو میدونی طرف خوش رو نیست و دنبال انتقام هست ولی شخصیت فورتوناتو نمیدونه و نادونه که همین هم دراماتیک ایرونی هستش. من وقتی توی کلاس در رابطه با این داستان صحبت میکردن نبودم یا شاید هم بودم ولی شخصی که ارائهمیداد انقدر بد بود که یا گوش ندادم یا اگر هم دادم نفهمیدم چی میگه. در کل نظر خاصی رو از اونجا نمیتونم بیرم اینجا ولی خودم فکر میکنم کل پوینت داستان اینه که سعی کنید به کسی بدی نکنید چون ممکنه اتفاق های بدی بیوفته یا شاید هم نویسنده میخواسته این رو بگه که احمق نباشید. 
اسپویلر----------------

داستان جالبیش اینجاست که پروتاگونیست مونترسور به حساب میاد و انتاگونیست داستان فورتوناتو هست. 
کشمکش های داستان یکی بیرونی بود که خب کشمکش بین فورتوناتو و مونترسور بود یکی دیگه درونی بود که کشمکش مونترسور با خودش بود زمانی که فورتوناتو جیغ و داد میکرد تو این فکر بود که ازادش کنه ولی خب نکرد. داستان از دید مونترسر بیان میشد یعنی اول شخص بود  و کارکتر داینمیک و راوند داستان هم خود مونترسور بود.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          این داستان درباره زنی به نام دلا هستش که تصمیم داره برای همسرش که جیم نام داره برای روز کریسمس کادویی بخره ولی خب متاسفانه پول خیلی کمی داره. تم اصلی داستان عشق هست که میخواد نشون بده کسی که عاشق هست چقدر حاضره برای عشقش فدا کاری کنه. با بحث­هایی که توی کلاس سر این موضوع انجام دادیم فهمیدم که واقعا هرکسی در شرایط عادی همچین کارهایی رو نمیکنه چون اکثر بچه ها به این عقیده بودن که نتیجه اخر داستان منطقی نبود و اگر جای کارکتر بودن اون کار رو نمیکردن، ولی کجای بحث عشق منطق میاد وسط؟

اسپویلر---------------

نتیجه ای کلی که داستان میخواست به ما نشون بده این بود که و نفری که عاشق هستن چقدر برای همدیگه از خود­گذشتگی میکنن.

داستان سوم شخص بیان میشه و اوج داستان هم همون زمانی هست که دلا و جیم کادو­هاشون رو عوض میکنن. شخصیت دلا داینمیک بود چون از نظر ظاهری اخر داستان تغییر کرد و شخصیت استاتیک داستان هم جیم بود چون هیچ تغییری نکرد.

کشمکش­های داستان هم ۳ تا بد. یک کشمکش بیرونی که دلا با فقر داشت. دوتا کشمکش درونی که یکیش دغدغه ذهنی دلا درباره به دست اوردن پول و دومی خودخوری ذهنی دلا قبل و بعد از فروش موهاش. همش درباره اینکه چیکار کنه یا اینکه ایا تصمیم مهمی بوده یا نه خود­خوری میکرد.

با این همه پس نتیجه میگیریم. پروتاگونیست داستان دلا و انتاگونیست داستان فقر بوده.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          فکر کنید توی کافه ای نشسته باشید که کارکنان اونجا بتونن شما رو بفرستن به گذشته. نتونید تغییری در گذشته بدید و کلی قانون دیگه که دستاتون رو میبنده. در این شرایط فکر میکنید رفتن به گذشته چرت و پرت هست؟ یا یک بار امتحانش میکنید که کسی که دوسش دارید یا شخصی از خانوادتون یا دوستتون رو برای یک بار دیگه ببینید؟ هیچ فایده دیگه ای جز زجر کشیدن بشتر خودتون داره؟
این کتاب تشکیل شده از 4 داستان کوتاه از زندگی های مختلف هستش که چرا ادم ها با این همه محدودیت سفر در زمان باز هم میرن به گذشته و نتیجه کارشون رو بهتون نشون میده که ایا پوینت لس بوده یا نتیجه خوبی هم داشته.
کتاب اصلا کتابی نیست که بگی واو چه شاهکاری چه کتاب ادبی و خفنی یا عجب کتابی که بهم چیزای جدید یاد داد. صرفا یکی از بهترین کتاب هایی هستش که میتونید بخاطر داستان قشنگ و سرگرمی بخونید و شاید داستان اخر یکم باعث بشه گریه کنید چون خیلی احساسی تر هستش نسبت بقیه. ایده هایی هم که نویسنده توی داستان های مختلف میاره باعث میشه داستان فقط به خوردن قهوه و رفتن به گذشته خلاصه نشه که اینم دوست داشتم.
کتاب رو ایا پیشنهاد میکنم؟
اره اگه میخوای سرگرم بشی این کتاب که این چند وقته خیلی سروصدا کرده انتخاب خیلی خوبی هستش.
پذیرای حرف شم در کامنت هستیم :)
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          "به هرحال، عشق، با هر شدت‌وحدتی، همیشه نوعی مرحمت است."
داستان این کتاب درباره ۳ خانواده است که توی خیابونی به نام کاتالین زندگی میکنن. یکسری اتفاقات غم انگیزی برای زندگی این سه خانواده میوفته که من بعد هر فصل شوک می‌شدم.
فصل‌های اول اصلا نمی‌فهمید داستان چی هست چون یهو از آخر داستان حرف میزنه ولی بعد یکی دو فصل میره و اتفاقات رو از اول شرح میده. قلم نویسنده واقعا خوبه و این اولین کتابی بود که خوندم و دیدم از دید چندتا شخصیت صحبت میکنه و به علاوه از نگاه سوم شخص هم‌ درباره داستان حرف میزنه و شرح میده داستان رو.
شدت فضای غمگین و ناامید کننده به علاوه قلم خوب نویسنده، باعث میشه که خودتون رو داخل اون فضا تصور کنید و بعد هر اتفاق شوک بشید و ناراحت. خودتون رو درون اون کارکترهایی میبینید که بچگیشون خوش بودن ولی هرچقدر جلوتر رفت زندگیشون خالی و خالی‌تر شد از خوشحالی و روابطی که دوست نداشتن هیچوقت قطع بشه، سرد و سردتر شد.
این کتاب رو پیشنهاد میکنم اگر شوکه شدن و فضای افسرده و به زور زندگی کردن رو دوست دارید.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          پایان واقعااااا سوپرایزینگ بود. با توجه به بحث هایی که توی کلاس سر این کتاب داشتیم. فکر کردیم داستان‌کتاب میخواد به ما یکی دست های پشت پرده رو نشون بده که نمیذارن ما یک‌قدم به جلو بریم و اون رسومات بد گذشته رو رها کنیم و بهتر بشیم و این‌ که اگه رسومات رو رها نکنیم به قهقرا میریم. ما هم باید مثل بقیه به سمت جلو بریم و بهتر بشیم. یکی اینکه خیلی افراد تو جامعه فقط وقتی میگن این قانون درست نیست یا عادلانه نیست که به نفع خودشون نباشه.
به نظرم حتما دوبار داستان رو بخونید واقعا ارزشش رو داره و پیشنهادش میکنم بهتون.

اسپویلر------------------------

پروتاگونیست داستان تسی هاچینسون بود و انتاگونیست خود لاتاری بود. 
اون بخشی از داستان که فهمیدیم لاتاری برنده شدن چیزی نیست و جایزه خوبی در کار نیست بخشی بود که سیچوایشنال ایرونی داره. کشمکش های داستان هم  دوتا بود یکی بیرونی که تسی دربرابر همه مردمی که میخوان سنگسارش کنن و اون یکی درونی که نشون میده بیل داخل خودش دوست دارم زنش رو نجات بده ولی دربرابر اون قانون نمیتونه کاری کنه. 
داستان هم به صورت سوم شخص بیان میشد اما سوم شخصی که محدوده و همین باعث شضد که ما اخر داستان سوپرایز بشیم.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          زمانی که انقلاب علمی و انقلاب ادبی تقریبا هم زمان در قرن ۱۶ و ۱۷ به وقوع پیوست. باعث شد این دو در یکدیگر نفوذ کنند. حال این اتفاق باعث این شد که نمایشنامه‌هایی در ارتباط با علم داشته باشیم و این نمایشنامه یکی از آنهاست.
نمایشنامه فارم هال در رابطه با قرنطینه دانشمندانی است که در آلمان نازی به روی پروژه اتمی کار می‌کردند.
مکالمات‌ آنها، تفکراتشان و دلیل پرداختن آنها به پروژه اتمی در این نمایشنامه بیان می‌شود. این مکالمات بخشی از همان مکالماتی هست که "ام ای ۶" (اطلاعات انگلستان) هنگام قرنطینه دانشمندان آلمانی در فارم هال ضبط کرده. 
یکی از موضوعاتی که برای من حالب بود توی این کتاب این بود که، دانشمندان آلمانی در این نمایشنامه در کنار کشورشون ایستاده بودند و می‌خواستند فقط به کشور خدمت کنن صرف نظر از اینکه رژیم دیکتاتوری است، اما در آخر باز هم وقتی در فارم‌ هال بودند خانوادشان درست مانند جنگ‌زدگان بودند و هیچ چیز نداشتند. انگار آنها به کشورشان خدمت می‌کردند ولی کشورشان به آنها خدمت نمی‌کرده.
و در آخر میخوام بگم این کتاب به شدت توصیه می‌کنم فقط اول این کتاب را بخوانید و بعد سریال اوپنهایمر رو ببینید.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          تکه هایی از یک کل منسجم. کتابی که ممکنه هرکدوم از ما کتابخون ها جذوبش شده باشیم و خریده باشیم و بعدش, یا ناامید شدیم یا خیلی راضی بودیم از این کتاب.
با توجه به خونده های خودم و تجربه خودم و خوندن نظر مردم توی گوودریدز به این نتیجه رسیدم که این کتاب براساس مشکلات و زندگی و شخصیتی که داری ممکنه بتونه بهت کمک کنه بعضی قسمت هاش ( دقت کنید بعضی قسمت هاش) یا کمکی بهت نمیکنه.
برای خود من بخشی هایی بود که میدونستم دونستنش و عمل کردن بهشون روی زندگیم تاثیر میذاره. اما بدی این کتاب اینه که برای هر مشکلی و هر شخصی یک چیزی تجویز کرده مثل دکتری میمونه که یک دارو رو برای همه تجویز میکنه. اون دارو میتونه برای یکسری ادم ها موثر باشه ولی صددرصد برای خیلی ها هم موثر نیست و حتی ممکنه براشون بد باشه. ولی خب میشه از این دید بهش نگاه کرد که خیلی سخت هستش که کتابی نوشت که از نظر روانی و احساسی و.... برای همه مردم مطالبش صدق کنه.

همونطور که ازاسم کتاب مشخصه کتاب تکه های از یک کل هستش. تکه هایی از ما. از یک انسان. احساساتش. روابطش . افکارش و ...... که به نظرم حداقل ممکنه بتونه توی یک بخش بهتون کمک کنه. شایدم تو بخش های زیادی از زندگیتون بهتون کمک کنه مثل من.

اگر بخوام کتاب رو به کسی پیشنهاد کنم که خیلی به دردش بخوره. نمیتونم راستش. چون نمیدونم درون زندگی خیلیا چی میگذره. تهش شاید بتونم به نزدیکانم پیشنهاد کنم ولی اگر بخوام مثل کتاب برای هرکسی یک نسخه بپیچم میگم خوندن کتابش کم کمش توی یکی از بخش های زندگی بهتون کمک میکنه. پس خوندنش ضرر نداره.

مرسی که خوندی 3> ریدینگ ولاگ این کتاب هم توی یوتیوب اپلود شده.
        

0

محمد

محمد

6 روز پیش

          بین پایان کتاب و پایانش خیلی زمان افتاد طوری که یادم نمیاد حتی چطور شروع شد، اروم یا تند، ولی هر جور باشه،   یک تیکه از کتاب یادمه که حدودا همه چیز اروم پیش میره، بقیه کتاب همش داخل هرج و مرج و اتفاق های هیجان انگیزه. اتفاق هایی میوفته که همه چیز رو بهم میریزه و کارکتر ها از هم بی خبر میشن. وقتی این کتاب رو میخوندم نمیتونم بگم نمیشد زمین بذارمش و اینا، اتفاقا خیلی راحت میشد ولی داستانش کشش خاصی داشت که دوست داشتی سریع برگردی به سراغش، بخصوص اخرای داستان. از مدل پایانش خوشم اومد که از یکسری کارکتر ها خبر دار نباشیم، یکسری کارکتر هارو تازه بیارن و معرفی کنن و بدونیم‌که حتما کتاب بعدی قراره ازشون‌کلی استفاده بشه و یک کارکتر خیلی مرموز هم دو صفحه اخر بود که هیچ چیز خاصی ازش نفهمیدم ولی مطمئنم مهم باشه.
پیشنهادم اینه که اسم کارکتر ها و کار مهمی که دارن انجام‌میدن یا نقش اولیشون توی داستان روی یک برگه بنویسد، چون کارکتر ها زیادن و ممکنه کارکتر های مهمی که فرعی هستن یادتون بره. پس مهم هارو بنویسید که وقتی دوباره داخل داستان اومدن بدونید کی بودن و چیکار میکردن و یادتون بیاد.
        

0