یادداشتهای نازنین زهرا فلاح (11) نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 من پنیرم رابرت کورمیه 3.9 3 «آ: یه چیز جالب در مورد مامانم. همۀ زندگیم، از وقتی کوچیک بودم، اونو آدم خیلی غمگینی میدیدم. یعنی مثل آدمهای دیگه که بلند بودن یا چاق یا لاغر. پدرم همیشه به نظر آدم قوی خونواده میرسید. انگار پدرم پررنگ بود و مادرم محو و کمرنگ. میدونم به نظر دیوونه میآم. ت: نه، اصلاً. آ: ولی بعدها، وقتی حقیقت رو دربارۀ زندگیمون فهمیدم، دیدم هنوز غمگینه. ولی قوی هم هست. اصلاً رنگش محو نبود. غم نبود، بیشتر ترس بود ــ «هیچوقت نمیدونیها». 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 پسری که با پیراناها شنا کرد! دیوید آلموند 3.9 2 استنلی» روزگار خوشی با عمو و زنعمویش دارد تا وقتی که عمویش خانه را به کارخانهی کنسروسازی تبدیل میکند و استنلی مجبور است مدام کار کند و این وضع را دوست ندارد. روز تولد استنلی، زنعمویش او را به مرخصی میفرستد. همان روز با زن کولی آشنا میشود. زنی که توی سیرک کار میکند. او برای استنلی پیشگویی میکند که بهزودی اتفاقهای عجیبوغریبی در زندگیاش روی میدهد. همهچیز از آنجا شروع میشود. سفرهای باورنکردنی استنلی و ملاقاتهای او با آدمهای عجیب و بالاخره ملاقات با مرد افسانهای. مردی که با پیراناها، خطرناکترین ماهیهای دنیا، شنا میکند. 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 بالای همه ی نوشته هایم نام توست اکرم کشایی 4.5 1 ما مثل مسافران يك اتوبوسیم که همه با هم از خیابان مهربانی تو عبور می کنیم. ما مثل پرنده های روی سیم های برق هستیم. دست های مهربان تو در زمستان برایمان توی برف ها دانه می ریزد. ما دست های تو را نمی بینیم و دانه ها را یکی یکی از روی زمین پیدا می کنیم. ما مثل قطره های آب رودخانه ایم؛ تو مواظبمان هستی تا به دریا برسیم. ما مثل رشته کوهی تنها دور از شهر و روستاییم؛ تو پرنده ها را می فرستی تا برایمان آواز بخوانند. تو مهربانی کردن را بر خود واجب کرده ای؟ چه خوب است... چه خوب است که ما تو را داریم... 0 1 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 رونی یک پیانو قورت داده تیمور آقامحمدی 3.9 23 نی دختری خجالتی است که در اثر یک اتفاق ناخواسته و عجیب و کلیپی که از آن اتفاق در فضای مجازی پخش میشود به شهرت میرسد. دختری که تا پیش از آن حتی جرأت بیان سادهترین چیزها و دفاع از حق خود را نداشته است. رونی عاشق موسیقی است و بعد از مرگ مادرش که در روز تولد رونی اتفاق افتاده است به فلوتش پناه برده است. دنیای شاعرانه رونی که غرق در موسیقی است، زندگی غم انگیزش و خجالتی بودنش، حجم زیادی از احساس را در او متراکم کرده است که یک آن در اثر یک اتفاق فوران میکند و رونی دیگر آن آدم سابق نیست و یک رونی جدید است. 0 3 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 طعم سیب زرد ناصر یوسفی 3.4 9 کتاب طعم سیب زرد دربارهٔ سینا است. پسری که وقتی خردسال بود، پدرش، او و مادرش را رها كرد و رفت. پس از رفتن پدر، سینا دچار اضطراب، وسواس و شبادراری میشود. حالا سینا بزرگ شده اما مشكلاتش همچنان ادامه دارد. سینا خودش و مشكلاتش را بهجز مادرش از همه پنهان میكند. مشاوره و رواندرمانیاش را پنهان میكند. او دوستی با نثار، پسر سرایدار افغان را هم پنهان میكند. ترس از رهاشدگی دوباره زندگیاش را سراسر دروغ كرده است. سینا باید برای خودش كاری بكند. پس این رمان روایتی از نوجوانی به نام سیناست که با مادرش زندگی میکند و دچار مشکلات گوناگونی از جمله اضطراب، عدم اعتمادبهنفس و شبادراری است. 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 باران در خودم می بارد نرجس السادات محمدی 4.9 2 وئیز شانزدهساله هر سال همراه پدرش به جزیرهی لیندیزفارن سفر میکند؛ جایی که مادرش وقتی زنده بود بیشتر از هر جای دیگری دوست داشت. همین که به جزیره پا میگذارند لوئیز با حسن آشنا میشود. دیدار با این پسر عجیبوغریب همهچیز را عوض میکند. لوئیز میخواهد مثل حسن مستقل و آزاد باشد، حسن تردست است یا شاید هم جادوگر و احتمالاً خطرناک... 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 راز جنگل هزاردستان لوسی استرینچ 4.1 14 وقتی پدر رفت حساب روزها از دستم خارج شد. یکجورهایی حس میکردم همیشه یکشنبه است. ساعتها روی یک پتو در باغچه زیر سایهی درخت چنار کتاب میخواندم. شبها دراز بودند و من احساس تنهایی میکردم. خوابهایم تیره و ترسناکتر شده بودند. در کابوسهایم صدای هقهق وحشتناکی میشنیدم که بعضی اوقات با جیغهای ناگهانی همراه میشد. و آن بو... همیشه آن بوی خفهکنندهی دود را حس میکردم. 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 سیمرغ پدربزرگ من بود فاطمه سرمشقی 3.6 18 30 کودک پس از دیدن شرایط نامساعد محیط زیست به دنبال پرندهای میگردند. آنها در این راه با مشکلات پرندگان آشنا میشوند و چالشها را از دو بعد بررسی میکنند؛ اینکه چه اتفاقی باعث فرار پرندگان شده است، دیگر آنکه نبود پرندگان چه صدماتی در پی دارد. قهرمان اصلی داستان در طول این روایت با ناامیدی دوستانش روبهرو میشود اما در نهایت با یاری دوستان دیگری که آماده این کشف و مبارزهاند به گامهای نهایی نزدیک میشود. 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 اشباح جنگل سوخته مهدی رجبی 3.8 5 داستان کتاب «اشباح جنگل سوخته» در شهری نزدیک به یک جنگل روی میدهد. جنگلی که بخاطر منافع عدهای سودجو دچار آتشسوزی عمدی شده است. اهالی این روستا بهقدری با جنگل احساس نزدیکی و دوستی دارند که نام کودکانشان را از نام درختان جنگل وام گرفتهاند. نامهایی چون بلوط، توسکا، افرا، نارون و ... داستان بر زندگی دختری به نام بلوط متمرکز است. بلوط که مادرش را از دست داده است رابطه عاطفی عمیقی با خانواده عمویش دارد و در اختلاف نظر بین پدر و عمویش (درباره شوم بودن یا نبودن جغدها) دچار سردرگمی میشود. به باور پدر بلوط، جنگل در اثر نفرین آتش گرفته و بیماری بلوط هم ناشی از شومی جغدی است که در چشمان بلوط خیره شده است. بلوط ابتدا با پدرش همعقیده بود اما ... 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 انجمن یوزهای شریف حمید اباذری 3.7 10 ر کتاب «انجمن یوزهای شریف» گروهی میخواهند جادهای میان منطقه حفاظت شدهای که محل زندگی جانوران ارزشمندی مانند یوزپلنگ آسیایی است بسازند. یکی از ماشینهای کارگاه راهسازی با یک یوزپلنگ مادر تصادف میکند و برای اینکه به دردسر نیفتند تلاش میکنند جانور را سر به نیست کنند. سینا یکی از نوجوانان روستایی که در آن نزدیکی است، بهطور اتفاقی مکالمه میان دو نفر از مسئولان کارگاه راهسازی را میشنود و متوجه میشود که یک توله هم همراه یوزپلنگ مادر بوده است. مسئولان کارگاه او را تهدید میکنند به کسی حرفی نزند. در همان روزها اعضای یک انجمن مردمی به روستا میآیند تا با اهالی درباره اهمیت یوزپلنگ آسیایی صحبت کنند و برای دانشآموزان مدرسه روستا نیز کلاس آموزشی در این باره برگزار کنند. سینا به همراه دوستانش، فیروز و شریف، گروهی به نام «نینجاهای شریف» دارند. آنها تصمیم میگیرند از یوزپلنگ آسیایی حفاظت کنند و برای همین نام انجمن خود را به «انجمن یوزهای شریف» تغییر میدهند. البته انگیزه سینا برای حفاظت از یوزها به دست آوردن دل خانم معلمی است که به نظرش شبیه مادرش است. بچهها بالاخره موفق میشوند توله یوزپلنگ را پیدا کنند و دست مسئولان کارگاه راهسازی را رو کنند. و با پیگیریهای انجمن مردمی و حمایت مردم، مسیر جایگزینی برای راه روستایی پیدا میشود تا دیگر جاده از میان زیستگاه حیاتوحش نگذرد. 0 0 نازنین زهرا فلاح 1404/5/8 شبی که بانوی دریاچه شدم رویا منوچهری 3.9 5 چند سالی می شود دریاچه ی بختگان خشکیده و تبدیل به یک شوره زار وسیع شده است. «بخت آفرید»، بانوی دریاچه هم در بستر بیماری افتاده و دریاچه به نگهبان تازه ای نیاز دارد. « نازبهار» دختر نوجوانی است که تصمیم گرفته شب یلدا را به همراه پدر و مادرش کنار دریاچه بگذراند. همکلاسی بداخلاقش «پونه» هم با خانواده اش به آنجا می آید تا اولین دایناسور بختگان را کشف کنند! نازبهار که از آمدن به این سفر پشیمان است در تاریکی شب گم شده و به قصر دریاچه راه می یابد. در آنجا پی می برد به عنوان بانوی آینده ی بختگان انتخاب شده است. اما«شوربختان» دل خوشی از انسانها ندارند و به دنبال انتقام هستند... پیام اموزنده کتاب پیام های مهمی در مورد اهمیت وتوجه به محیط زیست واحترام به طبیعت به مخاطبان خود منتقل می کند 0 4