یادداشت نازنین زهرا فلاح

        وئیز شانزده‌ساله هر سال همراه پدرش به جزیره‌ی لیندیزفارن سفر می‌کند؛ جایی که مادرش وقتی زنده بود بیشتر از هر جای دیگری دوست داشت.‌

همین که به جزیره پا می‌گذارند لوئیز با حسن آشنا می‌شود. دیدار با این پسر عجیب‌وغریب همه‌چیز را عوض می‌کند. لوئیز می‌خواهد مثل حسن مستقل و آزاد باشد، حسن تردست است یا شاید هم جادوگر و احتمالاً خطرناک...
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.