یادداشت نازنین زهرا فلاح

        استنلی» روزگار خوشی با عمو و زن‌عمویش دارد تا وقتی که عمویش خانه را به کارخانه‌ی کنسروسازی تبدیل می‌کند و استنلی مجبور است مدام کار کند و این وضع را دوست ندارد. روز تولد استنلی، زن‌عمویش او را به مرخصی می‌فرستد. همان روز با زن کولی آشنا می‌شود. زنی که توی سیرک کار می‌کند. او برای استنلی پیش‌گویی می‌کند که به‌زودی اتفاق‌های عجیب‌وغریبی در زندگی‌اش روی می‌دهد. همه‌چیز از آنجا شروع می‌شود. سفرهای باورنکردنی استنلی و ملاقات‌های او با آدم‌های عجیب و بالاخره ملاقات با مرد افسانه‌ای. مردی که با پیراناها، خطرناک‌ترین ماهی‌های دنیا، شنا می‌کند.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.