سیمرغ پدربزرگ من بود
در این داستان دختری کوچک یک مرغ عشق آبی دارد و دخترخاله و دوست صمیمی اش «سارک» نیز یک مرغ عشق سبز دارد. پدربزرگ یک روز همه پرنده هایش را آزاد کرده است و باور این موضوع برای بچه ها که می دانند پدربزرگ عاشق پرندهاست، سخت است. یک روز سارک متوجه می شود که مرغ عشق او و دخترخاله اش مرده است. او به کمک دخترخاله اش دو چاله در باغچه حفر می کنند اما به محض گذاشتن مرغ عشق ها در گودال آن ها بال زده و پرواز می کنند و... .
لیستهای مرتبط به سیمرغ پدربزرگ من بود
یادداشتهای مرتبط به سیمرغ پدربزرگ من بود