یادداشت‌های Zeynab Dayyani🇮🇷🇵🇸 (77)

          از وقتی این کتابو تموم کردم(که واقعا دلم نمی خواست تموم شه)همونطور که مشخصه جذب قلم بکمن شدم و هم مردی به نام اوه رو دارم میخونم ،هم میخوام «بریت ماری اینجا بود» رو بخونم.
 با وجودی که پنج ستاره دادم به کتاب اگه نظر منو بخواین مادربزرگ حق مردن نداشت.
راستش این سومین کتابیه(بعد از کتاب بادام،و آخرین روز خانم بیکسبی)که یک مادربزرگ توش میمیره.(البته خانم بیکسبی ظاهرا خیلی پیر نبوده و از لحاظ علمی و منطقی نمیشه مادربزرگ خطابش کرد ولی وقتی می خوندمش حس می کردم باید شبیه خانم مالکین -در فیلم لئو-نسخه شاد تر باشه؛در هر صورت تا ابد برام یه معلم پیر خواهد موند.)
*دنیای خیالی ای(میاماس) که متعلق به مادربزرگ و گرگ -دل بود و افراد دیگه ای هم از این دنیا خبر داشتن،اونقدر توی داستان بهم تلقین کرد  که دنیای میاماس یک رازه، حس میکنم من و اونایی که کتاب رو خوندیم هم از موضوع با خبریم و سعی می کنیم به صورت راز نگهش داریم؛و هر کسی که کتاب رو بخونه به جمع رازدار ها ملحق میشه.
مدتی که طول کشید تا السا نامه متعلق به خودش رو پیدا کنه واقعا طولانی بود.با وجود اینکه مادربزرگ به السا گفت ماموریت تو انجام این کاره که نامه های منو به همسایه ها برسونی ،اهمیت این موضوع در داستان به خووبی دیده نمی شد و من گاهی ماموریت السا رو فراموش می کردم.
پ.ن_1 :وقتی به این فکر میکنم که چطور تونستم تصورش کنم حیرت زده میشم.
پ.ن_2 : پی نوشت 1 مال بندیه که با یک ستاره شروع میشه.
        

          بیشتر اون قسمتی رو ازش دوست داشتم که اسمش ((جایی که بچه ها میخوابند))بود.
ممنون از همه دست اندر کاران مدرسه مبنا
لطفا دو جلد دیگه ش رو هم تو بهخوان اضافه کنید...
        

          راستش من از این مدام و بقیه مدام ها فقط یک داستان خوندم ولی چون میدونم حالا حالا ها نمیتونم همه شو تموم کنم فعلا میذارمش توی خوانده ام.
پ.ن:به کلمه فعلا توجه کنید.
        

          خیلی دلم براش سوخت 
درسته که تا حالا خدا رو شکر تجربه نکردم ولی کاملا درک میکنم.
ولی اینکه تونست موفق بشه برام خیلی درس بود 
        

          نه به اون صورتی که همه افسردگی گرفتن ولی متحولم کرده.

بعضی اوقات به نظرم داستان کسی که غم داره تاریکه و داستان شخص خوشحال پر از نوره.
این کتاب بر خلاف رنگ قشنگ  جلدش پر از ظلمات و تاریکی بود.😢
اتفاق غم انگیز بین اون و فرنی و حادثه ای که باعث شد دوستی سوزان و فرنی تموم شه.
←نکته مهم اینه که اونقدر اشک آدم‌‌و در نمیاره مگه اینکه خیلی احساسی باشید.
        

          خیلی بامزه
راستش خب خیلی مهمه که هر کس احساساتش رو بشناسه و بتونه راجع بهش با بقیه صحبت کنه.
ولی چون سرسرکی خوندمش یکم متوجه نشدم که دقیقا باید چی رو درک کنم؟
ولی حالا که دوباره تصویر ها رو مجسم میکنم(کمیک بود دیگه)می بینم هدف نویسنده رو.
نیم امتیاز کسر کردم چون هدف نویسنده خیلی غیر مستقیم بود.منظورم اینه که درسته باید مفهوم یک داستان یکم نامحسوس باشه وگرنه میگن داستان شعاری چیه مینویسین؟اما این غیر مستقیم باعث میشه کسی که داره داستانو میخونه بنظرش داستان خشک و خالی بیاد.
من جلد های دیگه شو نخوندم ولی این کتاب شخصیت های کمی داشت.
        

          از اون کتابایی که از همه کارام زدم تا خوندمش 
از ویژگی های مثبت این کتاب اینکه فونتش درشته و هر کی حوصله نداره کتاب بخونه هم ازش خوشش میاد.
اگر بریده کتابی در این باره میخواین از دوستم ویل خواهش کنین براتون بزاره چون داره کتابو میخونه.(ببخشید این زحمت رو دوشت افتاد ولی خب:))
کتابه یکم اواسطش عشقولانه میشه.منظورم اینه که خب وقتی تمام بچه های کلاس هفت دو عاشق ای بی جی ان و یهو باک هیون میره به درک دیگه انتظاری نمیشه داشت!
امیدوارم از این کتاب چیزهای خوب خوب یاد بگیرین:)
        

          نمی دونم چرا چن وقته انقدر عاشق فریدا کالو شده م...
برای همین این کتاب رو خریدم.
اما نیم ستاره کم کردم چون انتظار داشتم اطلاعات بیشتری به خواننده منتقل کنه وگرنه داستان خیلی بدرد بخور نیست...
مثلا از چیزایی که من در این داستان انتظار داشتم بگه اینه که چرا فریدا مرد؟و چطوری مرد؟البته می دونستم که معلول بوده و اینها،اما وقتی سال تولد و مرگش رو از کتاب داستان هایی برای دختران بلند پرواز:زنان استثنایی برداشتم دیدم فقط 47 ساله بوده.
هر چند کتابهای زیادی در مورد فریدا کالو وجود داره اما میخواستم کتابی مناسب نوجوان باشه که هم من بتونم بخونم و هم اطلاعات زیادی بدست بیارم.
ولی باید اضافه کنم از تلفیق زندگی یه نابغه نقاش با داستان اصلا بدم نیومد.
ولی اسمش خیلی جذاب بود!
        

          کتابهای فلیکس، با اینکه یکم مناسب بچه های کوچیکتره ولی من به شدت جذب این شدم که واقعا نامه دست خطی توی پاکت نامه هاشه🩷🩷🩷
        

          خب من عاشق کتاب های کارآگاه سیتو هستم.به دلیل سخت نبودن کلمات و ایده جذاب و طنزی که به خوبی در جای جای کتاب دیده میشد.
این کتاب از همه طولانی تر بود،حدود صد و ده  صفحه ؛چون کارآگاه سیتو باید برای رسیدن به یه مقام بزرگی،سه تا پرونده رو پشت سر هم حل کنه.
+داستان طوری نیست که محدودیت سنی داشته باشه,که یک نکته مثبته ☺️
        

          یه کتاب باحال و مناسب همه سن ها(البته خواهر کوچیکه من خیلی خوشش نیومد)
با یک ایده جذاب و قلمی خوب و طنز.
از چیزی که تلویزیون تبلیغ میکرد خیلی خفن تره.
        

          من این کتاب رو که خوندم دیدم که از همه چی میشه به خدا رسید.وقتی که مسئول کتابخانه مجبور شد چند روزی به جای معلم مدرسه درس بده ؛من هم رفتم و کنارش توی کلاس نشستم .و دیدم که ما با دیدن هر چی میتونیم به خدا و اهمیت نماز پی ببریم.
                                                                                               ***
جدا از مسئله اصلی کتاب که به خوبی نشون داده شده چنان طنز خوبی در کتاب به کار رفته که هر کس به خنده می افته.
خیلی خوشم اومدو به همه پیشنهاد می کنم.
        

          این کتاب علاوه بر داستان خوب و روونی که داره تصویر هاش خیلی قشنگه و من هر وقت هوس پیتزا می کنم یا در مواقع بسیار نادری که از رمان حوصله م سر میره به این کتاب مراجعه می کنم و می خونم.پیشنهاد من برای همه است.
        

          راستش رو بخواین من همین الان یادم اومد که این داستان توی کتاب فارسی چهارمم بود و تصمیم گرفتم ثبتش کنم(:
سنجاب  قصه که اسمش رو یادم نیست می بینه که پیرزن همسایه خدا رو صدا میزنه و یه تصمیم می گیره...
        

          من با خوندن این کتاب به یاد خواهر برادرها و بچه های فامیل میفتم(شاید بگید چرا یاد خودم نمی افتم؟منطقی فکر کنید؛خودتون از بچگی تون چیا یادتونه؟).به هر حال این کتاب هم یه کوچولو بدآموزی داره و موجود شرور خفته در وجودمون رو بیدار می کنه تا کار شیطانی انجام بدیم!یوهاهاها!ولی همون طور که هممون هم میدونیم اگه این کارا رو انجام بدیم به عقل مون شک می کنند در نتیجه با کمال تاسف و تاثر مجبوریم مثل یه سری کتاب دیگه بخونیم و از کنارش رد شیم....

برای هفت سال به بالا پیشنهاد می کنم چون جذابه و هر سنی می فهمه چی میگه...
        

          بعضی از کار ها شون واقعا خنده داره.شوخی هایی که تو هر موقعیتی پیش نمیاد.وقتی این کتابو میخوندم دلم می خواست اونجا بودم و توی شادی ها و شوخی هاشون سهیم.
بعضی از ماها من جمله خودم نمیتونم چند تا کتاب انقلاب و دفاع مقدس پشت سر هم بخونم و باید وسطش برم سراغ رمان.کلا با این ژانر همچین راحت نیستم.ولی این کتابو که وا می کنم و ازش میخونم کلا حالم خوب میشه.
مناسب تمام سنین.
        

          خیلی از ما وقتی قلم بی نظیر دال رو میخونیم آرزو می کنیم هیچ وقت داستان هاش تموم نشه.این اتفاق علی الخصوص زمانی برای من پیش اومد که برای اولین بارکتاب چارلی و کارخانه شکلات سازی رو خوندم و دلم میخواست ادامه این داستان و سرنوشت ویلی وانکا و چارلی رو بخونم و متوجه بشم.تا این که تو کتابخونه مدرسه به این کتاب رسیدم و دیدم آخ جونمی بازم رولد دال!
البته از همینجا به اطلاعتون برسونم که از اون چهار تا بچه خل و دیوونه همیشگی خبری نیست اما اتفاقی میفته که به مراتب خنده دار تر از اتفاقیه که برای وروکا یا ویولت یا مایک یا اگوستوس اتفاق افتاد.ولی برای فهمیدن اتفاق خودتون باید کتاب رو بخونید.
        

          قرار بود بعد از اتمامش توضیحات بیشتری بدم.
خب قلاب که چه عرض کنم؟اصلا اولش جذبم نکرد ولی چون شروعش کرده بودم و مجبور بودم تمومش کنم ادامه دادم.
خیـــلی کشش داد.تهشم مجبور شد زود جمعش کنه.در کل داستان یه ضد حال داشت اونم جایی که مارجان زنگ میزنه و میگه : .......برگردین.نمی خواد برین.
امتیازم لایقشه...💚