یادداشت‌های فاطمه آذربایجانی (10)

باروت خیس
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

دانیالِ ((چایت را من شیرین میکنم)) و حاج اسماعیل و زهرای ((مثل بیروت بود)) حال با یکدیگر پابه داستان دیگری میگذارند. داستانی که در آن(( فادیه))، دختر به ظاهر خبرنگاری که مهره  اسرائیل است برای انجام ماموریتی مهم نقش اصلی آن است. ((بسام)) پسر مهربان و مرموزی که فادیه دلباخته اوست و سعی دارد این را انکار کند.و حاج قاسمی که چشمانش گواهی است برای شهادت بر اینکه:((اللهم لا نعلم منه الا خیرا)).


اگر مثل من دوجلد قبلی کتاب را در نوجوانی خوانده باشید و عمیقا و از ته دل از خواندن آنها لذت برده باشید، شاید خواندن باروت خیس چندان برایتان لذت بخش نباشد!
منطق داستان در بعضی از قسمت ها کمی لنگ میزند و اینکه همه‌چیز‌ همانطوری میشود که باید بشود، بدون اینکه طور ناجوری بشود، کمی غیرقابل باور است!
و مثل دو جلد قبلی فوق‌العاده قدرتمند و هوشیار نشان دادن نیروهای امنیتی ایران که شاید کمی در آن اغراق شده است.
درکل مهم‌ترین نقص کتاب از نظرمن قسمت های غیرقابل باور و کمی خارج از منطق آن است. 
بخش های عاشقانه کتاب به‌اندازه و کاملا متناسب با شخصیت پردازی قوی‌ای است که از شخصیت ها داریم. اطلاعاتی که در پاورقی کتاب به مخاطب داده میشود جامع و کامل است، و گذشته از آن تصویرسازی‌ای که همه مکان ها، خوراک و حوادث را به دقت و ریزبینی تمام به تصویر میکشد نشانگر تحقیقات گسترده و دقیقی است که نویسنده داشته و این نکته بسیار حائز اهمیتی است. و همچنین نمیتوان منکر شوکهایی شد که در برخی قسمت ها به مخاطب وارد میشود در حالی که اصلا انتظار ان را نداشته.

درپایان  کتاب به‌عنوان یک اثر در ادبیات مدرن مذهبی ، باتوجه به ضعف هایی که در آن وجود دارد قابل تحسین است، و از نظر بسیاری از فاکتورها اثر موفقی شمرده میشود.و اگر علاقمند به ادبیاتی در دسته مذهبی هستید به شدت خواندن این سه‌گانه پیشنهاد میشود.
        

5

خودت باش دختر: از باور کردن دروغ هایی که درباره تان گفته می شود دست بردارید تا تبدیل به همان کسی شوید که واقعا هستید
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

ریچل هالیس که در چند سال اخیر نامش به عنوان یک زن موفق بر سر زبان ها افتاده،در این کتاب تجربیات شخصی زندگی اش و موفقیت ها و ترس ها و شهامت روبه‌رو شدن با آن ها را بیان کرده.


کتاب در دسته کتاب های موفقیت قرار میگیرد، کتاب هایی که سعی در القای یک سرمشق یکسان را به همه دارند، در صورتی که من به شخصه معتقدم شیوه زندگی، فرهنگ،جغرافیا،وضعیت اقتصادی متفاوت و همه و همه باعث میشود راهی که یک نفر را به رم رسانده، دیگری را حتی به سرکوچه شان هم نرساند:/!
   از این نظر که نویسنده بدون هیچ خجالتی بعضی مسائل را بیان کرده، و اینکه شهامت روبه رو شدن با ترس ها و جنگیدن با آن ها را سعی میکرده در خودش ایجاد کند، و چیزهای دیگر که کم هم نبودند را دوست داشتم. اما خب به نظر من درکل این دست کتاب ها را نمیتوان کاربردی دانست.
ترجمه کتاب هم خیلی خوب بود.
اگر به این دست کتاب ها علاقمندید به نظرم پیشنهاد خیلی خوبی برای شما خواهد بود. اما سلیقه من نبود، با این وجود کمی دوستش داشتم:)
پ.ن:ضمنا نویسنده در سال۲۰۲۰ از همسرش جدا شده. به نظرم نکته خوبی است که در هنگام مطالعه یادتان باشد که نویسنده خودش هم شکست هایی از این دست را داشته و موفق صرف نیست. (هرچند که امروزه بعضی ها طلاق و جدایی را موفقیت میدانند!)
        

12

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

پرویز دیوان بیگی بازیگر باسابقه سینما و شهدخت فیروزکوهی دختر در فرنگ تحصیلکرده ای  که مدت هاست با اینکه اورا شهدخت دیوان بیگی بخوانند کنار آمده؛)پیشنهاد بازی در فیلم برای شهدخت تلنگری میشود  که به یادبیاورد چقدر در این سال ها خودش را فراموش کرده. و با بازگشت دختر کوچک خانواده داستان روند دیگری میابد(شخصیت اصلی داستان بیشتر آذر است!)


   روند تک خطی داستان را دوست داشتم. ولی خب بعضی جاها کسل کننده میشد. احساس میکردم این کتاب از ابتدا با این هدف که فیلمنامه بشود نوشته شده. خصوصا پایان بندی داستان، که تقریبا تمام فاکتورهای فیلم های دو دهه اخیر ایران را دارد.(ولی با پایان خودفیلم تا حدودی تفاوت دارد:/)
   شخصیت پردازی داستان خوب و به اندازه بود، و پرشخصیت بودن داستان هم برایم جذاب بود.

حقیقتش نظر خاصی برای این کتاب ندارم، به نظرم آنقدرها کتاب پربحثی نیست«:
   از خواندنش پشیمان نیستم، اما کتابی نیست که صددرصدی بتوانم به کسی پیشنهادش کنم. (اگر نخواندید هم نخواندید:/)

پ.ن: اگر فیلمش را هم بیینید داستان دستتان می آید.
        

6

خانه‌ی لهستانی‌ها
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

داستان از زبان پسربچه ای به نام سهراب روایت میشود، که با خانواده اش در یکی از اتاق های «خانه لهستانی ها» ساکن است. و ماجرا های خودش و کمی هم افراد ساکن در دیگر اتاق های این خانه را روایت میکند. اشاره مستقیمی به بستر دقیق زمانی داستان نشده، اما احتمالا اوایل دهه پنجاه میباشد.

   داستان روندی آرام و جذاب دارد، و پیچیدگی خاصی در آن به چشم نمیخورد(اما ماجرای پایان داستان کمی شوکه کننده است!) ، دیالوگ محور است و به شدت خوش خوان. 
   شاید بهتر بود فضا سازی قوی تری داشته باشد، و کمی تعدد شخصیت ها و ماجرا ها هم بیشتر به چشم بخورد. مثلا شخصیت «مادام» به نظرم پتانسیل پردازش و مانور بیشتری داشت که داستان را جذاب تر میکرد.
 زن های قوی داستان را که برای حال خوبشان میجنگیدند را دوست داشتم.
درکل کتاب با سلیقه من هماهنگ بود، و من خیلی دوستش داشتم.  و میتوانم با خیال راحت به علاقمندان به ادبیات ایرانی پیشنهاد کنمش، بعید هم میدانم کسی از حداقل یکبار خواندنش پشیمان شود…
        

10

بیمار خاموش
          آلیسیا برنسون نقاش با گلوله به صورت همسرش گابریل شلیک میکند و بعد از آن در سکوتی مطلق فرو میرود، و  تئو فیبر روان‌درمانگر سعی به کمک به آلیسیا دارد تا همه چیز روشن شود. 

یک رمان جذاب و پرکشش، که در صفحات پایانی شما را با یک شوک همراه میکند، دقیقا جایی که فکرمیکنید کلاغ داستان به خانه اش رسیده.
کمی بی انصافی است اگر این کتاب را یک تریلر دانست ، حتی خیلی کتاب راز آلودی هم نیست(یعنی هست، اما این احساس را به مخاطب القا نمیکند:)چون خبری از شوک های متوالی در آن نیست. اما خب این هم برای خودش روند جذابی است:/!
جنبه روانشناختی کمرنگی هم دارد که با تاثیر روزهای کودکی بر رفتار و عمل بزرگسالی اشاره دارد.  و خیانت…
نویسنده به خوبی داستان را پیش برده و روی همه شخصیت ها، فضا ها و پلان ها. و نوع روایت و زمان بندی تسلط کامل دارد و به خوبی شوک پایانی غیرقابل حدس داستان را به جا به کار برده که حاکی از هوش سرشار نویسنده است.
ترجمه داستان خوب و مطلوب بود، اما کمی هم در روان و شیوا بیان کردن جملات جای کار داشت، یا جاهایی که عمه آلیسیا را  به اشتباه تماما خاله ترجمه کرده بود.
 کتاب را خیلی دوست داشتم. و به نظرم میتوان پیشنهاد مناسبی برای علاقمندان ادبیات ژانر و حتی ناعلاقمندان به این سبک دانست!(درکل برای همه کتابخوان ها پیشنهاد مناسبی است، اما با توقع بالا سراغ آن نروید…)
        

14

ارتداد
          دریغا که در همراهی هر امام حقی رنجی نهفته است که سیاه لشکر حامیان را با این پرسش ناگهانی دهشتناک می آزماید:((آیا این انتخاب به رنجی که درپی دارد می‌ارزد؟))


داستان ارتداد در رابطه با واپسین نفس های رژیم پهلوی‌است. با این تفاوت که ۲۱بهمن ۵۷ تازه شروع ماجراست. برای جریان مبارزاتی انقلاب در۲۲بهمن هیچ پیروزی ای اتفاق نمیفتد. با رحلت(کشته شدن) امام تمام نقشه ها نقش بر آب میشود و همه چیز بازمیگردد به نقطه زیر صفر… و پهلوی نفس هایش آسوده تر  از هروقتی دم و بازدم میشود.اعتماد بسیاری از انقلابیون نسبت به جریان مبارزاتی مذهبی ای که داشتند و حال به فجیع ترین شکل ممکن شکست خورده،از بین میرود و حزب توده  جان تازه ای میگیرد. و یونس و دریا…( حقیقتش بهتر از این نمیتوانستم خلاصه ای برای این کتاب عجیب  بنویسم:/)


ارتداد شاید متفاوت ترین روایتی است که میتوان از انقلاب داشت. هیچ گاه حتی به ذهنم خطور نمیکرد که اگر انقلاب درست یک روز قبل از پیروزی اش شکست میخورد، چه اتفاقی می‌افتاد.اصلادر۳۱شهریور۵۹بازهم جنگی را عراق علیه ما آغاز میکرد؟ 
پان های ترکیسم و عربیسم و کردیسم، تا چه حد در ایران توان جولان دادن را بعد از این اتفاق میافتند؟


 کتاب را بدون هیچ پیش زمینه ای شروع کرده بودم، و آنقدر همه چیز واقعی و بی نقص به تصویر کشیده شده بود که گاهی به اطلاعات خودم شک میکردم:/ اوایلش احساس میکردم دزدیده شدن امام(ره) در شب۲۱بهمن خبری است که هیچ وقت آن را فاش نکرده اند و آقای یامین پور برای اولین بار است که این مسئله را بیان میکنند!
اما داستان خشک و صرفا مبارزاتی ای پیش روی شما نیست. داستان یونس و دریا و عشقی که عشق را مهم تر از معشوق میپنداشت،  شاید یکی از ناب ترین و پاک ترین عاشقانه های به تصویر کشیده شده در ادبیات داستانی این روزها است، که این معصومیت  میان عشق های مثلا ایرانی کپی برداری شده از  سریال های ترکی، کامیاب شده.
 یکی از جذاب ترین و دوست داشتنی ترین نکته کتاب جملات فلسفی ای بود که  در جای جای کتاب به چشم می آمد.

گفتن از ارتداد برای من کمی سخت است، این کتاب برای من طور خاصی خاص است و دوست داشتنی. شاید بارها و بارها نیاز باشد که بخوانمش.
اما نمیتوانم به همه این کتاب را توصیه کنم. عقاید و خط سیاسی آدم ها متفاوت است و مذاق ها بعضی شیرینی ها را تلخ میپندارند و برعکس…
        

30

آن مرد با باران می آید
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

آن مرد با باران می آید، روایت کننده روزهایی است که عطر بهار انقلاب کم کمک در خیابان ها از میان خون های بر زمین ریخته شده به مشام میرسید. و مردی که خود باران بود، داشت بازمیگشت.  نویسنده در این کتاب سراغ پسر نوجوانی به نام بهزاد رفته، که ان روزها به خاطر ترسیدن هایش از صف دوستانش جا مانده بود..

   شخصیت پردازی قوی شاخص ترین شاخصه این کتاب است. مطمئنا پس از خواندن ،این سوال در ذهن جولان میدهد که اگر من بچه نسل سوم و چهارم  انقلاب  در آن روزها بودم، صادقانه در کدام صف بودم؟ میشدم مثل بهروز؟ یا بهزاد؟ شاید هم کلا راه را چپ میرفتم...
   با توجه به تعریف و تبلیغ زیادی که در پی تقریض مبارک مقام معظم رهبری برای این کتاب شد، توقع بیشتری از ان داشتم. حقیقتش، اصلا فکرش را نمیکردم که رمان نوجوان باشد:) و زیاد هم به این مسئله اشاره نشده.
   به عنوان یک رمان نوجوان برای گروه سنی زیر 16 سال به نظرم کتاب خیلی خواندنی و دوست داشتنی ای خواهد بود. اما خواندن ان حتی برای گروه سنی بزرگسال هم مطمئنا شیرین و دوست داشتنی است، البته به شرط انکه با این پیش زمینه که یک رمان سیاسی و مبارزاتی است به سراغ ان نروند. و حجم کم کتاب هم خواندن ان را راحت تر میکند.
درکل خواندن  این کتاب را به دلیل سوژه نو ، پردازش مناسب و شخصیت پردازی قوی پیشنهاد میکنم:)
        

6

پنجشنبه فیروزه ای
          *بسم الله الرحمن الرحیم*

پنجشنبه فیروزه ای داستان عاشقانه و مذهبی دختر و پسری است که سال هاست برای رسیدن به هم تلاش میکنند و به هر دری میزنند، تا ا ز سد خواسته های بی جا و تجملاتی خانواده ها عبور کنند. داستان فلش بک هایی به گذشته پرپیچ و خم پسر داستان دارد، و زمان حالش در بستر سفر دانشجویی شان به مشهد مقدس میگذرد. ..

سال ها پیش که این کتاب را خواندم، آنقدر موقع خواندنش عطر چوب و بهار نارنج زیر بینی ام میپیچید و دلم را مالش میداد  که هیچ کدام از نقص هایش به چشمم نیامدند و برایم شد یک کتاب سراسر حسن که پر بود از حال خوب. و آنقدر دوستش داشتم که هر از چندگاهی بعد از خواندنش هم کتاب را ورق میزدم و میان عاشقانه های دلی  سلمان و غزاله چشم هایم قلبی  میشد. (ان زمان جوش های بلوغم تازه داشتند کمرنگ میشدند خب!:)
   اما حالا که فکر میکنم، میبینم انقدر ها هم این کتاب نامبروان نیست! مثلا دیالوگ های شهاب و سلمان به نظرم خام بود و احتیاج به پرداخت بیشتری داشت. یا شخصیت صدف که دلیل اصرارش را به بودن با غزاله نفهمیدم! یا همان ماجرایی که برای مریم در حرم اتفاق افتاد، به نظرم بهتر بود پخته تر نوشته شود. درکل به نظرم احتیاج به مانور بیشتری روی شخصیت ها داشت. و بعضی ماجراها ساده انگاشته شده بودند.
   تاثیر این کتاب روی زیارت رفتن های من،به عربی ادعیه خواندن هایم (که  آن زمان ها هیچ توجهی به معنایشان نداشتم) غیرقابل انکار است. آنقدر که برای همین یک  تاثیر هم که شده، کتاب را با تمام کم و کاستی هایش به بعضی ها که سلیقه شان دستم است پیشنهاد میکنم.  توجهی که به روابط با نامحرم در فضای مجازی و وابستگی کاذب و پوچی  که به  ارمغان میاورد شده بود را دوست داشتم و به نظرم تلنگر به جایی است برای بعضی ها...! توصیفات حرم و فضای معنوی آن هم برایم دوست داشتنی و شیرین بود.
پنجشنبه فیروزه ای را به خاطر حال خوبش و حس فیروزه ای اش بخوانید:)
        

17