یادداشت فاطمه آذربایجانی

پنجشنبه فیروزه ای
        *بسم الله الرحمن الرحیم*

پنجشنبه فیروزه ای داستان عاشقانه و مذهبی دختر و پسری است که سال هاست برای رسیدن به هم تلاش میکنند و به هر دری میزنند، تا ا ز سد خواسته های بی جا و تجملاتی خانواده ها عبور کنند. داستان فلش بک هایی به گذشته پرپیچ و خم پسر داستان دارد، و زمان حالش در بستر سفر دانشجویی شان به مشهد مقدس میگذرد. ..

سال ها پیش که این کتاب را خواندم، آنقدر موقع خواندنش عطر چوب و بهار نارنج زیر بینی ام میپیچید و دلم را مالش میداد  که هیچ کدام از نقص هایش به چشمم نیامدند و برایم شد یک کتاب سراسر حسن که پر بود از حال خوب. و آنقدر دوستش داشتم که هر از چندگاهی بعد از خواندنش هم کتاب را ورق میزدم و میان عاشقانه های دلی  سلمان و غزاله چشم هایم قلبی  میشد. (ان زمان جوش های بلوغم تازه داشتند کمرنگ میشدند خب!:)
   اما حالا که فکر میکنم، میبینم انقدر ها هم این کتاب نامبروان نیست! مثلا دیالوگ های شهاب و سلمان به نظرم خام بود و احتیاج به پرداخت بیشتری داشت. یا شخصیت صدف که دلیل اصرارش را به بودن با غزاله نفهمیدم! یا همان ماجرایی که برای مریم در حرم اتفاق افتاد، به نظرم بهتر بود پخته تر نوشته شود. درکل به نظرم احتیاج به مانور بیشتری روی شخصیت ها داشت. و بعضی ماجراها ساده انگاشته شده بودند.
   تاثیر این کتاب روی زیارت رفتن های من،به عربی ادعیه خواندن هایم (که  آن زمان ها هیچ توجهی به معنایشان نداشتم) غیرقابل انکار است. آنقدر که برای همین یک  تاثیر هم که شده، کتاب را با تمام کم و کاستی هایش به بعضی ها که سلیقه شان دستم است پیشنهاد میکنم.  توجهی که به روابط با نامحرم در فضای مجازی و وابستگی کاذب و پوچی  که به  ارمغان میاورد شده بود را دوست داشتم و به نظرم تلنگر به جایی است برای بعضی ها...! توصیفات حرم و فضای معنوی آن هم برایم دوست داشتنی و شیرین بود.
پنجشنبه فیروزه ای را به خاطر حال خوبش و حس فیروزه ای اش بخوانید:)
      
10

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.