یادداشت علی دائمی

📝 میلی و
        📝 میلی و راه‌های نرفته‌اش!

▪️ فهمیدید زنان همیشه قربانی‌اند یا بیشتر توضیح بدهم؟!
رمان «خدمتکار» بیشتر از آنکه یک رمان پلیسی باشد، اعتراض‌نامهٔ خانم نویسنده است به جامعه‌ای که قوانین، عرف و استانداردهایش او را محدود کرده‌اند. داستان دربارهٔ خدمتکاری‌ست که به خانهٔ زوج ثروتمندی می‌رود تا برای آن‌ها کار کند؛ اما به‌تدریج متوجه می‌شود در خطر است و مثل سایر زنانی که در رمان‌های زنانه نقش محوری دارند، او هم قربانی سیستم است. کتاب وانمود می‌کند یک تریلر روانشناختی‌ست (دست‌کم تبلیغات و پیرامتن‌های آن چنین نشان می‌دهد) اما خبری از تعلیق‌های روانشناختی نیست. مثل سایر رمان‌های آمریکایی معاصر که آمازون و نیویورک‌تایمز آن را به نافمان می‌بندند، این یکی هم مفاهیم و موقعیت‌های روانشناختی را تا حد کلیشه تنزل داده و بازهم با ساده‌سازی انگاره‌هایی مانند «ریشه در کودکی‌اش دارد» می‌خواهد جدی به نظر برسد. «خدمتکار» صرفاً کلاژی‌ست از چند کلیشهٔ پرتکرار این سال‌های کنشگران فمینیست که برطبق آن همهٔ زنان قربانی مردسالاری‌اند، مردان جذاب یا همان مردان آلفا بالقوه برای زنان خطرناکند و استقلال زنان اقتضا می‌کند از آن‌ها دوری کنند. از زاویهٔ دید نویسندهٔ کتاب، اندی، مرد جذاب، موفق و ثروتمند داستان، آدمی‌ست که زنان را به انقیاد خود درمی‌آورد. او صورت مثالی «اصحاب سرمایه‌داری‌»ست و حاصل تبعیض سیستماتیک علیه زنان! الگوی کلیشه‌ای دیگر این است که: زن خانه‌دار در معرض خطر است! همان‌طور که نظریه‌پردازان نگرهٔ فمینیستی در سینما، آلفرد هیچکاک را متهم می‌کردند به اینکه زنان مدرن را در فیلم‌هایش مجازات می‌کند، در اینجا مک‌فادن زن خانه‌داری را که به همسرش اتکا داشته باشد در معرض خطر قرار می‌دهد تا یک بار دیگر شعارهای موج سومی فمینیسم را به همه یادآوری کند؛ زنان به مردان نیازی ندارند! زنان باید مستقل شوند تا مردان نتوانند آن‌ها را به کاری مجبور کنند. 

▪️ تنانگی‌هایم را در چشمتان فرو می‌کنم:
در خلال این موقعیت‌های کلیشه‌ای، نویسنده با وسواس و جزئی‌نگری مشمئزکننده‌ای به توصیف اندام زنانه و لحظات خصوصی زنان داستان می‌پردازد؛ از پوشیدن لباس زیر و نگاه‌های جنسی زنان به اندام مردان، تا تراوش کردن شیر از سینهٔ زن کارمند و حتی لحظات  معاشقهٔ زن و مرد. منشأ این ابتذال چیزی نیست جز دیدگاه‌های فمینیستی کسانی که معتقدند برای تابوشکنی از بدن زن باید تا جای ممکن در هنر و ادبیات به آن بپردازیم! این رویکردِ به‌شدت متناقض به‌جای آنکه تابوشکنی کند، به ضدّ خود تبدیل می‌شود و به فرایند شیءشدگی زنان دامن می‌زند. نویسنده خواسته با تمرکز بر جذابیت‌های مردان و توصیف آن از زاویهٔ دید راوی زن، منظر زنانه‌ای ارائه دهد و زن را از ابژه به سوژهٔ فعال تبدیل کند. اما تصویر نهایی‌ای که ساخته می‌شود، چیزی جز همان کهن‌الگوهای تکراری زن اغواگر (فم فاتال) یا زن هرزه نیست. این کار امیال زنانه را عادی‌سازی نمی‌کند و قبح آن را نمی‌شکند؛ بلکه صرفاً تبدیل به دستاویزی برای فروش بیشتر کتاب می‌شود. توصیفات بی‌پرده و در عین حال دم‌دستی و کلیشه‌ای از حریم خصوصی آدم‌ها و مسائل جنسی‌شان این کتاب را تبدیل به نسخه‌ای از داستان‌های نوجوان‌پسند تلگرامی و اینستاگرامی می‌کند که در آن آدم‌های کم‌سن‌وسال با بیان ساده و غلط‌های دستوری متعدد، تجربیات جنسی‌شان را اعتراف می‌کنند و از این طریق مخاطب جذب می‌کنند. اگر به خودمان یادآور شویم که «خدمتکار» با این حربه‌های مبتذل و غیرادبی توانسته فریدا مک‌فادن را به نویسنده‌ای مشهور تبدیل کند، بهتر به وجود لابی فمینیستی صنعت هنر و ادبیات در آمریکا پی می‌بریم. 

▪️ راهنمای نگارش رمان فمینیستی:
۱. زنان همیشه قربانی‌اند:
اساساً هنر فمینیستی خلاقیت ندارد؛ همان‌گونه که آبشخور فکری‌اش راکد است. هنرمند فمینیست نمی‌تواند به چیزی جز قربانی بودن زنان بپردازد. سهم‌خواهی و رانت‌خواری فمینیسم متوقف بر پذیرش این ادعاست که همواره به آن‌ها ظلم شده و مردان در موقعیتی برتر بوده‌اند. پس عجیب نیست که فریدا مک‌فادن هم به سراغ چنین موقعیت تکراری‌ای برود: چند زن تحت ستم یک مرد هستند و قانون هم برایشان کاری نمی‌کند؛ چون او ثروت و نفوذ دارد. حتی پیرنگ‌های فرعی و مرور فلاش‌بک‌های داستان هم دربارهٔ قربانی بودن زنان است. میلی به زندان افتاده چون مردی داشته به دوستش تجاوز می‌کرده و او مجبور شده به قتل برساندش. نینا فریب خورده و توسط اندی مورد اذیت و آزار قرار گرفته. انزو خواهری داشته که مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده است. میلی در شغل‌های قبلی‌اش مورد تعرض و دستمالی قرار گرفته. در شغل بعدی‌اش هم به کمک زنی می‌رود که از شوهرش کتک می‌خورد. وضعیت طوری‌ست که انگار تمام زنان شهر زندانی مردها هستند!

۲. در ستایش سلیطه‌گری:
پس از تبیین میزان ظلم به زنان و محدودیت‌های بی‌شمار آنان در جامعهٔ مردسالار می‌توانید به دفاع از سلیطه بودن بپردازید. سلیطگی اگرچه در فرهنگ ما توهین است، اما در جهان‌بینی فمینیستی مورد ستایش قرار می‌گیرد. در نگاه مک‌فادن زنان باید باهم متحد شوند و بتوانند در صورت لزوم توطئه کنند و توانایی قتل را داشته باشند (رجوع کنید به انتهای کتاب که نینا می‌گوید: نمی‌توانستم خودم فلانی را بکشم و مجبور شدم این کار را به آن دختر قوی و شجاع بسپارم. در پایان هم میلی همچون یک ابرقهرمان مأمور می‌شود به خانهٔ جدیدی برود و زنان خانه را از ستم مردان نجات بدهد!) همهٔ دروغگویی‌ها، زیاده‌روی‌ها، اغواگری‌ها و حیله‌گری‌های میلی به همین روش توجیه و سفیدشویی می‌شود. او حق دارد فانتزی‌های جنسی‌اش در مورد مرد متأهل را با ما در میان بگذارد. حق دارد مردان را به داخل خانه بکشد و از آن‌ها طلب رابطه کند. حق دارد به کارفرمایانش دروغ بگوید و حق دارد شکنجه را با شکنجه جواب بدهد؛ چون اولاً قربانی‌ست، ثانیاً قانون به او کمک نمی‌کند؛ ثالثاً هرچیزی که زن را قوی و مستقل نشان دهد، قابل ستایش است؛ حتی اگر قتل و شکنجه و دروغ و اغواگری و ولنگاری جنسی باشد!

۳. مردان فمینیست و زنان علیه زنان:
نکتهٔ مهم در خلق آثار هنری فمینیستی این است که همیشه باید یک مرد را در داستان بگنجانید که از سلیطگی فمینیستی حمایت می‌کند. در کنارش شخصیت یک زن را هم خلق کنید که مستبد و مردسالار است. این زن ترجیحاً باید یک «مادر» باشد؛ چراکه از منظر فمینیسم زن‌ستیزیِ مردان همواره ریشه در خشم آن‌ها نسبت به مادرشان دارد! چنان‌که مگی هام در «فرهنگ نظریه‌های فمینیستی» می‌نویسد: ریشهٔ زن‌ستیزی در خشم اولیهٔ کودک نسبت به مادر است. جامعه وظیفهٔ پرورش کودک را تنها بر عهدهٔ زنان می‌گذارد و مشارکت کامل مردان در پرورش کودکان می‌تواند این ریشهٔ عمیق زن‌ستیزی را در جامعه درمان کند! هرچند از منظر فمینیسم، خانم وینچستر هم خود یک قربانی‌ست و تقصیر مردسالاری است که وظیفهٔ پرورش کودک را به او سپرده، اما این دو تیپ پرتکرار (انزو و خانم وینچستر) باعث می‌شوند نویسنده از دام انتقادها مبنی بر مردستیز بودن فرار کند و بگوید: ببینید یک مرد خوب و یک زن بد هم در این داستان پیدا می‌شود! پس فکر نکنید من از مردها متنفرم!

▪️ جایگاه ادبیات چه می‌شود؟
این چندمین کتابی‌ست که از ادبیات پلیسی آمریکا در یکی دو دههٔ اخیر می‌خوانم. همهٔ آن‌ها قالب و خصایص مشترکی دارند و انگار در ادامهٔ یکدیگرند. اولین ویژگی‌‌شان این است که با زمان مضارع روایت می‌شوند. این تمهید که تقلیدی ناشیانه از فیلمنامه‌های هالیوودی است، برای عینی‌سازی وقایع و شباهت آن به مدیوم سینما انجام می‌شود. روایت داستان که عموماً از زاویهٔ اول‌شخص است و مرتب بین چند شخصیت جابه‌جا می‌شود، هیچ فردیتی ندارد. نه‌تنها لحن شخصیت‌ها متفاوت و یکه نیست، بلکه نگاهشان هم متمایز و خاص نیست. هیچ خبری از یک تفسیر فلسفی یا نوع نگاه خاص به زندگی نیست. حرف‌ها غالباً در مسائل روزمره، توصیفات خاله‌زنکی و تصورات جنسی خلاصه می‌شود؛ گویی که راویان این داستان‌ها با اندام جنسی‌شان فکر می‌کنند و سخن می‌گویند. ویژگی دوم، توصیفات مبتذل و اضافی دربارهٔ مظاهر فناوری یا خوراکی‌ها و به‌طور کلی هرچیزی‌ست که شمایلی از جامعهٔ مدرن آمریکایی می‌سازد. سومین ویژگی هم کلیشه‌ای بودن موقعیت‌ها و تیپ‌سازی از اشخاص داستان است. هیچ چیزی در این داستان‌ها وجود ندارد که سابقاً در فیلم‌ها و کتاب‌های متعدد نیامده باشد. دلیل اقبال نسل جدید به این کتاب‌ها (فارغ از حجم تبلیغات و رنگ‌ولعاب آن‌ها) می‌تواند این باشد که نسل جدید از آثار ادبی و هنری قدیمی‌تر بی‌خبرند؛ آثاری که امثال مک‌فادن از آن تقلید می‌کنند. این ویژگی‌ها باعث می‌شود از خودمان بپرسیم جایگاه ادبیات به‌عنوان یک هنر مستقل کجاست؟ آیا ادبیات پلیسی معاصر آمریکا یک انگل آویزان به هالیوود است که هیچ وجه ادبی‌ای ندارد؟ آیا ژانرهای عامه‌پسند مثل ژانر پلیسی باید صرفاً ظرفی برای بازتولید کلیشه‌ها باشند؟ چه اتفاقی برای ما افتاده که از ادگار آلن‌پو و آرتور کانن دویل رسیده‌ایم به بیماران جنسی و کلیشه‌نویس‌هایی مثل گیلین فلین، فریدا مک‌فادن و الکس نورث؟

▪️ خلاصه اینکه:
این کتاب ارزش زمانی را که می‌گذارید، ندارد. در حد یکی از اعتراف‌نامه‌های سکسی نوجوانانه در فضای مجازی‌ست و در عین حال ایدئولوژی‌زده است. پر است از توصیفات اروتیک و سفیدشویی خیانت و از طرفی پر است از موقعیت‌های کلیشه‌ای دربارهٔ خطرناک بودن مردان و قربانی بودن زنان. اگر جای شخصیت‌های مرد و زن عوض می‌شد، گروهک‌های فمینیستی تا پای جان برای «کنسل کردن» این رمان تلاش می‌کردند و آن را زن‌ستیزانه می‌خواندند. حتی اگر از این زاویه به رمان نگاه نکنید، از حیث ادبی و از نظر جذابیت و سرگرمی هم هیچ‌چیز برای گفتن ندارد؛ نه تعلیقی، نه غافلگیری‌ای، نه پیچشی...
      
374

40

(0/1000)

نظرات

راستش هنوز نخوندم متن رو ولی خوشحال شدم که کتاب رو‌هم نخوندم.😆
الان خوندم و چه قدر با بخش روایت یکسان و سوژه‌های تکراری موافقم.ده تا اثر دیگه هم که بخونید باز همینه، روث ور هم همینه حتی جین هارپر و الیس فینی. یه کم کمتر یه کم بیشتر.
برا همین هم هست هی میگم کریستی، حداقل محور جنایت هاش هر چیزی هست جز خیانت، به قدر کافی خیانت تو چشممون کردن و برابری زن و مرد و آرمان های فمینستی بهمون خوروندن...بسه واقعا‌.
منِ زنِ جنسِ دوم، شما رو‌نخوام باید چه کنم...
ببخشید یه کم  غضبناک شدم.
2

3

برندهٔ اصلی شمایید. منم از این به بعد باید گزیده‌خوان‌تر بشم.  

0

امیدوارم دیگه از این کتاب‌ها به پستتون نخوره.
@choghoke_tanha 

0

ممنون از یادداشت کامل اتون، از ادبیات پلیسی معاصر آمریکا کتابی هست که ارزش خوندن داشته باشه و پیشنهاد بدین؟
3

2

از بین اون‌هایی که در قید حیاتن از هیچکس خوشم نیومده. البته هنوز از نویسنده‌هایی مثل «دن براون» و «لی چایلد» چیز زیادی نخونده‌م؛ ولی ادبیات پلیسی انگلستان و ژاپن رو ترجیح می‌دم. قدیمی‌های آمریکا مثل دشیل همت و جیمز ام. کین رو با اینکه داستان‌های ساده‌ای دارن به‌مراتب ترجیح می‌دم.  

3

ممنونم 
@choghoke_tanha 

1

🙏🌹
@_raziyeh_ 

1

samin⋆

samin⋆

1403/11/27

چقدر خوشحالم یکی پیدا شد که از خدمتکار راضی نباشه؛هرجا می‌دیدم فقط تعریف بود ازش...
1

3

منم نمره‌ها رو دیدم ناامید شدم از ذائقه‌ها :))) 

3

ملیکا🌱

ملیکا🌱

1403/11/27

چه خوب بود. از هرچی که فمينيست رو با خاک یک‌سان کنه خوشم میاد :))))
1

5

درود درود درود 😅✌️🤝
ممنون که خوندید. 

1

Zahra babazade

Zahra babazade

1403/11/28

ممنون از یادداشت بسیار عالی تون
واقعا نمی دونم چرا بعضیا انقدر از اینجور کتاب ها طرفداری می کنند🙄
1

2

ممنون از شما که خوندید
بله واقعاً کتاب‌های زرد پرطرفدارن متاسفانه... 

1

آقا دمت گرم
خیالم راحت شد که نیازی نیست از این نویسنده بخونم😅
1

2

مخلصیم 😂😂🤝🤝 

1

درود و خداقوت
اول؛ بابت یادداشت مفصل، جالب و خوبتان سپاس‌گزارم. دوم؛ من چیزی از این جنابان نخوانده‌ام. و سوم؛ هر روز که می‌گذرد، بیشتر به این نکته می‌رسم که بیشتر آثاری که بیش از حد تبلیغ می شوند، ارزش وقت گذاشتن و خواندن ندارند. البته گاه خودم گیر این کتاب‌ها افتاده‌ا‌‌م. مانا، خوانا، نویسا و تندرست باشید. 💐
1

2

سلام و عرض ادب. ممنونم که خوندید. 
بله واقعاً؛ اکثر قریب به اتفاق کتاب‌هایی که در سایت‌های آمازون و نیویورک تایمز و... به‌شدت تبلیغ می‌شه، کتاب‌های زرد و مبتذل و به‌دردنخوری هستن.  

1

میگم اگه سلاح برای کوبوندن فمینیسم کم آوردین من به عنوان یه مادر ایرانی دمپایی‌های خوبی دارم. چندتا هم به نیت من بزنین تا تو ثوابش شریک بشم.
1

4

درود بر شرفتون 😁✌️👌
باید با سلاح‌های سنگین‌تری به جنگشون بریم.
هرچند من شنیده‌م سوسک‌ها حتی با بمب اتم هم از بین نمی‌رن :)  

2

هنوز جای زمانی ، که برای این کتاب گذاشتم میسوزه🥴🤧
1

1

خیلی سمی بود 😑😅 

0

یاخدا! من با ذوق و شوق رفتم سه جلدشو خریدم ، گفتم بیام نظراتشو بخونم ، ولی انگار خیلی مشکل داره
3

1

عیب نداره کاریه که شده 🥲😅
ولی گاهی باید آثار بد رو هم خوند تا پی به ارزش آثار خوب ببریم.
البته شایدم خوشتون بیاد... خدای‌نکرده 😬😂 

1

چون تخفیف خورده بود خریدمش😅 فوقش میدمش کتابخونه
@choghoke_tanha 

1

لامصب تخفیف همیشه آدمو وسوسه می‌کنه 😂
منم یه کتابایی رو بخاطر ارزون شدن خریده‌م که در عمرم سروکارم بهشون نمی‌افته 
@William777 

1

جلد اولو خوندم. راستش بیشتر برام مهم بود جذابیت داستانی داشته باشه و بتونه گولم بزنه، که موفق نبود. اون چیزای مشمئز کننده و... اینام به طرز ناشیانه ای سانسور  شده بودن. مثلا سه نقطه می‌گذاشت یا تیکه رو می برید بعد ۵ خط بعد راجع بهش حرف میزدن.🤦
ولی با فمینیستی بودنش موافقم. یه مردِ آدم حسابی تو داستانش نبود.
1

1

دقیقاً
و من هنوز هم از شهرت ناگهانی این‌گونه کتاب‌ها در حیرت و غرق تأسفم... 

1