یادداشت محمدرضا زائری
1403/10/5
تصویرسازی عالیای دارد و داستان جالبی هم. بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم: یک شب آن قدیمها (غول بودم، مثل تو خنگول بودم. نه! ببخشید اشتباه شد!😉😁) رفته بودیم درمانگاه محلهمان چون خواهرم گوشش عفونت کرده بود و فکر میکنید آنجا در اتاق انتظار چی دیدم؟ جهان را دیدم!🌏🌍🌎 جهان را دیدم!🌏🌍🌎 جهان را دیدم!🌏🌍🌎 (بر وزن «هست زیبا! هست زیبا! هست زیبا!» ی آخر شعر باز باران با ترانه!) هیچی دیگر! کاشف به عمل آمد که خانم آقای دکترِ متخصص گوش و حلق و بینی همان مجسمهسازی است که جهان و دوستانش را ساخته!😁
(0/1000)
مرضیه حق خواه
1403/10/5
0