بریده کتابهای زینب زینب 1403/8/5 آفتاب گردان های کور آلبرتو مندس 4.5 5 صفحۀ 79 سکوت یک فضاست... غاری است که میتوانیم در آن پناه بگیریم، اما قرار نیست از خطر حفظمان کند. سکوت پایان نمییابد، شکسته میشود. خصلت اصلیاش شکنندگی است و پردهی ظریف اطرافش شفاف. همه میتوانند آن طرفش را ببینند. 0 1 زینب 1403/8/1 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.8 36 صفحۀ 209 بعضی چیزها توی زندگی آنقدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد. 1 8 زینب 1403/5/8 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 45 رزا خانم به من گفته بود که هر چه بیشتر فکر و خیال بکنم زودتر بزرگ میشوم، و این مشتهای آقای بورو هم حتما در تمام زندگیشان فکر و خیال کرده بودند که این همه بزرگ بودند. 2 4 زینب 1403/5/8 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 57 - وقتی میترسم، خودم را اینجا قایم میکنم. + رزا خانم ترس از چی؟ - مومو، ترسیدن دلیل نمیخواهد. 0 4 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 746 تاریخ تکرار نمیشود؛ بلکه این مردان تکراریاند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمونهای روزگار تکرار میکنند. 5 26 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 609 حقیقت چون آفتابی است که بر جهان میتابد. حال اگر کسی پشت بر آن بنشیند به آفتاب چه زیان میرسد جز اینکه خود را از آن محروم کرده است. 0 9 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 599 علی یک شخص نیست. او چون انسانهایی نیست که در جسمانیت خویش خلاصه میشوند. علی نوعی ایمان، نوعی اسلام و نوعی حیات است. نزدیکی به علی فقط دیدار او نیست بلکه چون او زیستن و اندیشیدن است. 0 7 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 464 آنگاه که باید در کنار امامت میبودی و نبودی، چه تفاوت میکند که کجا و به چه کاری مشغول باشی؟ در محراب عبادت یا بزم عیش و نوش، چه تفاوت دارد؟ 0 12 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 433 واقعیت آنی است که حاکم و رایج است اما حقیقت آنی است که باید باشد و نیست. ارزش انسانها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت میکنند، نه پذیرفتن واقعیتها. برای همین است که پیامبران با ارزشترین انسانها بودهاند. 0 9 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 266 حتما نباید دیانای یکسان داشت تا بتوان کسی را برادر دانست. مطمئنا نیازی نیست آن کسی که میمیرد همخونت باشد تا احساس کنی بخشی از وجودت را از دست دادی. 0 7 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 130 - بلند شدن یعنی رفتن. رفتن یعنی مردن. + نه، رفتن یعنی زندگی قبل از مردن. 0 9 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 76 مهم نیست چگونه زندگی کنیم، در نهایت، میمیریم. 0 12 زینب 1403/3/13 سال بلوا عباس معروفی 4.1 93 صفحۀ 207 گفتم: «چی شد؟ بالاخره برادرهات را پیدا نکردی؟» «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» 0 6 زینب 1403/3/13 سال بلوا عباس معروفی 4.1 93 صفحۀ 206 شاید به خاطر خود عشق باشد که عشاق به هم نمیرسند، و یا اگر برسند، زمانه بینشان جدایی میاندازد و چنان پرتشان میکند که از اینسر و آنسر عالم بیفتند بیرون. 0 3 زینب 1403/2/27 اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب مرتضی مطهری 4.2 14 صفحۀ 46 0 4 زینب 1403/2/25 پری دخت: مراسلات پاریس طهران حامد عسکری 3.7 102 صفحۀ 40 ذغالسنگ، جسممان را گرم میکند و محبتتان دلمان را. دل که گرم باشد، تو بگو برف همدان تمامش در مقابل گرمای دل، آب میشود. 0 13 زینب 1403/2/15 وقتی که برگشتم، خانه باش الچین صفرلی 2.3 3 صفحۀ 9 خداوند نعمتهای زیادی در اختیار انسانها قرار داده است، اما ما قدرشان را نمیدانیم. فقط به پول فکر میکنیم، حرص میزنیم و برای روز مبادا پسانداز میکنیم، در حالی که از زیبایی لحظهی اکنون بینصیب میمانیم. 0 7 زینب 1403/2/15 وقتی که برگشتم، خانه باش الچین صفرلی 2.3 3 صفحۀ 7 زندگی یعنی پیوسته روی خویش کار کردن، کاری که نمیتوانی به شخص دیگری محول کنی. 0 12 زینب 1403/2/9 قیدار رضا امیرخانی 4.1 112 صفحۀ 294 در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است اسم بعضی غیر پیامبران هم؛ چه صالح و چه طالَح آمده است. این صلحا عاشق حضرت باری هستند؛ اما حضرت حق بعضی را خودش هم عاشق است. عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما. خدا عاشقیست که حتی دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند. به او میگوید رجل، همین. مرد! اسمشان چیست؟ نمیدانیم. رجل است. معشوقِ حضرت حق است. اسمِ معشوق را که جار نمیزنند. حضرت حق عاشق کسی اگر شد، پنهانش میکند. "کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم، اما مرد بودیم." 0 4 زینب 1403/1/28 بیست گفتار مرتضی مطهری 4.7 5 صفحۀ 263 بشر گاهی مرض تصدیق پیدا میکند، در مواردی که خدا دستوری نداده و مردم را روی مصالح و حکمی آزاد گذاشته میخواهد از پیش خود دستوری وضع کند و به خدا نسبت دهد، و یا گاهی کارهای زشتی که فقط موافق شهوات اوست و میل دارد آن کارها را انجام دهد، میآید دستورهایی از پیش خود وضع میکند و آنگاه میگوید خدا این طور دستور داده. 0 5
بریده کتابهای زینب زینب 1403/8/5 آفتاب گردان های کور آلبرتو مندس 4.5 5 صفحۀ 79 سکوت یک فضاست... غاری است که میتوانیم در آن پناه بگیریم، اما قرار نیست از خطر حفظمان کند. سکوت پایان نمییابد، شکسته میشود. خصلت اصلیاش شکنندگی است و پردهی ظریف اطرافش شفاف. همه میتوانند آن طرفش را ببینند. 0 1 زینب 1403/8/1 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.8 36 صفحۀ 209 بعضی چیزها توی زندگی آنقدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد. 1 8 زینب 1403/5/8 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 45 رزا خانم به من گفته بود که هر چه بیشتر فکر و خیال بکنم زودتر بزرگ میشوم، و این مشتهای آقای بورو هم حتما در تمام زندگیشان فکر و خیال کرده بودند که این همه بزرگ بودند. 2 4 زینب 1403/5/8 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 45 صفحۀ 57 - وقتی میترسم، خودم را اینجا قایم میکنم. + رزا خانم ترس از چی؟ - مومو، ترسیدن دلیل نمیخواهد. 0 4 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 746 تاریخ تکرار نمیشود؛ بلکه این مردان تکراریاند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمونهای روزگار تکرار میکنند. 5 26 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 609 حقیقت چون آفتابی است که بر جهان میتابد. حال اگر کسی پشت بر آن بنشیند به آفتاب چه زیان میرسد جز اینکه خود را از آن محروم کرده است. 0 9 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 599 علی یک شخص نیست. او چون انسانهایی نیست که در جسمانیت خویش خلاصه میشوند. علی نوعی ایمان، نوعی اسلام و نوعی حیات است. نزدیکی به علی فقط دیدار او نیست بلکه چون او زیستن و اندیشیدن است. 0 7 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 464 آنگاه که باید در کنار امامت میبودی و نبودی، چه تفاوت میکند که کجا و به چه کاری مشغول باشی؟ در محراب عبادت یا بزم عیش و نوش، چه تفاوت دارد؟ 0 12 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 146 صفحۀ 433 واقعیت آنی است که حاکم و رایج است اما حقیقت آنی است که باید باشد و نیست. ارزش انسانها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت میکنند، نه پذیرفتن واقعیتها. برای همین است که پیامبران با ارزشترین انسانها بودهاند. 0 9 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 266 حتما نباید دیانای یکسان داشت تا بتوان کسی را برادر دانست. مطمئنا نیازی نیست آن کسی که میمیرد همخونت باشد تا احساس کنی بخشی از وجودت را از دست دادی. 0 7 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 130 - بلند شدن یعنی رفتن. رفتن یعنی مردن. + نه، رفتن یعنی زندگی قبل از مردن. 0 9 زینب 1403/4/4 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 197 صفحۀ 76 مهم نیست چگونه زندگی کنیم، در نهایت، میمیریم. 0 12 زینب 1403/3/13 سال بلوا عباس معروفی 4.1 93 صفحۀ 207 گفتم: «چی شد؟ بالاخره برادرهات را پیدا نکردی؟» «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» 0 6 زینب 1403/3/13 سال بلوا عباس معروفی 4.1 93 صفحۀ 206 شاید به خاطر خود عشق باشد که عشاق به هم نمیرسند، و یا اگر برسند، زمانه بینشان جدایی میاندازد و چنان پرتشان میکند که از اینسر و آنسر عالم بیفتند بیرون. 0 3 زینب 1403/2/27 اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب مرتضی مطهری 4.2 14 صفحۀ 46 0 4 زینب 1403/2/25 پری دخت: مراسلات پاریس طهران حامد عسکری 3.7 102 صفحۀ 40 ذغالسنگ، جسممان را گرم میکند و محبتتان دلمان را. دل که گرم باشد، تو بگو برف همدان تمامش در مقابل گرمای دل، آب میشود. 0 13 زینب 1403/2/15 وقتی که برگشتم، خانه باش الچین صفرلی 2.3 3 صفحۀ 9 خداوند نعمتهای زیادی در اختیار انسانها قرار داده است، اما ما قدرشان را نمیدانیم. فقط به پول فکر میکنیم، حرص میزنیم و برای روز مبادا پسانداز میکنیم، در حالی که از زیبایی لحظهی اکنون بینصیب میمانیم. 0 7 زینب 1403/2/15 وقتی که برگشتم، خانه باش الچین صفرلی 2.3 3 صفحۀ 7 زندگی یعنی پیوسته روی خویش کار کردن، کاری که نمیتوانی به شخص دیگری محول کنی. 0 12 زینب 1403/2/9 قیدار رضا امیرخانی 4.1 112 صفحۀ 294 در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است اسم بعضی غیر پیامبران هم؛ چه صالح و چه طالَح آمده است. این صلحا عاشق حضرت باری هستند؛ اما حضرت حق بعضی را خودش هم عاشق است. عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما. خدا عاشقیست که حتی دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند. به او میگوید رجل، همین. مرد! اسمشان چیست؟ نمیدانیم. رجل است. معشوقِ حضرت حق است. اسمِ معشوق را که جار نمیزنند. حضرت حق عاشق کسی اگر شد، پنهانش میکند. "کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم، اما مرد بودیم." 0 4 زینب 1403/1/28 بیست گفتار مرتضی مطهری 4.7 5 صفحۀ 263 بشر گاهی مرض تصدیق پیدا میکند، در مواردی که خدا دستوری نداده و مردم را روی مصالح و حکمی آزاد گذاشته میخواهد از پیش خود دستوری وضع کند و به خدا نسبت دهد، و یا گاهی کارهای زشتی که فقط موافق شهوات اوست و میل دارد آن کارها را انجام دهد، میآید دستورهایی از پیش خود وضع میکند و آنگاه میگوید خدا این طور دستور داده. 0 5