بریده کتابهای محمدرجا صاحبدل محمدرجا صاحبدل 1403/4/12 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 664 0 17 محمدرجا صاحبدل 1403/4/7 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 400 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/3/30 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 250 0 9 محمدرجا صاحبدل 1403/3/27 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 180 1 5 محمدرجا صاحبدل 1403/3/11 مرگ و مرگ کینکاس خورخه آمادو 3.9 2 صفحۀ 21 زمانی که شخصی میمیرد، ارجمندترین و آبرومندترین حال و وضع دوران حیاتش را بازمییابد، اگر چه مرتکب جنونآمیزترین اعمال شده باشد. دست ناپیدای مرگ، آلایش گذشته را از دامن متوفی میزداید و یاد او را بَری از هر پلیدی و درخشان چون الماسی خوشتراش در اذهان باقی میگذارد. 0 17 محمدرجا صاحبدل 1403/3/8 سیمرغ سی مرغ محمدقائم خانی 3.8 14 صفحۀ 70 از نظر سیاسی حاج آقا روحالله سه سکوت معنادار داشت. سکوت اول مربوط به منش سیاسی آیتالله بروجردی بود. بعد از گذشت چند سال، اختلاف حاج آقا روحالله با ایشان در برداشت و موضعگیری سیاسی، بین خواص از شاگردان آشکار شد ... سکوت دوم به مسأله فدائیان اسلام مربوط میشد. از نظر کلی، مشی حاجآقا روحالله با راهی که نواب صفوی و یارانش میرفتند، تفاوت بنیادین داشت ... سکوت مهم دیگر او به جریان ملی شدن صنعت نفت برمیگشت... 0 8 محمدرجا صاحبدل 1403/3/6 سیمرغ سی مرغ محمدقائم خانی 3.8 14 صفحۀ 55 «آقا روحالله عازم حج شد. زمستان بود که راهی خوزستان شد، از آنجا به عراق رفت و نجف و کربلا و کاظمین را زیارت کرد. سپس راهی سوریه و اردن شد تا از بیروت سوار بر کشتی، از مدیترانه به دریای سیاه برود و به حجاز برسد. در بیروت عکسی انداخت و نامهای نوشت به قدس ایران؛ «تصدقت شوم! الهی قربانت بروم! در این مدت که مبتلای به جدایی از نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است.» 0 9 محمدرجا صاحبدل 1403/1/11 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 100 صفحۀ 75 0 2 محمدرجا صاحبدل 1403/1/10 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 100 صفحۀ 29 1 25 محمدرجا صاحبدل 1403/1/10 اورازان جلال آل احمد 3.4 2 صفحۀ 60 اهالی، اصطلاحی دارند که در مورد کارهای سخت زنها بسیار گویاست:«مَردَکانی خدا زَنَکانَند.» 0 5 محمدرجا صاحبدل 1403/1/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.1 78 صفحۀ 22 مثال پلهها را میزنی. میگویی وقتی از پلهها بالا میرویم یک پا را میگذاریم، بعد پای دیگر را، درست همانجور که از بچگی یادمان دادهاند. میگویی ولی لذت آن قدمهای اول دیگر از بین رفته. میگویی همانطور که بزرگ میشدیم، الگویمان شد قدمهای پدر و مادرانمان؛ خواهر و برادرهای بزرگترمان؛ آدمهایی که بهشان وابسته بودیم. حالا پاهای ما براساس عادتهای اکتسابی حرکت میکنند. و آن دلهره و هیجان و شادمانی از برداشتن هر قدم، آن تجربۀ ناب اولیه از میان رفته. 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/1/3 مسیو ابراهیم اریک امانوئل اشمیت 3.3 9 صفحۀ 18 یه روز مسیو ابراهیم از من پرسید:«چرا هیچ وقت لبخند نمیزنی، مومو؟» ... «لبخند مال پولداراست، مسیو ابراهیم، من توان مالیشو ندارم.» 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/1/2 لالایی برای دختر مرده حمیدرضا شاه آبادی 3.9 41 صفحۀ 93 هیچ وقت دلم برای آنها که توی قصهها بودند نمیسوخت، فقط با دیدنشان می ترسیدم. می ترسیدم که یک روز من شبیه آنها بشوم. 0 22 محمدرجا صاحبدل 1402/12/26 زیر تیغ ستارهٔ جبار هدا کووالی 4.0 11 صفحۀ 18 درست است که هر آغازی با سختی همراه است، اما هیچ چیزی به سختی آغاز سختی نیست. 0 27 محمدرجا صاحبدل 1402/12/18 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 772 تو، توی زندان خودت هستی و من توی زندان خودم.جسمم حبس ابد است. تو روزی آزاد میشوی، معلوم نیست کی، ولی بالاخره آزاد میشوی. ولی من نه. یک تفاوت دیگر هم بین من و تو هست. تو بهخاطر کاری که خودت کردی آنجایی. ولی من چه کار کردم که سزاوار چنین عذابی باشم؟ 0 7 محمدرجا صاحبدل 1402/12/16 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 667 خلقت ما یک ضعف دارد. همانطور که میتوانیم چشمهایمان را ببندیم که بعضی چیزها را نبینیم، کاش میشد گوشهایمان را هم ببندیم تا بعضی چیزها را نشنویم. 1 38 محمدرجا صاحبدل 1402/12/10 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 540 -«دوست داشتم خوشبخت باشیم، اما قسمت نشد، یعنی میشه طعم خوشبختی رو توی این دنیا بچشیم؟ نمیدونم واسه چی به دنیا اومدیم!» - «خواهش میکنم، بس کن دیگه. خوشبختی کامل فقط توی فیلمهاست. انتظارت زیادیه.» 0 16 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 شب بازی مجتبی تقوی زاد 3.3 7 صفحۀ 47 به قول آقای خدا بیامرزم ما تا عمرمون عمره، یا دو قرون کم داریم یا ده دقیقه دیر میرسیم. 0 28 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 17 صفحۀ 38 دشمن تو این سپاه نیست پادشاه. دشمن را تو خود پروردهای. دشمن تو پریشانی مردمان است؛ وگرنه از یک مشت ایشان چه میآمد؟ 0 38 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 17 صفحۀ 36 پادشاهی که وحشت، پرچم اوست و سپاهش تنهایی است. 0 11
بریده کتابهای محمدرجا صاحبدل محمدرجا صاحبدل 1403/4/12 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 664 0 17 محمدرجا صاحبدل 1403/4/7 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 400 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/3/30 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 250 0 9 محمدرجا صاحبدل 1403/3/27 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 180 1 5 محمدرجا صاحبدل 1403/3/11 مرگ و مرگ کینکاس خورخه آمادو 3.9 2 صفحۀ 21 زمانی که شخصی میمیرد، ارجمندترین و آبرومندترین حال و وضع دوران حیاتش را بازمییابد، اگر چه مرتکب جنونآمیزترین اعمال شده باشد. دست ناپیدای مرگ، آلایش گذشته را از دامن متوفی میزداید و یاد او را بَری از هر پلیدی و درخشان چون الماسی خوشتراش در اذهان باقی میگذارد. 0 17 محمدرجا صاحبدل 1403/3/8 سیمرغ سی مرغ محمدقائم خانی 3.8 14 صفحۀ 70 از نظر سیاسی حاج آقا روحالله سه سکوت معنادار داشت. سکوت اول مربوط به منش سیاسی آیتالله بروجردی بود. بعد از گذشت چند سال، اختلاف حاج آقا روحالله با ایشان در برداشت و موضعگیری سیاسی، بین خواص از شاگردان آشکار شد ... سکوت دوم به مسأله فدائیان اسلام مربوط میشد. از نظر کلی، مشی حاجآقا روحالله با راهی که نواب صفوی و یارانش میرفتند، تفاوت بنیادین داشت ... سکوت مهم دیگر او به جریان ملی شدن صنعت نفت برمیگشت... 0 8 محمدرجا صاحبدل 1403/3/6 سیمرغ سی مرغ محمدقائم خانی 3.8 14 صفحۀ 55 «آقا روحالله عازم حج شد. زمستان بود که راهی خوزستان شد، از آنجا به عراق رفت و نجف و کربلا و کاظمین را زیارت کرد. سپس راهی سوریه و اردن شد تا از بیروت سوار بر کشتی، از مدیترانه به دریای سیاه برود و به حجاز برسد. در بیروت عکسی انداخت و نامهای نوشت به قدس ایران؛ «تصدقت شوم! الهی قربانت بروم! در این مدت که مبتلای به جدایی از نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است.» 0 9 محمدرجا صاحبدل 1403/1/11 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 100 صفحۀ 75 0 2 محمدرجا صاحبدل 1403/1/10 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 100 صفحۀ 29 1 25 محمدرجا صاحبدل 1403/1/10 اورازان جلال آل احمد 3.4 2 صفحۀ 60 اهالی، اصطلاحی دارند که در مورد کارهای سخت زنها بسیار گویاست:«مَردَکانی خدا زَنَکانَند.» 0 5 محمدرجا صاحبدل 1403/1/4 بندها دومنیکو استارنونه 4.1 78 صفحۀ 22 مثال پلهها را میزنی. میگویی وقتی از پلهها بالا میرویم یک پا را میگذاریم، بعد پای دیگر را، درست همانجور که از بچگی یادمان دادهاند. میگویی ولی لذت آن قدمهای اول دیگر از بین رفته. میگویی همانطور که بزرگ میشدیم، الگویمان شد قدمهای پدر و مادرانمان؛ خواهر و برادرهای بزرگترمان؛ آدمهایی که بهشان وابسته بودیم. حالا پاهای ما براساس عادتهای اکتسابی حرکت میکنند. و آن دلهره و هیجان و شادمانی از برداشتن هر قدم، آن تجربۀ ناب اولیه از میان رفته. 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/1/3 مسیو ابراهیم اریک امانوئل اشمیت 3.3 9 صفحۀ 18 یه روز مسیو ابراهیم از من پرسید:«چرا هیچ وقت لبخند نمیزنی، مومو؟» ... «لبخند مال پولداراست، مسیو ابراهیم، من توان مالیشو ندارم.» 0 4 محمدرجا صاحبدل 1403/1/2 لالایی برای دختر مرده حمیدرضا شاه آبادی 3.9 41 صفحۀ 93 هیچ وقت دلم برای آنها که توی قصهها بودند نمیسوخت، فقط با دیدنشان می ترسیدم. می ترسیدم که یک روز من شبیه آنها بشوم. 0 22 محمدرجا صاحبدل 1402/12/26 زیر تیغ ستارهٔ جبار هدا کووالی 4.0 11 صفحۀ 18 درست است که هر آغازی با سختی همراه است، اما هیچ چیزی به سختی آغاز سختی نیست. 0 27 محمدرجا صاحبدل 1402/12/18 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 772 تو، توی زندان خودت هستی و من توی زندان خودم.جسمم حبس ابد است. تو روزی آزاد میشوی، معلوم نیست کی، ولی بالاخره آزاد میشوی. ولی من نه. یک تفاوت دیگر هم بین من و تو هست. تو بهخاطر کاری که خودت کردی آنجایی. ولی من چه کار کردم که سزاوار چنین عذابی باشم؟ 0 7 محمدرجا صاحبدل 1402/12/16 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 667 خلقت ما یک ضعف دارد. همانطور که میتوانیم چشمهایمان را ببندیم که بعضی چیزها را نبینیم، کاش میشد گوشهایمان را هم ببندیم تا بعضی چیزها را نشنویم. 1 38 محمدرجا صاحبدل 1402/12/10 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.5 11 صفحۀ 540 -«دوست داشتم خوشبخت باشیم، اما قسمت نشد، یعنی میشه طعم خوشبختی رو توی این دنیا بچشیم؟ نمیدونم واسه چی به دنیا اومدیم!» - «خواهش میکنم، بس کن دیگه. خوشبختی کامل فقط توی فیلمهاست. انتظارت زیادیه.» 0 16 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 شب بازی مجتبی تقوی زاد 3.3 7 صفحۀ 47 به قول آقای خدا بیامرزم ما تا عمرمون عمره، یا دو قرون کم داریم یا ده دقیقه دیر میرسیم. 0 28 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 17 صفحۀ 38 دشمن تو این سپاه نیست پادشاه. دشمن را تو خود پروردهای. دشمن تو پریشانی مردمان است؛ وگرنه از یک مشت ایشان چه میآمد؟ 0 38 محمدرجا صاحبدل 1402/12/2 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 17 صفحۀ 36 پادشاهی که وحشت، پرچم اوست و سپاهش تنهایی است. 0 11